ارنگ

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( آرنگ ) آرنگ. [ رَ ] ( اِ ) آرنج. مرفق. آرج. وارن :
گر بعهد تو ظلم یازد چنگ
باد دستش بریده از آرنگ.
منصور شیرازی.
|| رنج. اذیت. آزار :
گشته ترا مسلم شوق و نشاط و اقبال
بوده نصیب دشمن آرنگ و رنگ و ادبار.
غضایری رازی.
چو کاری برآید بی آرنگ و رنج
چه باید ترا رنج و پردخت گنج ؟
اسدی.
نه هرگز از تو رسیده بموری آرنگی
نه هرگز ازتو رسیده بمردی آزاری.
کمال اسماعیل.
|| گونه. رنگ. لون :
از من خوی خوش گیر از آنکه گیرد
انگور ز انگور رنگ و آرنگ.
مظفری ( از فرهنگ اسدی ).
آرنگ زرد باد چو نارنگ روی خصم
باداش سر بریده چو سرکفته بادرنگ.
ظهیر فاریابی.
زآن خردمند سرو سبزآرنگ
خواست تا از شکر گشاید تنگ.
نظامی.
ای عجب شمشیر خسرو از چه سبزآرنگ شد
چون همه ساله ز خون خصم می یابد خورش.
کمال اسماعیل.
|| مکر. حیله. فریب :
بر طبل قمر همی زند رایت
کای شاهدپیشه این چه آرنگ است ؟
شرف شفروه.
|| نام میوه ای. ( برهان ) . || حاکم و مرزبان . || گونه که زنان بر روی مالند. ( فرهنگ اسدی ، خطی ) . آلغونه. آلگونه. || گونه و روش و طرز، چنانکه گویند بر این آرنگ یعنی بدین طرز و روش. ( برهان قاطع ). || ( ق ) همانا. گوئی. پنداری :
هرگز نکند سوی من خسته نگاهی
آرنگ نخواهد که شود شاد دل من.
رودکی.
و کلمه ٔآرنگ را در بیت رودکی به معنی هرگز نیز حدس زده اند.
ارنگ. [ اَ رَ ] ( اِ ) اورنگ. اورند. مکر و فریب و حیله.

ارنگ. [ اَ رَ ] ( اِخ ) ( رودِ... ) در اوستا ( ( رَنگها ) ) اسم رودی است با آنکه مکرراً در اوستا از آن اسم برده شده است و در کتب پهلوی غالباً به آن برمیخوریم باز تعیین محل آن مشکل و بطور حتم نمیدانیم که کدام از رودهای معروف حالیه در قدیم چنین نامیده میشده است. بواسطه قاصر بودن عبارات اوستا و درهم و برهم بودن مندرجات کتب پهلوی راجع به آن مستشرقین هر یک رود معروفی را حدس زده اند، وندیشمان گمان میکند که در اوستا از رود رنگها سند مقصود باشد. هارلز مینویسد که آمودریا ( جیحون ) از آن اراده شده است. اشپیگل و یوستی و گایگر به سیردریا حدس زده اند. دُلاگارد بسیار دور رفته و آنرارود معروف روسیه وُلگا پنداشته است. دارمستتر بکلی از مشرق منحرف گشته آن رادر مغرب عبارت از دجله دانسته است. مارکوارت می نویسد از بندهشن که ذکرش بیاید مفهوم میشود که رنگها ( ارنگ ) رود زرافشان باشد در سغد. بارتولومه و وست آنرا رود داستانی و افسانه ونیم افسانه تصور کرده اند. بی شک در عهد اوستا رنگها اسم رود مخصوص معروفی بوده است و بعدها بمرور زمان ازتعیین محل آن قاصر آمده اند تا آنکه در عهد تدوین کتب پهلوی که حالا در دست داریم این رود رنگ و روی رود معنوی گرفته یا بقول برخی از مستشرقین مثل رود افسانه ای شده. در میان احتمالات مذکوره سِند و وُلگا کمتر جالب دقت است مندرجات اوستا نیز تا بیک اندازه بر خلاف این است که رنگها در مغرب و از آن دجله مقصود باشددر بندهش بسا کلمه اَرَگ یا ارنگ بجای رنگهای اوستا استعمال شده است ، در فصل بیستم که مخصوصاً از رودها صحبت میدارد در آغاز مفصلاً از ارنگ و وه روت یاد کرده گوید ( ( دو رود از شمال ( اپاختر ) البرز ( هربورچ ) یکی بسوی مغرب ( خوروران ) جاری است و موسوم است به ارنگ دیگری بسوی مشرق ( خوراسان ) جاری است و موسوم است به وه روت ( ونگوهی در اوستا ) ) ). پس از آن بندهش طوری این دو رود را تعریف کرده است که قهراً باید آنها را از رودهای مینوی تصور کرد چه میگوید 18 رود دیگر که از سرچشمه آنها برمیخیزد دوباره به ارنگ و وه روت میریزد ارنگ و وه ورت باقصی حدود زمین میرود و بدریا ریخته میشود تمام کشورها از آنها سیراب میگردد هر دو باز در دریای فراخکرت بهم میرسد دگرباره بسرچشمه ای ازهمانجائی که آمده برمیگردد همانطوری که روشنائی از البرز بدر آمده دگرباره بسوی آن فرودمی آید آب نیز ازالبرز بیرون آمده و به آن فرومیرود... پس از شرحی از این قبیل داستان باز در فقره 8 همین فصل از بندهش آمده است : ( ( من دوباره متذکر میشوم که ارنگ رودی است در خصوص آن گفته شده است که آن از البرز می آید و بمملکت سوراک میرود در اینجا آنرا ( ( آمی ) ) مینامند ) ). از این فقره بندهش برمی آید که رنگ همان زرافشان باشد چه سوراک بجای کلمه سغد میباشد و از فقره 29 از فصل 15 بندهش بخوبی برمی آید که سوراک بجای سُغد اوستا استعمال شده است. در تفسیر پهلوی نیز در فقره 4 از فرگرد اول وندیداد سُغذ به سوریک ترجمه شده است ولی آمی یادآور آمودریاست. بندهش در متمم فقره مذکور ارنگ را تا بمملکت مصر سیر داده و در آنجا به آن اسم نیو ( نیل ؟ ) میدهد. چنانکه ملاحظه میشود با این بیانات درهم وبرهم تعیین محل رود بغایت دشوار است ( فصل 21 فقره 3 بندهش نیز ملاحظه شود ) بسا در کتب پهلوی اروند بجای ارنگ آمده و این بیشتر مایه اشتباه شده است چه از بعضی کتب صراحةً برمی آید که اروند در پهلوی اسم دجله است از این قبیل در فصل 3 از بهمن یشت در فقره 5 از اروند و فرات و اسورستان اسم برده شده است در فقرات 21 و 38 باز اسم اروند دیده میشود بهمن یشت که بخصوصه از آخرالزمان صحبت میدارد یکی از علائم ظهور سوشیانس را جنگی که در عراق واقع خواهد شد میشمارد بنابراین اروند در آنجا کلیةً به معنی دجله است.( رجوع کنید برساله سوشیانس تألیف نگارنده ). در فقره 2 از فصل 92 دادستان دینیک آمده است : ( ( آبی که از اردویسور ناهید میریزد باندازه تمام آبهائی است که در جهان جاری است به استثنای اروند... محل اردویسور در سپهر است ) ). در اینجا نمیتوانیم بگوئیم که از اروند دجله اراده شده است یا آنکه بجای رنگها استعمال شده رودی در مشرق ایران مقصود است. در آفرین هفت امشاسپند آمده است : بکند که اُوْروَنت دارای تمام قوتهاشود. رجوع کنید به اوستای اشپیگل ج 3 ص 236. اشپیگل در اینجا کلمه اوْروَنت ( اروند ) را همان ارنگ بندهش و رنگهای اوستا دانسته مثل انکتیل دُپرون آن را با سیردریا یکی میداند. چنانکه ملاحظه میشود در کتب پهلوی اروند هم برای دجله استعمال شده است و هم برای رنگهای اوستا. فردوسی هم صراحةً میگوید : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آرنگ ) ( اسم ) ۱ - رنج اذیت آزار. ۲ - مکر و حیله.
آرنج مرفق
آرنج، محل اتصال بازووساعدازطرف بیرون، رنج، اذیت، آزار، اندوه، رنگ، لون، گونه، روش
در اوستا رنگها و آن اسم رودیاست

فرهنگ معین

( آرنگ ) ( ~. ) ( اِ. ) ۱ - رنگ ، لون . ۲ - سُرخاب . ۳ - گونه ، روش .
( ~. ) ( اِ. )۱ - رنج ، اذیت ، آزار. ۲ - مکر، حیله .
(رَ ) ( اِ. ) آرنج .

فرهنگ عمید

( آرنگ ) ۱. رنگ، لون.
۲. گونه، روش.
۳. (قید ) همانا، گویی.

واژه نامه بختیاریکا

( آرنگ ) آرنج؛ از اعضای بدن
( آرنگ ) آهنگ؛ ریزآوا
( آرنگ ) نمای تار؛ تصویر نا واضح و غیرشفاف ( از فاصله دور )

مترادف ها

anxiety (اسم)
تمایل، اضطراب، نگرانی، تشویش، دلواپسی، اشتیاق، اندیشه، غم، ارنگ، خوف

فارسی به عربی

قلق

پیشنهاد کاربران

حاکم یا فرماندار در پارسی میانه و زمانه ساسانیان برای نمونه نام و واژه کَنارَنگ از فرنام حاکمان ابرشهر از همین واژه و واژه آرنگ به چم حاکم است و به چم حاکم مرز است و آخرین ایشان کنارنگ توس را اهورامزدا
...
[مشاهده متن کامل]
لعن کند که این کس لعین به شاهنشاه ساسانی یزدگرد سوم آزادمرد و رادمرد ایرانزمین یاری نرساند و تبدیل به یکی از خاینان تاریخ ایرانزمین و بانیان کمک به نابودی ایران توسط دین اهریمنی که همه امروز میشناسمش شد

منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
ارنگ
گونه و روش و طرز، مثلا: بر این آرنگ یعنی بدین طرز و روش؛ که در برهان قاطع اشاره شده.
همانا. گویی. پنداری :
هرگز نکند سوی من خسته نگاهی
آرنگ نخواهد که شود شاد دل من.
( رودکی )
البته کلمه ٔآرنگ را دراین بیت رودکی به معنی هرگز نیز حدس زده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

ارنگ، همپای اورند، به معنای مکر و فریب و حیله نیز هست.

آرنگ در معنی واژه علامت نیز گنجانیده شده است
بمعنی آری و از قیود ایجاب است
هرگز نکند سوی من خسته نگاهی
آرنگ نخواهد که شود شاد دل من ( رودکی )
به معنی آوا و صدای خفیف یا صدای که در ذهن هست
تمایل ، راضی بودن
رنگین - حکمران - روش
نام رودخانه ای در ایران باستان که در کتاب اوستا ذکر شده. احتمالا رودخاته خرسان کنونی چون در کنار شهری قدیمی بنام ارنک خاستگاه قوم ایرنیکی ( اینکی یا یونکی ) می گذشت
اِرَنگ یا ایرَنگ
معنی ( مینوگ ) دیگر این واژه error است، به عربی خطا.
آرنگ یک نام پسرانه گیلانی هستش که برگرفته از نام یک کوه در منطقه اشکورات شهر رودسر هستش
البته بعضی جا ها معنی ناله هم میده بسته به جمله
نواخت، ضرب، وزن، شروع شدن و آغاز آهسته:البته در زبان بختیاری. مثلا آرنگ بهار یعنی نوید بهار یا حال و هوایی که بهار با خودش میاره
آرنج 🍞🍞
در زبان پارسی دری و گویش افغانستانی یعنی بوق
به معنیه سلطان و پادشاه نیز امده است
کوهی در اشکور رودسر
در زبان بختیاری یعنی نوا و ریتم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس