ازمودن


معنی انگلیسی:
to test, to experience, to examine, assay, prove, search, try, experiment, crack

لغت نامه دهخدا

( آزمودن ) آزمودن. [ زْ / زِ دَ ] ( مص ) تجربت. تجربه. امتحان. اختبار. ( زوزنی ). ابتلا. تجریب. ( دهار ). آزمایش کردن. تدریب. بلاء. ( ادیب نطنزی ). بلا. بلو. ابلا. تجریس.بور. ابتیار. احتناک. سنجیدن. خبرت. ( دهار ). سبر. فتنه. افتتان. وارسی کردن. تمحیص. تضریس :
کرا آزمودیش و یار تو گشت
منال ار گناهی بر او برگذشت.
ابوشکور.
تیزهش تا نیازماید بخت
بچنین جایگاه نگْراید.
رودکی یا دقیقی.
میان من و او بسی رزم بود
مگر کِم بخواهد دگر آزمود.
فردوسی.
چو مهر کسی را بخواهی بسود
بباید بسود و زیان آزمود.
فردوسی.
ز لشکر هر آنکس که بد زورمند
بسودند سنگ آزمودند چند.
فردوسی.
نشاندش به آنجا که آرام بود
همی خواست مر زال را آزمود.
فردوسی.
چنین هفت سالش همی آزمود
بهر کار جز پاک زاده نبود.
فردوسی.
مرا آزمودی که در کارزار
چنانم که با باده میگسار
سپه را بدین گفتها آزمود
که در دل ز لشکر ورا بیم بود.
فردوسی.
تیغ بر پیل آزمایدتیر بر شیر ژیان
اینْت مردانه سواری اینْت مرد سهمگین.
فرخی.
همی دانم که رنج خود فزایم
که چندین آزموده آزمایم.
( ویس و رامین ).
چرا من آزموده آزمایم
چرا بیهوده رنج خود فزایم ؟
( ویس و رامین ).
چه آشفته دل و چه خیره رایم
که چندین آزموده آزمایم.
( ویس و رامین ).
تباهی روزگار خود فزایم
چو چیز آزموده آزمایم.
( ویس و رامین ).
روان را رنج بیهوده نمائی
که چندین آزموده آزمائی.
( ویس و رامین ).
نه من آشفته روی و سست رایم
که چندین آزموده آزمایم.
( ویس و رامین ).
بجز دوزخ نباشد هیچ جایم
اگر نیز آزموده آزمایم.
( ویس و رامین ).
ایشان را نزد نصر احمد آوردند و نصر یک هفته ایشان را می آزمود. ( تاریخ بیهقی ). ایشان را میباید آزمود تا تنی چند از ایشان بخردتر اختیار کرده آید. ( تاریخ بیهقی ). و ما چون کارها را نیکوتر بازنهشتیم و پیش و پس آن را بنگریستیم و این مرد را دانسته بودیم و آزموده ، صواب آن نمود که... ( تاریخ بیهقی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آزمودن ) ( مصدر ) ( آزمود آزماید خواهد آزمود بیازما( ی ) آزماینده آزموده ). ۱- امتحان کردن آزمایش کردن . ۲ - تجربه ( عملی ) کردن . ۳ - سنجیدن . ۴ - تحمل کردن کشیدن . ۵ - بکار بردن استعمال کردن . ۶ - مشق دادن ریاضت دادن .
تجربه امتحان

فرهنگ معین

( آزمودن ) (دَ ) (مص م . ) ۱ - امتحان کردن ، آزمایش کردن . ۲ - تجربه کردن . ۳ - سنجیدن . ۴ - به کار بردن . ۵ - ریاضت دادن .

فرهنگ عمید

( آزمودن ) ۱. آزمایش کردن، امتحان کردن.
۲. تجربه کردن.
۳. خوبی و بدی چیزی را سنجیدن، وارسی کردن.
۴. تمرین کردن.

فرهنگستان زبان و ادب

آزمودن
{test} [عمومی] عمل سنجیدن یا ارزیابی یا امتحان کردن

واژه نامه بختیاریکا

( آزمودن ) مَزنه کِردِن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آزمودن. امتحان کردن و سنجیدن را آزمودن می گویند. آزمودن از راههای شناخت موضوعات دارای حکم شرعی است که فقیهان از آن به مناسبت در ابوابی مانند اجتهاد و تقلید، طهارت، تجارت، حجر، قضاء و دیات سخن گفته اند.
آنچه آزموده می شود یا کالا است یا حیوان و یا انسان.
← آزمودن کالا
۱. ↑ نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۳۳.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸.
...

مترادف ها

test (فعل)
ازمایش کردن، محک زدن، ازمودن، عیار گرفتن، امتحان کردن، ازمودن کردن

assay (فعل)
ازمایش کردن، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن

try (فعل)
جدا کردن، کوشش کردن، ازمودن، سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، تجربه کردن، محاکمه کردن، محک کردن

shake down (فعل)
ازمودن، بیتوته کردن، جیب کسی را کاملا خالی کردن

examine (فعل)
ازمودن، باز جویی کردن، معاینه کردن، بازرسی کردن، امتحان کردن، ازمون کردن

grope (فعل)
ازمودن، کورمالی کردن، در تاریکی پی چیزی گشتن

فارسی به عربی

افحص , تلمس , محاولة , مقالة

پیشنهاد کاربران

سنجش
این واژه از دو بخش پیشوندی ( آز ) و کارواژه ( مودن یا ماییدن ) است.
پیشوند ( آز ) دگرریختی از پیشوند ( اُس، اوز ) است که به ( بیرون ) اشاره دارد.
آزمایش کردن ( ب )

بپرس