استاد. [ اُ ] ( ص ) ( معرب آن نیز استاد و استاذ ) اوستاد. اُستا. اوستا ( مخفف اوستاد ) . ماهر. بامهارت. صاحب مهارت. حاذق. ( دهار ) ( ربنجنی ) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان.
سوزنی.
ز گوهر سفتن استادان هراسند که قیمت مندی گوهر شناسند.
نظامی.
حاذق ؛ سخت استاد. ( ربنجنی ). - استاد شدن ؛ ماهر شدن. حذق. حذاق. ثقف. - استاد کردن ؛ ماهر کردن. || علیم. نیک دان. دانا و عالم علمی یا فنی. داننده صنعتی از امور کلیه و جزئیه. ( برهان ) : و هر کسی که خواب داند گزاردن و استاد بود چون کسی او را خوابی پرسد اگر آن خواب بد بود او خاموش بود و نگزارد. ( ترجمه بلعمی از طبری ). ز روم و ز هند آنکه استاد بود وز استاد خویشش هنر یاد بود.
فردوسی.
هزار و صد و شصت استاد بود که کردار آن تختشان یاد بود یکی دیگ رویین ببار اندرون که استاد بود او بکار اندرون.
فردوسی.
جوان رفت و آورد خامه دویست به استاد گفت ای گرامی مأیست.
فردوسی.
فرستاد کس نزد آهنگران هر آنکس که استاد بود اندر آن.
فردوسی.
ز دیوار گرهم ز آهنگران هر آنکس که استاد بد اندر آن.
فردوسی.
وز ایشان هر آنکس که استاد بود زخشت و ز گل در دلش یاد بود.
فردوسی.
ز هر کشوری مردم پیش بین که استاد یابی بدین برگزین.
فردوسی.
به استاد گفت این شکار من است گزاریدن خواب کار من است فرستاد و رفتند از ایوان شاه گرانمایه استاد با نیکخواه.
فردوسی.
سخت خوب آمد این دو بیت مرا که شنیدم ز شاعری استاد.
فرخی.
کاتب نیکست و هست نحوی استاد صاحب عباد هست و هست مبرد.
منوچهری.
هنر در پارسی گفتن نمودند کجا در پارسی استاد بودند.
( ویس و رامین ).
گفتم [ عبدالغفار ] زندگانی خداوند دراز باد بر آنجمله که خداوند نبشته است هیچ دبیر استاد نتواند نبشت. ( تاریخ بیهقی ص 131 ). بفرمود تا هر امیری صد مرد استاد جمع کردند. ( قصص الانبیاء ص 151 ). گفت این مال ازدزدی جمع شده است که در آن کار استاد بود. ( کلیله ودمنه ). مگر میرفت استاد مهینه بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) نزد یونانیان مقیاس طول بوده است برابر ۶٠٠ گام یونانی و معادل ۱۸۵ گز نقاش با اسلوب و شیوه هلندی
فرهنگ معین
( اُ ) [ په . ] (اِ. ص . ) = اوستاد. اوستا. استا: ۱ - آموزنده ، معلم ، آموزگار. ۲ - مدرس دانشگاه ها. ۳ - حاذق ، ماهر، سررشته دار در کاری ، چیره دست . ،~ علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه . ، ~چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند. ۴ - خط یا نق
فرهنگ عمید
۱. کسی که علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده. ۲. دانا و توانا در علم یا هنری. ۳. معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار. ۴. سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی. ۵. رئیس در برخی از بازی های کودکان. * استادِسرا: [قدیمی] از مناصب عهد خلفای عباسی که مٲمور رسیدگی و پرداخت مخارج روزانۀ دربار، مطبخ، اسطبل، و وظایف و جیرۀ حواشی بوده، متصدی دخل و خرج سرای. * استادِدار: [قدیمی] = استادِسرا
فرهنگستان زبان و ادب
{maestro (it. )} [موسیقی] عنوانی بسیار احترام آمیز در عالم موسیقی که عمدتاً برای رهبران سازگان/ ارکستر، و نیز آهنگسازان و نوازندگان و مدرسان برجسته به کار می رود
دانشنامه عمومی
استاد (فیلم ۱۹۸۵). استاد ( به هندی: Masterji ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۵ و به کارگردانی کی. راگاوندرا رائو است. در این فیلم بازیگرانی همچون راجش خانا، سری دوی، آنیتا راج، قادرخان، شاکتی کاپور، آسرانی، آریونا ایرانی، شیاما، جایشری گادکار ایفای نقش کرده اند.
استاد (فیلم ۲۰۱۶). استاد ( انگلیسی: Master; کره ای: 마스터; لاتین نویسی اصلاح شده: Maseuteo؛ به صورت MA$TER نیز نوشته می شود ) یک فیلم جناییاکشن سال ۲۰۱۶ کره جنوبی به کارگردانی چو یی سوک و نویسندگی مشترک چو یی سوک و کیم هیون دوک و با بازی لی بیونگ هون، گانگ دونگ - وون و کیم وو - بین است. استاد در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۶ در کره جنوبی منتشر شد و بیش از ۷ میلیون بلیت در سراسر کشور فروخت. [ ۲] این فیلم در ۱٬۵۰۱ سینما منتشر شد و بیش از ۴۸ میلیون دلار در باکس آفیس کره جنوبی فروخت. [ ۳] [ ۴] • لی بیونگ هون در نقش رئیس جین، کلاهبردار پرونده کلاهبرداری وان نتورک • گانگ دونگ - وون در نقش کیم جه میونگ، رئیس تیم تحقیقات جنایی • کیم وو - بین در نقش پارک جانگ گون، مغز متفکر رئیس جین[ ۵]
استاد (فیلم ۲۰۲۲). استاد ( به انگلیسی: Master ) یک فیلم سینمایی دلهره آور آمریکایی به نویسندگی و کارگردانی ماریاما دیالو در اولین کارگردانی اش است. این فیلم اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره فیلم ساندنس در ۲۱ ژانویه ۲۰۲۲ انجام داد و در ایالات متحده از طریق پرایم ویدئو در ۱۸ مارس ۲۰۲۲ اکران شد. [ ۱] • رجینا هال در نقش گیل بیشاپ • زوئی رنه • مالی برنارد • نایک کادری • الا هانت در نقش کرسیدا • تالیا رایدر در نقش آملیا[ ۲] [ ۳] [ ۴] • تالیا بالسام در نقش دیاندرا • آمبر گری در نقش لیو بکمن • بروک آلتمن در نقش برایان • جنیفر داندس در نقش جولیان • جوئل دی لا فونته در نقش لام • نوآ فیشر در نقش کتی • کارا یانگ در نقش ساشا فیلم برداری اصلی در مارس ۲۰۲۰ آغاز شد. [ ۵] تولید این فیلم در همان ماه به دلیل ویروس کرونا متوقف شد. و در نهایت در سال ۲۰۲۲ به اتمام رسید[ ۶]
اگر از زاویه ی قانون ترکیب و متارکه حروف با ذات آوایی و رفتاری که حروف، از اتحاد اعضای دهان منطبق با عالم واقع در روند ایجاد و صدور کلمات در ابعاد مختلف دارند به این کلیدواژه نگاهی بندازیم این کلمه از ترکیب دو کلمه آس و تاد تشکیل شده است که با نگارگری حروف و خطوط فارسی آس و با نگارگری زبان عربی آص می باشد. در واقع برای رسیدن به مفاهیم کلمات غالبا اولویت در تلفظ و آوای کلمات در زبان تمدن بشری می باشد تا در نگارش. و آص از اصغر به مفهوم تک و خرد و ریز ایجاد شده است. و تاد چکیده کلمه اتحاد می باشد. و استاد یعنی یک شخص ماهر و کاریزماتیک که در جهت ایجاد یک ماشین یا سیستم و سازمان و نظام، قطعات خُرد و ریز را به همدیگر تاد و اتحاد و مُتحد می کند. در واقع تاد نتیجه ی منتاد یا منتاج و مونتاژ قطعات یا سرهم بندی نمودن و ریفِرَگ شدن قطعاتِ فرگمنت شده می باشد. و این اتحاد و مونتاد یا مونتاژ قطعات ریز، منتج به ایجاد یک سیستم یا یک زیست ایستا و پایدار در عالم واقع می گردد. و نهایتاً نماد وجود یک زیست پایدار و ایستا در دریای لغات برای نمود عالم واقع کلیدواژه ای به نام تاج می باشد. با این تفسیر که کلیدواژه ی تاج زمانی برای یک حاکم و انسان به منسه ظهور می رسد که روند نتیجه گیری از مقوله ای به نام مونتاژ در سه مبحث پندار گفتار و رفتار با پندار و گفتار و رفتار خداوند متعال در عالم واقع منطبق شده باشد. ... [مشاهده متن کامل]
