اسلاؤس

لغت نامه دهخدا

اسلاؤس. [ ] ( اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ارقلیس و جمیع من سلف من ذوی الفضائل الانسانیة. ( تاریخ الحکماء قفطی ص 203 ).

اسلاوس. [ ] ( اِخ ) یکی از دوستان فاضل و از اشراف نیکوخصال سقراط. ( عیون الانباء ج 1 ص 46 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس