( آس ) آس. ( اِ ) دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را با آب گردد آب آس یا آسیاب یا آسیا و عرب طاحونه و ناعور و آنچه را بباد گردد بادآس و آسیاچرخ و آس باد و رحی الریح نامند،و آس بستور گردنده و نیز آس بزرگ را خرآس و ستورآس گویند و آس با شتر گردنده را عرب طحانه و طحون گوید.( السامی فی الاسامی ). و آس که بگاو گردد آن را گاوآس و دولاب و عرب منجنین و منجنون و عربه و دالیه گوید. رحی. طاحونه. رحا. طاحون. طحانه. مطحنه : در تو ای گنبد امید و هراس گردش آس هست و گونه آس سبز و خرم چو آسی اندر چشم باز بر فرق تیزگرد چو آس.
مسعودسعد.
عمرت از آس آسمان سوده تو دمی زو بجان نیاسوده.
سنائی.
دامن بخت تو پاک از گرد آس آسمان وز جفای آسمان خصم تو سرگردان چو آس.
انوری.
قدر سرمه بزرگتر باشد هرچه اش آس خردتر ساید.
خاقانی.
|| اشتر که موی او ریخته بود. اَنْبُره. - آس شدن ؛آس گردیدن. آس گشتن. آرد شدن. نرم ، خُرد، آسیائی شدن. مطحون ، طحین ، مُطحن گردیدن : آس شدم زیر آسیای زمانه نیسته خواهم شدن همی بکرانه.
کسائی.
دوستا جای بین ومرد شناس شد نخواهم به آسیای تو آس.
لبیبی.
تا دل من آس شد در آسیای عشق او هست پنداری غبار آسیا [ بر ] سر مرا.
لبیبی ( از فرهنگ اسدی ).
رفیقا جام می بر یاد من خور که زیر آسیای غم شدم آس.
سنائی.
چو دانه دیدی اندر خوشه رُسته ببین هم گشته زیر آسیا آس.
سنائی.
من بپای خود این خطا کردم تا بدستاس رنج گشتم آس.
مختاری.
موافقان را بأست نمالد و نه عجب در آسیای فلک سنبله نگردد آس.
حسن غزنوی.
- آس کردن ؛ آرد کردن. نرم وخرد کردن. آسیا کردن. آرد کردن : آسمان آسیای گردانست آسمان ، آسمان کند هزمان.
کسائی.
همی نثار کند ابر شامگاهی دُر همی عبیر کند باد بامدادی آس.
( آس ) اجداد [ است ها ] ی کنونی گاه در متون تاریخی آلان و آس را با هم آورده اند . ( اسم ) ۱ - ورق نقاشی شده برای نوعی قمار . تعداد این اوراق برای هر دست بازی معمولا ۲۵ یا ۵٠ است . پشت ورقهای سیاه یکدست و روی آنها برنگهای پنجگانه : سبز سفید سیاه زرد و قرمز است و بترتیب نقشهای شاه بی بی آس سرباز و لکات را بسبک دلخواه بر آن نقش کنند. ۲ - تک خال ورق بازی که یک خال بر آن باشد . یاچهار شاهش بچهار آس خوردن . بقوی تر از خودی مصادف شدن بحیله و چارهای رساتر از حیل. خود دچار گردیدن . نوعی بازی نام قومی از ایرانیان ساکن قفقاز اندوهگینبنیاد، بنلاد، شالوده، پایه، پی، اصل هرچیز، اساس جمع ( اسم ) بنیاد بند بنور. دیوار شالده بن پی . یا اس اساس . ۱ - بنیاد و پای. هر چیز . ۲ - آغاز کار سر آغاز بنیاد امر . بنیاد
فرهنگ معین
( آس ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - تک خال . ۲ - یکی از ورق - های بازی که یک خال بر آن نقش شده . ( اِ. ) دو سنگ گرد و مسطح بر هم نهاده که به وسیله آن غلات را آرد کنند. سنگ زیرین ساکن و سنگ بالایی متحرک می باشد.(اُ سّ ) [ ع . ] (اِ. ) اساس ، شالوده .
فرهنگ عمید
( آس ) ۱. در بازی ورق، یکی از ورق ها که یک خال بر آن نقش شده است. ۲. نوعی بازی ورق. هریک از دو سنگ مسطح، گِرد، و برهم نهاده که غلات را با آن خُرد و نرم می کنند. * آس شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] نرم شدن، آرد شدن: تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او / هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا (امیرمعزی: ۳۵ )، رفیقا جام می بر یاد من خور / که زیر آسیای غم شدم آس (سنائی: ۶۲۸ ). * آس کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] نرم کردن، آرد کردن. = مورْد * آس برّی: (زیست شناسی ) درختچه ای با میوۀ ترش، برگ های متناوب، و تخمدان هایی در پایین گلبرگ ها.اصل هرچیز، بنیاد، شالوده، پایه، پی.
گویش مازنی
/os/ آبستن
واژه نامه بختیاریکا
( آس ) فقیر؛ طمع کار؛ آس و پاس
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] آس. آس نام درختی همیشه سرسبز و دارای برگهای ریز و معطّر می باشد و از آن در باب اطعمه و اشربه به مناسبت نام برده شده است. خلال کردن با چوب درخت آس مکروه است.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ۳۶، ص۴۷۵. ۱. ↑ نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ۳۶، ص۴۷۵. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۱، ص۱۳۸. ...
[ویکی اهل البیت] آس. درختی است که در بهشت کاشته شده، عصای حضرت موسی علیه السلام از شاخه آن درخت بود و آن را جبرئیل علیه السلام برای او آورد. حضرت مهدی علیه السلام هنگام ظهور، عصای موسی علیه السلام را همراه دارد. آس، درختی است بلندتر از انار، دارای گل و برگی معطر و تخمش سیاه است. در مناهی رسول صلی الله علیه و آله از خلال کردن با چوب آن نهی شده است. در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده: «وَرائحه ابنتی فاطمه الزهراء رائحه السفرجل والآس والورد». موعودنامه (فرهنگ الفبایی مهدویت)، مجتبی تونه ای، ص43.
آس. 'آس ( به انگلیسی: Ace ) یا توس به هر کدام از چهار ورق تک یا 'تک خال در ورق بازی گفته می شود. [ ۱] [ ۲] در بازی دو نفری پاسور بدست آوردن هر آس یک امتیاز دارد که واحد شمارش این امتیاز ( بازی ) می باشد. در پاسور به زبان ایرانی به آس، تَک گفته می شود؛ مانند تک خشت، تک دل، تک پیک، تک گشنیز یا خاج. آس، معمولاً بهترین کارت هر دست به حساب می آید که بعد از شاه قرار دارد ترتیب کارت ها از ضعیف به قوی: • دو ( ۲ ) • سه ( ۳ ) • چهار ( ۴ ) • پنج ( ۵ ) • شش ( ۶ ) • هفت ( ۷ ) • هشت ( ۸ ) • نه ( ۹ ) • ده ( ۱۰ ) • سرباز • بی بی • شاه • آس ما دو رنگ و چهار دسته کلی کارت در ورق داریم بنابر این شما باید ۵۲ کارت داشته باشید اما ممکن است به خاطر کارت جوکر ( joker ) 54 کارت باشد.
