اسکلت

/~eskelet/

مترادف اسکلت: استخوان بندی، ساختار

برابر پارسی: استخوان بندی، استخوان بندی

معنی انگلیسی:
frame-work, shell, skeleton

لغت نامه دهخدا

اسکلت. [ اِ ک ِ ل ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) ( از یونانی اسکلتس ) استخوان بندی بدن آدمی و حیوان.
- مثل اسکلت ؛ سخت لاغر.

فرهنگ فارسی

استخوان بندی

فرهنگ معین

(اِ کِ لِ ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - داربست یا چارچوبی از استخوان های مربوط به هم که به بدن جانوران شکل می بخشد، استخوان - بندی (فره ). ۲ - (عا. ) بسیار لاغر. ۳ - چهار - چوب . ۴ - استخوان بندی تحمل کنندة بار ساختمان . ، ~ بتونی ویژگی ساختمانی با اسکلت ساخته

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) = استخوان بندی
۲. بخش تحمل کنندۀ بار ساختمان، چوب بست.
۳. [عامیانه، مجاز] شخص بسیار لاغراندام.

واژه نامه بختیاریکا

قاو؛ کُوار

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:استخوان بندی

جدول کلمات

هام

مترادف ها

frame (اسم)
ساختمان، بدن، تنه، قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری

skeleton (اسم)
ساختمان، استخوان بندی، شالوده، طرح، اسکلت، کالبد، طرح ریزی

chassis (اسم)
شاسی، اسکلت، شاسی اتومبیل، کالبد

staging (اسم)
نمایش، اسکلت، چوب بست، رانندگی کالسکه، برصحنه اوری

فارسی به عربی

هیکل , هیکل عظمی

پیشنهاد کاربران

در لکی
اسکلت، درابست، چهارچوب، پیکره، اساس:داردُلِنگ
واژه اسکلت
معادل ابجد 511
تعداد حروف 5
تلفظ 'eskelet
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [فرانسوی: squelette]
مختصات ( فره )
آواشناسی 'eskelet
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین استخوان بندی است.

استخوانگاه
استخوان
استمان ( Ostemān )
استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان
مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن
چم استمان: ساختار استخوانی، بنای وجودی
فرهنگستان به جای اسکلت استخوانگان را پیشنهاد داده است که همیشه چم و معنی درست را نمی رساند، برای نمونه در اسکلت فیبری منظور ما ساختار فیبری است نه استخوان
...
[مشاهده متن کامل]

اسکلت ( Skeleton ) [اصطلاح دریانوردی] بدنه کشتی بدون ورقهای داخلی و خارجی .
اسکلت:استخوان پیکر
استه بست

بپرس