ارام

/~ArAm/

مترادف ارام: ( آرام ) خاموش، خلوت، دنج، ساکت، آرامش، استراحت، صبر، قرار، ثبات، سکون، بردبار، رزین، صبور، معتدل، ملایم، موقر، بی جنبش، بی حرکت، ساکن، آسوده، راحت، فارغ بال، آهسته، باتانی، یواش، امان، امن، طمانینه ، بی قرار

متضاد ارام: ( آرام ) پرسروصدا، شلوغ

معنی انگلیسی:
calm, composed, cool, coolheaded, dispassionate, easy, equable, even-tempered, light, impassive, imperturbable, inoffensive, insouciant, smooth, lamblike, steady, still, stilly, lightly, meek, mild, mild-mannered, nerveless, noiseless, noiselessly, pacific, peaceable, peaceably, peaceful, placid, quiescent, quiet, repose, reposeful, restful, restrained, sedate, serene, silent, sleepy, slumberous, tranquil, unruffled, soft-spoken, pianissimo, even, laid-back, level

فرهنگ اسم ها

اسم: آرام (دختر، پسر) (فارسی) (تلفظ: ārām) (فارسی: آرام) (انگلیسی: aram)
معنی: آسایش، صلح، آشتی، مایه ی آرامش، سکون، ثبات، طمأنینه، راحت، آرامش بخش، تسلی بخش، آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

( آرام ) آرام. ( اِ ) سَکن. سکون. آرامش. ثبات. مقابل جُنبش. تَوَقف. درنگ. || آهستگی. مقابل شتاب :
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دائم شود خوار
چو آب اندر شمر بسیار ماند
زهومت گیرد از آرام بسیار.
دقیقی.
از آرام و جنبش نبد پیش چیز
همان هر دو چیز آفریده است نیز.
فردوسی.
چو آرام یابی برستی ز رنج.
فردوسی.
نگه کن بدین گنبد تیز گرد...
نه از جنبش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی.
فردوسی.
بمرو اندر از بانگ چنگ و رباب
کسی را نبد هیچ آرام و خواب.
فردوسی.
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
و از آن پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان بازتری فزود.
فردوسی.
همه گفتنیها بدو بازگفت
همه رازها برگشاد از نهفت
چنین تا از آن بیشه و مرغزار
یکایک همی گفت با شهریار
وز آن رفتن گور و آن راه تنگ
از آرام بهرام و چندان درنگ.
فردوسی.
از او کم وزو بیش آرام و جنبش
از او بر زمین زرّ و بر چرخ زیور.
ناصرخسرو.
مکر تو صعب است که مردم ز تو
هست در آرام و تو خود در شتاب.
ناصرخسرو.
گفتم چه چیز جنبش مبدای هر دوان
گفتا که هست آرام ، انجام هر صُوَر.
ناصرخسرو.
نهایت حرکتها آرام است و غایت سفرها مقام. ( مقامات حمیدی ). تا آئین زمین آرام است و تاطبیعت زمان و دور آسمان گردش... ( راحةالصدور ).
رازیست در این جنبش و آرام ولیکن
ترسم که تو خود نیک در این راز نبینی.
اوحدی.
|| آسایش. استراحت. راحت. هال. آسودگی. قرار.امان. صبر. شکیب :
گفتا مرا چه چاره که آرام هیچ نیست
گفتم که زود خیز و همی گرد چام چام.
منجیک.
خور و خواب و آرامتان از من است
همان پوشش و کامتان از من است.
فردوسی.
خور و خواب و آرام جوید [ حیوان ] همی
وز آن زندگی کام جوید همی.
فردوسی.
شبی تیره هنگام آرام و خواب
کس آمد زنزدیک افراسیاب.
فردوسی.
فرستاده آمد دلی پرشتاب
نبود آن شبش جای آرام و خواب.
فردوسی.
چنین تا بدرگاه افراسیاب بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آرام ) نامی که در تورات به سوریه و بین النهرین داده شده و آرامیان - آرامی را از اعقاب و سکنه آرام دانسته اند.
۱ - ( اسم ) سکون ثبات . ۲ - آهستگی مقابل شتاب عجله. ۳ - آسایش استراحت . ۴ - طمائ نینه اطمینان خاطر . ۵ - خاموشی سکوت . ۶ - امن امان . ۷ - بستر مرقد خوابگاه . ۸ - جایگاه مقام . ۹ - جای خلوت ۱٠- آهسته بتانی : آرام رفتن آرام آمدن . یا آرام جان . آنکه مای. آرامش و نشاط جانست معشوق . یا آرام خاطر . ۱ - مای. سکون خاطر. ۲ - معشوق معشوقه .
نام پنجمین فرزند سام بن نوح آهوان سپید
قرار، سکون، راحت ، خاموش، بی حرکت، آهسته، آرام آرام: آهسته آهسته
آهوی سپید خالص

