1- گاه : کمینگاه ، رزمگاه ، بزمگاه ، جایگاه ، پایگاه :
داغگاه شهریار اکنون چنان خرم شود
کاندرو از خرمی خیره بماند روزگار.
فرخی.
از فراوان ْ شررِ غم که مرا در دل بودگفتی اندر دل من ساخته اندآتشگاه.
فرخی.
عمید اسعد... برسبیل امتحان گفت امیربداغگاه است و من میروم پیش او و تو را با خود ببرم بداغگاه که داغگاه عظیم خوش جایی است... قصیده ای گوی لائق وقت ، و صفت داغگاه کن. ( چهارمقاله نظامی عروضی چ لیدن ص 37 ). بدر شهر بمرغ سپید فرودآمد و لشکرگاه بزد. ( چهارمقاله ص 31 ). امیر نصربن احمد گفت تابستان کجا رویم که ازین خوشتر مقامگاه نباشد. ( چهارمقاله ص 32 ).چو کوششگاه کاووس است از زینت همه بستان
چو بخششگاه جمشید است از نعمت همه صحرا.
وطواط.
2- ستان : گلستان ، نخلستان ، بوستان ، نیستان : ز خون ، رود گفتی میستان شده
ز نیزه ، هوا چون نیستان شده
گلستان که امروز باشد ببار
تو فردا چنی گل نیاید بکار.
فردوسی.
آنجا که بود آن دلستان با دوستان در بوستان شدگرگ و روبه را مکان شد گور و کرکس را وطن.
امیرمعزی.
3- کده : دهکده ، بتکده ، آتشکده ، ماتمکده : هم آتش بمردی به آتشکده
شدی نور نوروز و جشن سده.
فردوسی.
از آن شهرها بت پرستان بکش پس آتشکده کن به آیین و هش.
دقیقی.
در آب خضر آتش زده خمخانه زو مریم کده هم حامل روح آمده هم نفس عذرا داشته.
خاقانی.
آن جنوداً لم تروها صف زده گشت جان او ز بیم آتشکده.
مولوی.
4- خانه : آتشخانه ، ماشین خانه ، کارخانه ، رودخانه : و ایشان [گبرکان ] میگویند که ما خدای پرستیم و این آتشخانه را که داریم و خرشید را که داریم نه بدان داریم که گوئیم این را پرستیم اما بجایگاه ِ آن داریم که شما محراب دارید و خانه ٔمکه. ( تاریخ سیستان ص 93 ).5- لاخ : سنگلاخ ، رودلاخ ، هندولاخ ، دیولاخ ، آتش لاخ ، کلوخ لاخ ، نمک لاخ ، اهرمن لاخ :
در آن اهرمن لاخ نرم و درشت
ز ماهی شکم دیدم از ماه پشت.بیشتر بخوانید ...