آس (آلبوم تیمین). آس اولین آلبوم کوچک از Taemin تحت SM سرگرمی است که در ۱۸ اوت سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. [ ۳] پس از ۶ سال با گروه پسر کره جنوبی شاینی، این اولین آلبوم او به صورت انفرادی است. در تاریخ ۲۵ ژوئیه، گزارش از رسانه کره ای، MBN نشان داد که با توجه به اطلاعات خود لی تیمین در حال آماده سازی برای یک آلبوم انفرادی است. علاوه بر آن اعلام کرد که این آلبوم در آخرین مرحله از آماده سازی است و انتظار می رود در اواسط ماه اوت به پایان خواهد رسید. علاوه بر این خودی نشان داد که تیمین به لس آنجلس پرواز کرده بود برای یادگیری طراحی رقص برای یک آهنگ جدید است. بعدها SM سرگرمی اخبار را با رسانه های کره ای، news1 را تأیید کرد. تیمین در واقع در حال آماده شدن برای آلبوم انفرادی خود است، اما جزئیات از قبیل تاریخ انتشار این آلبوم است هنوز باید تأیید شود. [ ۴] در اوت ۱۱، SM سرگرمی ۱۲ ی تصویر برای آلبوم «آس» تیمین پرده برداری و ۱۸ اوت منتشر شد. [ ۵] اولین تیزر برای اولین تک "괴도 ( خطر ) "، در تاریخ ۱۱ اوت ۲۰۱۴، در یوتیوب آپلود شده است[ ۶] روز بعد، یک نسخه کوتاهتر از این آهنگ «آس» آپلود شده است. در این ویدئو تیمین رااز سال اولین بازی خود با شاینی در سال ۲۰۰۸ نشان می دهد. [ ۷] در ۱۳اوت، روز پس از، یک ویدئو برجسته آپلود شده است. [ ۸] این موزیک ویدئو رسمی برای «خطر» در ۱۵ اوت بود. [ ۹] از صفحه رسمی هنرمند اقتباس شده است. [ ۱۰] [ ۱۱]
آس (بخش کروکام). آس ( به سوئدی: Ås ) یک منطقهٔ مسکونی در سوئد است که در بخش کروکام واقع شده است. [ ۱] آس ۱٫۲۰ کیلومتر مربع مساحت و ۱٬۲۱۸ نفر جمعیت دارد.
آس (روزنامه). آس یا آ اِس یک روزنامه ورزشی به زبان اسپانیایی که بیشتر در حوزهٔ فوتبال فعالیت می کند. این روزنامه به همراه روزنامه مارکا از منابع خبری نزدیک به رئال مادرید می باشند که گاه برای اهدافی چون سیاستگذاری های رسانه ای این باشگاه نیز مورد استفاده قرار می گیرند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
آس. آس قوم ایرانی در قفقاز، بازماندة قوم آلان، مرکب از دو گروه ایرون؛ ساکن جمهوری خودمختار اوستیای شمالی در روسیه و دیگور در ایالت خودمختار اوستیای جنوبی در جمهوری گرجستان. گروه هایی از این مردم در جمهوری های کاباردین ـ بالکار، گرجستان، تاجیکستان و قارص در ترکیه سکونت دارند. ایرونی ها مسیحی ارتُدوکس و دیگوری ها مسلمان حنفی اند. جمعیت قوم آس بالغ بر ۵۴۲ هزار نفر است. زبان این قوم به گروه زبان های ایرانی شمال شرقی تعلق دارد و از دو لهجة اصلی ایرونی و دیگوری تشکیل می شود. در این زبان، لغات و الفاظ ایرانی قدیمی فراوان است و قهرمانان باستانی ایران، در شمار قهرمانان این قوم قرار دارند. آس ها تا قرن ۶م بت پرست بودند و پس از آن مسیحی شدند. کاباردین های مسلمان در قرن ۱۰ق/۱۶م بر آس ها چیره شدند و اسلام را در میان آنان رواج دادند و پس از مدتی برای رهایی از تعدیات تاتارهای کریمه، به اتفاق آس ها، به دولت روسیه پیوستند.