کلماتی که در این رابطه می توانیم به عنوان نمونه مثال بزنیم؛ آس؛ به مفهوم تک که در ورق بازی پاستور این اصطلاح که می گویند آس خودت را رو کن از این کلیدواژه در حال استفاده می باشد. استادیوم؛ محل اتحاد و وحدت و اجتماع تک تک افراد در یک مکان اسید؛ متلاشی کننده یا خرد کننده آسیاب؛ که با اصطلاح آسَک نیز در لهجه شیرازی به مفهوم خردکن در حال استفاده می باشد آسیب؛ به مفهوم خورد شدن آس یدک؛ قطعات مجزا و تک به تک ماشین در یدک فروشی های ماشین مرسوم می باشد آسمان؛ کلیدواژه ای دو بُعدی به مفهوم یکتا و تک و در بُعدی دیگر از سما و سماوات ایجاد مفهوم نموده است. آسان؛ به مفهوم کار کوچک و ریز و راحت استعداد؛ این کلمه نیز یک کلیدواژه دو بُعدی که از یک بُعد ریشه ی این کلمه از سعید و سعادت و صعود می باشد. توانایی های منحصر به فرد که خداوند متعال در ذات و فطرت بشر قرار داده تا باعث سعادت و صعود انسان شود. و در بُعدی دیگر تعدادی مجزا از توانایی های منحصر به فرد. آساک؛ ترکیب دو کلمه متضاد که از اصغر و اکبر ایجاد شده. به مفهوم یک ماشین با قطعات منحصر به فرد مونتاژ شده. اسکنه؛ یا مُغار که یک ابزار کار در صنعت نجاری می باشد به مفهوم کنده کاری ریز تراشه ها جهت نقش اندازی بر روی چوب. البته مُغار هم فلسفه خودش رو در یک بُعد دیگر دارد. اسپند؛ که نامی حکیمانه بر روی یک گیاه می باشد که از یک زاویه در بُعد عرفانی یعنی ریزبین تیزبین، و در بعد گیاه شناسی هم یعنی دانه ها و پِنده های ریزی که درون یک قُپه قرار دارند. کلمه پند به هرچیز درون پُر و دارای محتوا دارای مفهوم می باشد. همچنین اسپند یا اسفند نام آخرین برج تقویم شمسی هم می باشد به مفهوم اسفندیار شدن طبیعت برای شروع رشد و شکوفایی دانه ها. آسایش؛ آس و عایش، عیش معیشت معاش معاشقه عشق. از هر شیئ ریز و منحصر به فردی به عیش رسیدن و معیشت خود را ساختن. عُصیان؛ به مفهوم گناه خُردکننده که انسان رو متلاشی می کند یا انسان را کوچک می کند. و از بزرگی می اندازد. عصبانی؛ کلمه ای که خودش به تنهایی یک جمله می باشد. مقوله ای که به مفهوم مراقبت و نیاز به نگهبانی از عصیان جهت جلوگیری از آسیب دیدن و آسیب زدن ایجاد مفهوم می کند. کلمه بان در این کلمه یعنی محافظ و حفاظت مرتبط با کلماتی از قبیل بانک بانکه بانو کدبانو باند نگهبان بانه بنیان. اُسکار؛ مترادف مفهومی این کلمه در یک بُعد کاربردی دیگر کلمه کاریزماتیک می باشد. که نام یک جایزه بین المللی هم می باشد به مفهوم کسی که ریزه کاری ها رو با دقت و تیزبینی درک می کند و به کار می گیرد. اسکار یا اَسکر یا عسکر یا اَسغر یا اصغر، به مفهوم ریزه کاری یا ظریف کاری. اصطلاح کاریزماتیک همان کارآزماتیک و کارآسماتیک هست. و اما نیمه دوم کلمه ی استاد که تاد می باشد اگر بخواهیم مثال هایی بیاوریم اتحاد؛ که از خانواده کلمه وحدت می باشد که سه حرف ریشه ای در هر دو کلمه وجود دارد هفتاد؛ اتحاد هفت دسته ی هفتایی تادانو ؛ که نام یک شرکت ماشین سازی سنگین می باشد که مونتاد یا مونتاژ قطعات رو در دل خودش دارد تدوینگر؛ یا تادوین و تدوین کردن. به شخصی که قطعات و بخش های با کیفیت و مطلوب یک فیلم رو باهم مونتاژ می کند. یعنی انتخابِ بهترین تصویر برای دیدن. این مرحله شامل گزینش نماها و اندازه آن ها، ردیف کردن نماها، صحنه ها و سکانس ها پشت سر هم، مخلوط کردن تمام صداها و تعیین میزان بلندی آن ها و در نهایت در هم آمیختن و هم گاه کردن صدای نهایی با تصویر است. این کارها به وسیلهٔ استفاده از فیلم نامه دکوپاژ شده، قوانین و اصول فیلم سازی و ذوق هنری و خلاقیت تدوین گر، انجام می شود. اگرچه به این مرحله، مونتاژ و ادیت هم گفته می شود، اما تدوین وجه هنری این مرحله است و مونتاژ و ادیت بیشتر به معنی استفاده از ابزار است. البته کلماتی مشابه این کلیدواژه ها و کهن واژه ها هستند که ممکن است ما را به اشتباه بیندازد. مثل کلمه تداوم که در واقع ریشه اصلی این کلمه دوام و مداوم و مداوا و دوا و داوود و اینها می باشد. و حرف ت در این کلمه باب یا درب ورود به غالب کلمه می باشد. مثل قندانی که هر قند حکم یک حرف را دارد و خود قندان غالب کلمه می باشد و درب قندان باب ورود به داخل خود قندان برای دسترسی به حروف می باشد. مداوم دوا مداوا هم منشعب از همین ریشه می باشند. افتاد؛ یک کانسپت کلامی متشکل از اُفت و تاد یعنی آف شدن و افت نمودن اتحاد و جدایی از یک سیستم ایستا و پایدار، یعنی از هم پاشیدن، از درجه اتحاد ساقط شدن و سقوط کردن. ایستاد؛ که این کلمه به لحاظ ریشه ای برادر تنی کلمه استاد می باشد. و در زبان لاتین stand نوشته می شود. ستاد؛ سازمان تشکیل دهنده و گرد آورنده اساتید اگر برای شیرینی و درک غنی تر این مطالب هم بخواهیم یک شعری داشته باشیم به این صورت می شود گفت؛ استادِ ستوده؛ تاد را ستادیست ستوده، از اُستادهای عالم استاد مونتادِ آساکِ تادمنش استادِ صاحب اُسکار عسکر روش لُب کلام چون بلبلی لَبیب، از اولوا الالباب ، لَبالَب، نغمه خوان در قلب استادیوم استاد که گر آید به میدان کُند آس را با آس اتحادی زین اتحادها جمعه است هر روز و هر شب ما یا کَندنی از روی حکمت در اِسکیلی با اِسکنه یا مُغاری را در مُغازه از مغز و مخزن از قومی مغول مُغاکی از مُغ بچه ها در دشت مغان حاصل نمودن زین اتحادها آساک شود هر روز و هر شب ما آس از اصغر و آک از اکبر و تاد از اتحادش آدمی را اُستاد بباید در کبیری از اَکبری ذره پرور با آص و آکش بَهر صُغری از اصغری گَر مثالش آید به تشبیه نامش تادانو ولی اندر این میان هست هپکو اتحادی در تَمدُّن از تَدَیُّن با تدوین وحدت با کوششی شیک و کوشا از کشیشان در کیشمان همچو خورشید درَخشان در رَخش رُستَم کسب ثروت بهر تقی از روستنش، از تقویت آید پدید، از برای مُتَّقی مُمارست را روستایی داند که سِرات المستقیم است بهر استقامت از مُتَّقی روستایی را در چه دیدی ای آریامرد ای مسلمان در رُستنی ها یا که پروار گُو و گوسفندش؟ یا روئیدنی ها یا که رستاک جو و گندمش؟ . . . . . . .
أُسطاد=أُسطاذ=أُسطه=لهجه عامیانه در بعض کشورهای عربی. حالا؛ "اسطاد"را بعض" اُستاد نما زبان فارسی" برای توهین وتمسخّر وتحقیر . . . نگارش میکنند. . . جلوی یه آینه باندازه خودشان استاده باشند وبادقّت ببینند. . . !
اوس تا واژه تورکی هست به معنی بالا یا کسی که بالا دست کار میکنه معمولا افراد با تجربه بالا دست کار میکنند و کارگر و مبتدی پایین دست این واژه از طریق معماری و بنایی وارد واژه ها شده
استاد یه واژه تورکی هست که وارد زبان دری شده اصل گلمه اوس تا بوده یعنی بالا ی کسی که بالا دست کار میکنه از طیق معماری وارد فرهنگ گفتاری شده معمولا کسب که ماهر و کار بلد باشه بالا بنا کار مبکنه و کارگر ... [مشاهده متن کامل]
پاین کار هر وقت�� اوس تا�� گفته میشد یعنی کسی که بالا دار بست کار میکنه حتی در شغل های دیگر نفر ماهر در بالا دست کارگاه مشغول به کار میشه و اوستا کآر همان معنی کسی که بالا کار میکند
استاد یا پروفسور ( به انگلیسی: Professor ) در بسیاری از کشورهای جهان به جز ایالات متحده آمریکا، یکی از درجات علمی برای اعضای هیئت علمی دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی است که بالاترین درجهٔ علمی در بین مدرسان دانشگاه به شمار می آید. ... [مشاهده متن کامل]
در ایران مطابق با سیستم آموزشی دانشگاهی یک استاد در یک نظام ارتقای سلسله مراتبی، بالاتر از درجات مربی ( Instructor ) ، استادیار ( Assistant Professor ) و دانشیار ( Associate Professor ) و پایین تر از رتبه استاد ممتاز ( Academic tenure ) قرار می گیرد. در آمریکا در بخش آموزش دانشگاهی، به استادیار و دانشیار و استاد ممتاز نیز پروفسور می گویند. در برخی از موارد به کسانی که رتبه استادی را در دانشگاه دارند استاد تمام ( Full Professor ) گفته می شود. در آمریکا بر عکس کشورهای اروپایی و نیز ایران، پروفسوری نه به عنوان بالاترین درجهٔ علمی، بلکه به همهٔ اعضای کادر آموزشی در دبیرستان ها، کالج ها، دانشگاه ها، موسسات آموزش های فنی و مدارس پرستاری گفته می شود.
استاد ( به انگلیسی: The Master ) فیلمی در ژانر درام و ساخته کارگردان آمریکایی پل تامس اندرسن است. در این فیلم واکین فینیکس، فیلیپ سیمور هافمن و امی آدامز نقش آفرینی کرده اند. فیلم داستان یک سرباز سابق نیروی دریایی به نام فردی کوئل را روایت می کند که بعد از جنگ جهانی دوم به خانه باز می گردد و خود را درگیر مشکلات روانی خود می بیند، فردی به دلیل اختلالات روانی خود از جامعه گریزان و با شخصی به نام «لنکستر داد» آشنا می شود، لنکستر به عنوان استاد فردی، سعی می کند او را با روش های متافیزیکی مخصوص خود درمان کند. . . ... [مشاهده متن کامل]
فیلم استاد به طور کلی به بررسی روابط و تقابل بین قوه عقل و غریزه در انسان، می پردازد، فیلم همچنین دارای اشارات مستقیمی به فرقه ساینتولوژی می باشد. موسیقی فیلم نیز ساخت جانی گرینوود از نوازندگان گروه راک ریدیوهد می باشد که قبلاً در فیلم خون به پا خواهد شد هم با اندرسن همکاری کرده بود. فیلم استاد، عملکرد بسیار خوبی در بخش بازیگری از خود نشان داد، هر سه بازیگر اصلی این فیلم ( فینیکس، هافمن، آدامز ) در هشتاد و پنجمین دوره جوایز اسکار نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بودند اما در نهایت هیچ یک برندهٔ این جایزه نشدند.
استاد: این واژه در اوستایی: ائیویشتی aiviŝti ( کسی که به آرزوی والای خود که فراگیری دانش بسیار است رسیده و خواهان آن برای دیگران است ) ؛ و از دو بخش ساخته شده است: ائیوی ( والا، بالا، فوق، صدر ) و ایشتی ( به هدف ـ آرزو ـ خواسته ـ مراد خود رسیده، دارا، غنی، بی نیاز ) ؛ و ایش به معنی آرزو کردن - خواهان چیزی بودن است. ... [مشاهده متن کامل]
در مانوی و پهلوی: اَوِستاد avestād با همان معنی اوستایی.
استاد واژه ای فارسی است که از واژه �اوَستاد� در فارسی میانه و به معنای هنرمند و آموزگار گرفته شده . این واژه در اوستا به شکل �اوستادا � و به معنای ناظر بر کار و مربی آمده . این واژه با �استاتا� در سانسکریت و به معنای ایستادن هم ریشه است . واژه �station� برگرفته از این واژه می باشد.
استاد٬ واژهٔ پهلوی٬ کوتاه شدهٔ اوستاد به معنی ماهر، با مهارت، صاحب مهارت و حاذق٬ و در اصطلاح به کسی گفته می شود که در انجام کاری مهارت زیادی داشته باشد. این کلمه به عنوان شاخص به کار می رود و پیش از اسم اصلی می آید. همچنین این کلمه به صورت مخفف شده اوستا یا اوسا نیز به کار برده می شود. ... [مشاهده متن کامل]
منابع ها. لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار فرهنگ کوچک زبان پهلوی فرهنگ ریشه واژگان فارسی
✅ معنی کلمه " اُستاد " که از مهارت و زبر دستی و تسلط از موضوع و شاخه ایی از علوم و فنون حکایت می کند، کلمه ایی فارسی است و ریشه آن از " ایستادن " و منظور از ایستاده بودن ، بلندایی و پابرجایی و قوام است. و اُستاد کسی است که بتواند دیگران بر این معنا پرورش دهد.
ترجمه دقیق یک کلمه با فرض و حدس و گمان سازگاری ندارد!! و نیازمند تسلط شناخت مفهومی در معنی اولیه که وجه تسمیه اصلی کلمه است، و نه معانی فرعی و یا مصطلحی. بخشی از مطالب مندرج، اظهار فضل نابجا اگر نباشند، ... [مشاهده متن کامل]
کمکی برای فهم درست نیستند! پیشنهاد می شود: از کثرت مطالب غیر ضرور کاسته و بعضا اشتباه را حذف نمائید. نظر خود را در ذیل نیز تقدیم می نمایم: بدیهی است مهارت و زبردستی و تسلط بر موضوع علم و فنی ، مقصود و مشترک در برداشت می باشد. و کلمه اُستاد، کلمه فارسی است و ربط دادن آن به سایر زبانها، بی ربط و حتی احمقانه است! ریشه این کلمه از "ایستاده" مشتق شده ، بدین معنی که ایستاده ایی که " اُستادگی " و " اُستادن" را بتواند بیاموزد و تعلیم دهد و بپروراند. آن سطح از مهارت که علاوه بر آنکه خود از پایداری و قوام برخوردار است، پایداری و قوام دیگران را بتواند به انجام رساند.
این واژه پارسی هست. �stāt, awistāt, āmōžāk, frahang pat, pēš raftār
در این که این واژه پارسیه هیچ شکی نیست. حالا شاید بپرسید پس چرا عربی هم استاذ داره؟ پاسخ اینه؛ پارسی بیشتر از واژه هایی که از عربی گرفته، به عربی واژه داده. مثل ساعت، قنات، میدان، مسجد، فرش، و . . . . . ... [مشاهده متن کامل]
خود اعراب قبول دارن این ها پارسی هستن. و صرف و نحو عربی رو هم یه پارسی به اسم سیبویه به شکل امروزی ساخته و پرداخته. ولی یه دسته ی کوچکی پانترک همچنان مقاومت می کنن . . . . .
اوست اد = اوستاد ( استاد ) کلمه ای است ترکی به معنی بالاترین نام. نامدار
ُاستاد : به معنای کسی که ماهر و متخصص در امری ست بطوریکه در عین حال که ایستاده و شاخص و معیار سنجش است توان انتقال و آموزش را دارد ( توان اموزش استاد را از ماهر جدا میکند ) به اختصار : شخص ماهری که توان پرورش شاگرد دارد
بهترین استاد
استاد در پارسی میانه به دیس استات و اَویستات بوده فرهنگ فارسی به پهلوی از دکتر بهرام فره وشی
اُستاد
واژه ( اُستاد ) واژه ای پارسی است. در رویه 14 و224 از نبیگ ( ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته ( ( دیوید مک کنزی ) ) آمده است:
شما به زبان خود ترکیت بگو اوزتا لازم هم نیست فضولی زبان فارسی کنی
دوستانی که میگن فارسیه خواهشن منبع تون رو ذکر کنین، از رو هوا نگین چیزیو
واژه استاد که کاملا تورکی است. از دو قسمت کاملا تورکی تشکیل یافته است. در تورکی اوست یعنی بالا و آد یعنی نام. یعنی کسی که اسم و نامش در بالا قرار دارد. استاد - اوستاد _ اوستکی آد. اوستکی یعنی اونی که در راس قرار دارد و آد یعنی نام و اسم.
استاد یک واژه عربی است که اعراب به آن استاذُ می گویند اصلا هم ترکی نیست و در پارسی شکل استاد گرفته و همچنین به زبان های ترکی و اردو هم راه پیدا کرده
واژه ( ( اُستاد ) ) واژه کهن پارسی است که به شکلهای زیر در پهلوی ( پارسی میانه ) و پیش از آن بکار می رفته است: اوستات= ustat استاد اوستات مَرت= ustat mart استاد مرد اَوِستاد= avestad استاد و سپس این واژه به زبانهای دیگر همچون عربی راه یافته است.
استاد شکل تغییر یافته ی اوستا است. اوستا نیز برگرفته از واژه ی پهلوی اَوِستا است. اَوِستا یعنی آگاهی استاد به معنای آگاه است و به کسی گفته می شود که به آگاهی دست یافته و دانشمندی حقیقی است. درعمل و کردار و منش؛ ارتباطی به مدرک و کاغذ هم ندارد. به وجود فرد مربوط است.
استاد، بە ماهیت و دایره سیمنتکی و راستیت خویش، کسی است که به واپسین و آخرین درجه ( فرزانگی ) رسیده باشد، همانا کە در چهارچوب زبانشناسی و ریشه شناسی از این فرزانگی برخوردار باشد! واژه ( ٱستاد ) واژه از زبان پروتوایرانیک ( avā_stāt ) به معنی ( رسیده، گرفتە شدە، جایگزین ) بە معنای دقیق، کسی کە چیزی بهش رسیدە باشد و گرفتە باشد و پا برجا دانش خویش را جایگزین کند، این واژە در پَهلویک ( awestād ) ، کُردیک ( ustād, wastā, māmōstā ) ، فارس ( ostād ) ، این واژه بە عربیک با فُرم ( ōstāz ) با همگونسازی واج ( d ) بە ( z ) ، بەشیوە وامواژه گرفته شده، این واژه هم چو صدها واژه مشترک بین تمام زنجیره زبانهای ایرانیک بدور از هر گونه زبان و لهجه این درخت زبانی، بە شکل زنده بازمانده و سرزنده است. ... [مشاهده متن کامل]
Adept Virtuoso
دوستی که میگی استاد ترکی اگه ترکیه چرا آذربایجان و ترکیه بهش میگن پروفسور این واژه فارسی است و به نادرستی عربی پنداشته می شود .
استاد واژه ای فارسی ناب بوده عربها این راهم بردند عربی کردند جمعش را اساتیدنامیدند که همه گمان کنند از ریشه عربی است
استاد کلمه ی معرب است. ایا جمع مکسرِ اساتید درسته یا استادها بهتره؟
Master
این کلمه باید ترکی باشد که از دو قسمت تشکیل شده ( اوز ) ( آد ) اوز درترکی به معنای ( ماهر ) می باشد و ( آد ) یعنی ( اسم ) با این قاعده ( اوزآد ) شده >اوس آد به خاطرنزدیکی مخرج ( س ) و ( ز ) وبعد>اوستاد ( درترکی ) ودرفارسی استاد شده است
دانشور ( دارای درجه استادی )
ایست کرد
استاد، اِ سْ ( بن واژه کوتاه = مصدرمرخم از استادن. ) پایداری. مقاومت. ایستاده گی || ایستادن. || گونه ی گذشته ی ساده از بن واژه ی استادن. ثنـا گفـت بـرکار و استادشان ز مرهم بها خون بها دادشان هاتفی