ذره، اس، نقطه، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
فارسی به عربی
آس
پیشنهاد کاربران
درباره ریشه واژه ی �آس� در اوستایی، پهلوی و سانسکریت توضیح بدهیم. برای اینکه پاسخ دقیق و مستند باشد، بهتر است هر زبان را جدا بررسی کنیم و تطبیق معنایی و واجی انجام شود: در ادامه یک بررسی دقیق و مستند درباره ریشه ی واژه ی �آس� در اوستایی، پهلوی و سانسکریت ارائه می کنم و منابع کتابی معتبر بیشتری نیز برای مطالعه اضافه می کنم: ... [مشاهده متن کامل]
- - - ۱. اوستایی واژه: 𐬀𐬵𐬀 ( ahsa/asa ) معنا: نیرو، قدرت، آرامش روحی، نظم کیهانی شرح: در متون اوستایی، به ویژه گات ها، �آسا� به عنوان یک اصل بنیادین اخلاقی و کیهانی مطرح می شود. این واژه اشاره به نیرویی دارد که جهان و انسان را به سمت نظم، حقیقت و هماهنگی هدایت می کند. می توان آن را در معنای �ثبات درونی� یا �آرامش روحی� نیز فهمید، زیرا نظم کیهانی و اخلاقی، آرامش انسان را تضمین می کند. منابع: Humbach, Helmut. Avestan and Old Persian Lexicon. Wiesbaden: Reichert, 1991. Spiegel, Friedrich. Vergleichende Grammatik der alten iranischen Sprachen. Leipzig: Weidmann, 1888. Hoffmann, Karl. Avestische Laut - und Flexionslehre. G�ttingen: Vandenhoeck & Ruprecht, 1963. - - - ۲. پهلوی ( فارسی میانه ) واژه: ās ( آس ) معنا: آرامش، آسودگی، راحتی، رفاه شرح: در پهلوی، �آس� بیشتر به معنای آرامش جسمی و روانی به کار می رود. این واژه ادامه ی معنایی �آسا� در اوستایی است و نشان دهنده ی گذار از مفاهیم کلی کیهانی و نیرو به وضعیت شخصی و انسانی آرامش و آسودگی است. در متون پهلوی، این واژه اغلب در زمینه زندگی روزمره و رفاه انسانی دیده می شود. منابع: MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary. Oxford University Press, 1971. West, Edward William. Pahlavi Texts. London: Oxford University Press, 1880. Hintze, Almut. Pahlavi Literature: An Introduction. Wiesbaden: Reichert, 1970. - - - ۳. سانسکریت واژه: ā́s / āsa ( आस ) معنا: آرامش، صلح، سعادت، رهایی شرح: در سانسکریت، �आस� در متون فلسفی و دینی، مانند وداها و آپانیشادها، به آرامش ابدی و خوشبختی مرتبط است. این واژه با ریشه ی هندواروپایی مشترک نشان می دهد که مفهوم آسودگی و آرامش در این خانواده زبانی بسیار قدیمی و مشترک بوده است. در کاربرد فلسفی، �āsa� به وضعیتی اشاره دارد که با رضایت و خرسندی روحی همراه است. منابع: Monier - Williams, Monier. A Sanskrit - English Dictionary. Oxford: Clarendon Press, 1899. Macdonell, Arthur Anthony. A Sanskrit Grammar for Students. Oxford: Clarendon Press, 1916. Whitney, William D. Sanskrit Grammar. Cambridge: Harvard University Press, 1889. - - - جمع بندی واژه ی �آس� در اوستایی، پهلوی و سانسکریت هم از نظر واجی و هم از نظر معنایی ارتباط نزدیکی دارد: زبان واژه معنا اوستایی آسا نیرو، قدرت، آرامش روحی پهلوی آس آرامش، آسودگی، راحتی سانسکریت ā́s / āsa آرامش، صلح، سعادت، رهایی این تطابق نشان می دهد که مفهوم �آرامش� و �ثبات� در این سه زبان از یک ریشه ی هندواروپایی مشترک آمده است و در طول تاریخ، با تغییرات فرهنگی و معنایی به شکل های مختلف ظاهر شده است. - - - منابع کتابی معتبر اضافی 1. Bartholomae, Christian. Altiranisches W�rterbuch. Heidelberg: Carl Winter, 1904. 2. Benveniste, �mile. Le vocabulaire des institutions indo - europ�ennes. Paris: Minuit, 1969. 3. Geldner, Karl. Avesta: Das Gathische Avestā. Heidelberg: Carl Winter, 1896. 4. Kellens, Jean. Les textes zoroastriens. Paris: CNRS Editions, 1994. 5. Windfuhr, Gernot. Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden: Reichert, 2009. - - -
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
پایه
البته بنده اشتباه آن حرف زدم منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
آش
آس نام درختی است
اِس از واژه های کهن پارسی به معنای رخنه و شکاف است که گاهی در ایجاد واژه های فراموش شده یافت میشود مانند واژه ی اسکول ( غار ) که از ترکیب اس به معنای شکاف و کول به معنای کوه ساخته شده
واژه آس معادل ابجد 61 تعداد حروف 2 تلفظ 'ās نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [فرانسوی: as] مختصات ( اِ. ) آواشناسی 'As الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع واژگان عامیانه لغت نامه دهخدا بعضی دوستان به اشتباه این واژه پارسی دانستند.
آس - سنگ آسیاب در آسیاب آبی و دست آس واژه آس از ریشه هندواروپائی اک - ak یا سخت و تیز که به سنگ نسبت داده میشود ودر اوستا اسان asan و ašno. و در سانسکریت اسن asan یا سنگ ذکرشده تا انجا که واژه سنگ روی با سنگ زیرین آسیا در سانسکریت با هم متفاوت اند و در همین زمینه در بغضی زبانهای لاتینی واژه اسر acer بجای واژه سخت و تیز و برنده آمده که در انگلیس بصورت اسید , acid استیک acetic یا سرکه و اکرید acrid یا مزه تلخ درامده. ... [مشاهده متن کامل]
عمرت از آس آسمان سوده تو دمی زو بجان نیاسوده - سنائی
آس یک کلمه پهلوی ساسانی است و معنای خرابه می دهد. واژه آسَوار بر مبای این ساخته شده است. کلمه آثاره مترادف بر جا مانده است، از همین واژه ساخته شدە است. چیزها که از کسی بر جای ماند. برای مثال می گویند آثار فلان نویسنده.
ارتباط این کلمه با فعل سودن یا ساییدن که بن مضارع آن، سا می باشد می تواند جالب باشد
آس ئ به معنی سنگ است کلمات آسیاب و آسمان از این واژه درست شده اند
آسک: سنگ آسیاب همچنین آس در فارسی معنی تک هم میده
حرف مفت
شوربا
آس:در زبان ترکی امروزی به معنی بیاویز است
آس:در ترکی نام شهری است از ولایت قبچاق منبع:برهان قاطع
دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را ... [مشاهده متن کامل]
به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را با آب گردد آب آس یا آسیاب یا آسیا و عرب طاحونه و ناعور و آنچه را بباد گردد بادآس و آسیاچرخ و آس باد و رحی الریح نامند، و آس بستور گردنده و نیز آس بزرگ را خرآس و ستورآس گویند و آس با شتر گردنده را عرب طحانه و طحون گوید و آس که بگاو گردد آن را گاوآس و دولاب و عرب منجنین و منجنون و عربه و دالیه گوید
آس در زبان بلوچی به معنی ( آتش ) می باشد
بن ریشه
آسیاب ، نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲ عددی پاسور ( تک ، توس )
اس سنگ اسیاب دست اس اسیاب ذستی
در آسیاب به معنی نرم و خرد
در زبان لری بختیاری به معنی : ندار. فقیر. شاکی. بی چیز. عصبانی زه دستس آسی یه::از دست او شاکی است یارو خوس آسه:فلانی خودش بی چیز است مونه آسی کرد ره::مرا عصبانی کرد و رفت
معرکه!
( اوستایی ) 1ـ رسیدن، آمدن 2ـ کسی را وادار ـ مجبور کردن 3ـ اَستی، بودن، وجود