فرهنگ معین

( آرام ) ۱ - ( اِ. ) قرار، سکون . ۲ - درنگ . ۳ - آسایش ، راحتی . ۴ - (ص . )ساکت ، خاموش . ۵ - امن . ۶ - (ق . ) به آهستگی .

فرهنگ عمید

( آرام ) ۱. ساکت، خاموش.
۲. بی حرکت.
۳. [مجاز] امن.
۴. راحت: زندگی آرام.
۵. (اسم مصدر ) آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱: ۷۷ ).
۶. (قید ) آهسته.
۷. (بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن ) = آرمیدن
۸. آرامش دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دلارام.
۹. (اسم مصدر ) [قدیمی] قرار، سکون: ز بس نالهٴ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷: ۲۷۴ ).
۱۰. (اسم ) [قدیمی] استراحتگاه.
۱۱. [قدیمی] آرامش دهنده.
* آرام آرام: (قید ) آهسته آهسته.
* آرام شدن: (مصدر لازم )
۱. آرام گرفتن.
۲. آرمیدن.
۳. فرونشستن خشم و اضطراب.
* آرام کردن: (مصدر متعدی ) آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن.
* آرام گرفتن: (مصدر لازم ) آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن.
* آرام یافتن: (مصدر لازم )
۱. آرامش یافتن.
۲. آرام شدن.
۳. آرام گرفتن.
۴. برآسودن.
آهوهای سفید.
آهوهای سفید.
۱. ساکت، خاموش.
۲. بی حرکت.
۳. [مجاز] امن.
۴. راحت: زندگی آرام.
۵. (اسم مصدر ) آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱: ۷۷ ).
۶. (قید ) آهسته.
۷. (بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن ) = آرمیدن
۸. آرامش دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دلارام.
۹. (اسم مصدر ) [قدیمی] قرار، سکون: ز بس نالهٴ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷: ۲۷۴ ).
۱۰. (اسم ) [قدیمی] استراحتگاه.
۱۱. [قدیمی] آرامش دهنده.
* آرام آرام: (قید ) آهسته آهسته.
* آرام شدن: (مصدر لازم )
۱. آرام گرفتن.
۲. آرمیدن.
۳. فرونشستن خشم و اضطراب.
* آرام کردن: (مصدر متعدی ) آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن.
* آرام گرفتن: (مصدر لازم ) آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن.
* آرام یافتن: (مصدر لازم )
۱. آرامش یافتن.
۲. آرام شدن.
۳. آرام گرفتن.
۴. برآسودن.

گویش مازنی

( آرام ) /aaraam/ آغل گوسفندان –آغل بره - آهسته

واژه نامه بختیاریکا

( آرام ) بی زُو ( بی ) دُهُو؛ بی دُنگ؛ پورا؛ سرد سول
( آرام ) پورنیدِه

دانشنامه عمومی

آرام (ترانه هوزیر). «آرام» تک آهنگی از هنرمند اهل ایرلند هوزیر است که در سال ۲۰۱۴ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم هوزیر قرار داشت.
این تک آهنگ در چارت ایرلند در رتبه سه قرار گرفت.
عکس آرام (ترانه هوزیر)

آرام (خواننده رپ). کیم نام - جون ( به کره ای: 김남준؛ زادهٔ ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۴ ) ، که بیشتر با نام هنری خود آر اِم ( به انگلیسی: RM ) ( سابقاً رپ مانستر ) شناخته می شود، یک رپر، ترانه سرا و تهیه کنندهٔ موسیقی اهل کره جنوبی است. او رهبر گروه پسرانهٔ بی تی اس است. در ۲۰۱۵، او اولین میکس تیپ خود، آر ام را منتشر کرد. در اکتبر ۲۰۱۸، دومین میکس تیپش، مونو، بالاترین نمودار آلبوم توسط یک تکنواز کره ای در نمودار بیلبورد ۲۰۰ بود که نمودار بیلبورد ۲۰۰، در رتبهٔ ۲۶ قرار گرفت. وی با هنرمندانی مانند، ویل، یونها، وارن جی، گائکو، کریز کالیکو، ام اف بی تی وای، فال اوت بوی، پرایمری و لیل ناز اکس همکاری داشته است.
نام رپ مانستر الهام گرفته شده از آهنگ رپ «نابغهٔ رپ ( Rap Genius ) » توسط سن ای است. این اشعار شامل بخشی بود که سن ای اعلام کرد باید او «هیولای رپ» صدا زده شود زیرا «بی وقفه رپ می خواند». او نام هنری را به دلیل اینکه احساس می کرد «باحال» است، انتخاب کرد. [ ۱]
عکس آرام (خواننده رپ)عکس آرام (خواننده رپ)

آرام (منطقه). آرام ( آرامی: ܐܪܡ, Orom ) که با نام آرامستان و آرامیا نیز شناخته می شود، یک منطقه تاریخی شامل چندین پادشاهی آرامی بود که بخش زیادی از سوریه امروزی، جنوب شرقی ترکیه و بخش هایی از لبنان و عراق را در بر می گرفت. [ ۱] [ ۲] آرام در اوج خود از دامنه کوه لبنان به سمت شرق در سراسر فرات، از جمله بخش هایی از دره رود خابور در شمال غربی بین النهرین در مرز عراق امروزی امتداد داشت. ظهور دولت های آرامی در سراسر خاورمیانه حتی باعث تغییر زبان آن شد. زبان آرامی در نهایت جایگزین اکدی به عنوان زبان کل منطقه شد و زبان اداری و تجاری چندین امپراتوری مانند امپراتوری هخامنشی و امپراتوری بابل نو شد. [ ۳] [ ۴]
پس از فتح نهایی آرام توسط امپراتوری آشور نو در نیمه دوم قرن هشتم و همچنین در طول حکومت های بعدی امپراتوری بابل نو ( ۶۱۲–۵۳۹ پ. م ) و امپراتوری هخامنشی ( ۵۳۹–۳۳۲ ق. م ) منطقه آرام بیشتر حاکمیت خود را از دست داد. در دوره سلوکیان ( ۶۴–۳۱۲ پیش از میلاد ) ، اصطلاح سوریه به عنوان نام هلنیستی برای این منطقه معرفی شد، اما نام بومی ( آرام ) تا زمان فتح اعراب در سده هفتم پس از میلاد در میان آرامیان همچنان به کار می رفت. [ ۵] [ ۶] در آغاز سده پنجم، بزرگان کلیسایی و ادبی آرامی نیز شروع به استفاده از نام سوریه کردند و این عنوان نه تنها در ترجمه های آرامی آثار یونانی، بلکه در متن های اصلی نویسندگان آرامی نیز به فراوانی یافت می شد و مورد پذیرش قرار گرفته بود. این نام خارجی در میان سایر آرامی ها نیز به تدریج به تبعیت از نخبگان خود رایج شد و بنابراین دوگانگی خاصی ایجاد شد که در سراسر قرون وسطی تداوم داشت. این مسئله در آثار نویسندگان برجسته نیز یافت می شود و آن ها از هر دو نام، آرامی و سوری استفاده می کنند. [ ۷] [ ۸]
پس از سقوط آخرین پادشاهی های آرامی در پایان سده هفتم پیش از میلاد، آرامی ها همچنان به تعداد زیادی در بین النهرین سکونت داشتند و در نتیجه پادشاهی ها و امپراتوری های ژئوپلیتیکی ( همانند پادشاهی اسروئن ( ۱۳۲ پ. م - ۲۱۴م ) ، امپراتوری پالمیرا ( ۲۷۰–۲۷۳ و دولت شهرهای آمد ( شانلی اورفه و دیاربکر امروزی ) و هترا ) را بنیانگذاری کردند که تحت تسلط آرامی ها و همچنین پادشاهان آرامی بود. آرامیان بت پرست در سده اول تا سوم میلادی آیین مسیحیت را پذیرفتند و به آن را جایگزین دین میان رودان باستان کردند. در همین راستا، انجیل به آرامی ترجمه شد و در سده چهارم گویش آرامی ادسا به گونه ادبی این زبان تبدیل شد که به آرامی ادسایی ( اورهایا ) معروف است. [ ۹] [ ۱۰] بین النهرین و به ویژه مناطق یاد شده به مرکز اصلی مسیحیت سریانی و زادگاه کلیسای ارتدکس سریانی تبدیل شد.
عکس آرام (منطقه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

آرام. احتمالاً نام قوم یا سرزمینی در شمال و شمال شرقی فلسطین، از مدیترانه تا میانۀ بِین النَّهرین. در عهد عتیق از آرام به مناسبت های متعدد یاد شده است؛ دمشق مهم ترین ایالت آن بود. زبان آرامیبرگرفته از آرام است.

جدول کلمات

آرام
۱. ساکت، خاموش. ۲. بی حرکت. ۳. [مجاز] امن. ۴. راحت: زندگی آرام. ۵. (اسم مصدر) آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱: ۷۷). ۶. (قید) آهسته. ۷. (بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن) = آرمیدن ۸. آرامش دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلارام. ۹. (اسم مصدر) [قدیمی] قرار، سکون: ز بس نالهٴ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷: ۲۷۴). ۱۰. (اسم) [قدیمی] استراحتگاه. ۱۱. [قدیمی] آرامش دهنده. * آرام آرام: (قید) آهسته آهسته. * آرام شدن: (مصدر لازم) ۱. آرام گرفتن. ۲. آرمیدن. ۳. فرونشستن خشم و اضطراب. * آرام کردن: (مصدر متعدی) آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن. * آرام گرفتن: (مصدر لازم) آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن. * آرام یافتن: (مصدر لازم) ۱. آرامش یافتن. ۲. آرام شدن. ۳. آرام گرفتن. ۴. برآسودن.
آهوهای سفید.
آهوهای سفید.
۱. ساکت، خاموش. ۲. بی حرکت. ۳. [مجاز] امن. ۴. راحت: زندگی آرام. ۵. (اسم مصدر) آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱: ۷۷). ۶. (قید) آهسته. ۷. (بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن) = آرمیدن ۸. آرامش دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلارام. ۹. (اسم مصدر) [قدیمی] قرار، سکون: ز بس نالهٴ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷: ۲۷۴). ۱۰. (اسم) [قدیمی] استراحتگاه. ۱۱. [قدیمی] آرامش دهنده. * آرام آرام: (قید) آهسته آهسته. * آرام شدن: (مصدر لازم) ۱. آرام گرفتن. ۲. آرمیدن. ۳. فرونشستن خشم و اضطراب. * آرام کردن: (مصدر متعدی) آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن. * آرام گرفتن: (مصدر لازم) آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن. * آرام یافتن: (مصدر لازم) ۱. آرامش یافتن. ۲. آرام شدن. ۳. آرام گرفتن. ۴. برآسودن.

مترادف ها

hush (اسم)
ارام، فش، باغبانی، خموشی

daft (صفت)
ارام، احمق

sedate (صفت)
جدی، ارام، ملایم، متین، موقر

serene (صفت)
ساکت، روشن، ارام، صاف، متین، بی سر و صدا

staid (صفت)
ارام، ثابت، متین، موقر

taciturn (صفت)
ارام، خاموش، کم حرف، کم سخن، کم گفتار

irenic (صفت)
ارام، ساکن، مسالمت امیز، صلح جو

pacific (صفت)
ارام، صلح جو

peaceable (صفت)
ارام، ملایم، صلح دوست، اشتی پذیر

self-possessed (صفت)
ارام، خونسرد، خود دار، متین

unruffled (صفت)
ارام، صاف، بدون موج، ارام شده، ارام کرده، چین نخورده

waveless (صفت)
ارام، ساکن، بی موج

calm (صفت)
ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده

quiet (صفت)
ساکت، دوستانه، فراخ، ارام، بی صدا، ملایم، ساکن، خاموش، اهسته، خموش

silent (صفت)
ساکت، ارام، بی صدا، صامت، خاموش، بی حرف، خمش، خموش

imperturbable (صفت)
ساکت، تزلزل ناپذیر، ارام، خونسرد

moderate (صفت)
مناسب، محدود، ارام، متعادل، ملایم، میانه رو، معتدل

gentle (صفت)
مهربان، ارام، ملایم، لطیف، نجیب، بامروت، ظریف، با تربیت، اهسته، لین

still (صفت)
ساکت، ارام، ساکن، راکد، خاموش، بی حرکت

stilly (صفت)
ساکت، ارام، ساکن

appeasable (صفت)
ارام

peaceful (صفت)
ارام، ملایم، مسالمت امیز، صلح امیز

placid (صفت)
ارام، راحت، متین

tranquil (صفت)
ارام، خاطر جمع، اسوده، بی جنبش

whist (صفت)
ارام، بی صدا، گنگ، خاموش

bland (صفت)
ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب

placable (صفت)
مهربان، دلپذیر، مطبوع، ارام، بخشنده، دلجویی پذیر

composed (صفت)
ارام، مصنف، خونسرد، ترکیب شده، مرکب

self-composed (صفت)
ارام، خود دار، مستولی بر احساسات خود

فارسی به عربی

ابله , باسیفیکی , رزین , سلمی , صامت , صمة , عدیم العاطفة , قلیل الکلام , لطیف , ما زال , معتدل , هادی , هدوء

پیشنهاد کاربران

آرام ( انگلیسی: Aram ) یک فیلم فرانسوی در سبک اکشن می باشد به کارگردانی روبرت کشیشیان که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد.
این فیلم در فرانسه در بین سال های ۱۹۹۳ و ۲۰۰۱ اتفاق افتاده است در جایی که مبارزان ارمنی - فرانسوی در تلاش انتقال سلاح برای کشتن یک ژنرال ترک که از قره باغ دیدن می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

این فیلم در سال ۲۰۰۲ در سینماهای فرانسه به نمایش درآمد و اولین اکران آمریکایی آن در جشنواره فیلم ارمنیان در سن فرانسیسکو در سال ۲۰۰۴ بود.
از بازیگران آن می توان به سیمون آبکاریان، لوبنا آزابال، متیو دومی، و سرژ آویدیکیان اشاره کرد.

ارام
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/آرام_(فیلم_۲۰۰۲)
ارام
کیم نامجون
لیدر گروه بی تی اس
رهبر رپ
ملقب به ارام RM ( رپ مانستر )
ارام
Pacific
آرام اسم پسر سام نوه پیامبر نوح هستش و اسم پسره
واژه آرام
معادل ابجد 242
تعداد حروف 4
تلفظ 'ārām
نقش دستوری صفت
ترکیب ( قید ) [پهلوی: āram]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی 'ArAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
ازاینکه قراره باکسی که ازدواج کنم اسمش ارام باشه
بسیار حس خوبی دارم
یک صفت یا نام هم برای پسرها هم برای دخترها '
زیباست
مادری که نام فرزندش را آرام نهاد باعث افتخاره
ارام یا اررام
ار در اوستا یعنی اتش
رام رام کننده
رام کننده ی اتش
ارام یعنی ارامش
( آرام ، آرامیدن ، رام ، رامیدن ) از یک ریشه هستند.
واژگانی از خانواده زبانیه هندواروپایی هستند که ریشه آنها در شاخه زبانهای آریایی است و این واژگان پارسی هستند.
در ریخت اوستایی: RAMYEITI, RAMAN, RAMYAT, RAM
...
[مشاهده متن کامل]

در ریخت پهلوی: ĀRĀMITAN, RĀMISHN, RĀM, RĀMĒNITAN
در ریخت تخاری الف: RĀM, RAM
در ریخت تخاری ب: RAM
در ریخت سانسکریت: RĀMAYATI
همچنین واژگان همریشه در دیگر شاخه زبان های هندواروپایی:
یونانی: ERĒMA
لیتوانی: RAMTIS, RIMTI, RAMDITI ( به چم: آرام کردن )
لتونی:RAMS
ایرلندی کهن: RIM ( به چم: قراردادن )
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه 53 - 54 از نِبیگِ ( فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی )

ارام
دانش بنیان
آرام اسم دختره، و البته اسم پسرای نازنازی هم میتونه باشه
من خواستم اسم پسرم ارام بذارم ولی نظرات دیدم دو دل شدم چکار کنیم
Tranquil
اگه دوست داشتین لایک کنین 🌌💎
آرام یک اسم فارسی بوده و در بین مذکر و مونث مشترک است
پیش از این هم یکبار پیام ارسال کردم. امروز از بابت اینکه اسمم آرام هستش از جانب یکسری افراد کم سواد و سطحی خیلی بهم سخت گذشت. خجالت کشیدم. نه بخاطر اینکه اسمم آرام هستش بلکه بخاطر اینکه چرا برخی اینقدر سطحی نگر، فضول، پر رو و همه کاره ولی هیچ کاره و فرومایه و بدبخت هستن و متاسفانه هم وطن و هم زبان من و شما!!
...
[مشاهده متن کامل]

چه میشه کرد.

در اوستایی واژه �رمم� به معنای تندخویی بوده و واژه رام و آرام مخالف اون هستش
اسودگی
اسم من آرام هستش و پسر هستم. آرام از لحاظ زبان شناسی و واژه پردازی یه اسم مذکر محسوب میشه ولی در زبان فارسی امروز ما به عنوان اسم دختر بیشر رای داره تا پسر. زبان عنصری پویا و جاری هستش و البته سلایق هم هردوره درحال تغیر و تحول
معمولا اسامی در کلیه زبان ها بیشتر از یک یا دو بخش معنادار تشکیل شده است
اسامی دو بخشی به چند دسته تقسیم می شوند:
١ - اسامی که هر دو بخش آن به طور جداگانه خود اسمی مستقل هستند مانند:
محمدرضا ، علیرضا، امیرمحمد و . . . . که معمولا در اسامی مردان بیشتر دیده می شود که در این دسته از اسامی معمولاهردو بخش یا پسرانه ویا دخترانه میباشد
...
[مشاهده متن کامل]

٢ - اسامی که هیچ یک از دو بخش معنا و کاربرد اسمی مستقل ندارد ولی در ترکیب با یکدیگر اسمی کامل و معنادار را به وجود می آورد مانند:
بهزاد ، بهنوش ، بهراد، شهزاد، شهنام، که یک بخش در توصیف بخش دیگر می آید مثلا : بهنام که در آن به در توصیف بخش "نام" آمده است. در چنین اسامی بخش معمولا توصیف شونده ( که معمولا بخش دوم اسم می باشد ) تعیین کننده جنسیت اسم میباشدکه معمولا به دو بخش دخترانه و پسرانه تقسیم میشود که بیان کننده مشخصه هایی است که مختص این دو جنسیت می باشد
مثلا بخش هایی چون "نام ، زاد، راد، باز، یار، و. . . . مختص پسران و بخش هایی چون "ناز، نوش ، شیدو. . . . مختص دختران می باشد البته همیشه موارد مستثنا وجود دارد مثلا شیرزاد اسم پسرانه می باشد ولی تیرزاد دخترانه میباشد یا مثلا مهشید اسمی دخترانه می باشد ولی جمشید پسرانه .
اسامی تک بخشی را نیز می توان به دو دسته تقسیم کرد:
١ - اسامی بدون علائم جنیستی مانند :
علی ، محمد ، آرام ، حسین ، سوسن ، سولماز ، کاوه، سارا، سراب ، متین ، و. . . . که این قبیل اسامی یا به طور کامل مذکر ( مانند علی ) یا مونث ( مانند سوسن ) می باشند وگاهی هر دو جنسیت را شامل می شوند ( مانند آرام )
٢ - اسامی دارای علائم جنسیتی مانند :
حمیده ، سعیده، وحیده، حلیمه، لطیفه، مانیا ، ماهانه، که اکثرا مونث هستند و با اضافه شدن علامت تانیث به شکل مذکر یا دو جنسیتی اسم کاملا مونث می شوند

آرام در چند زبان ارمنی کردی و. . . اسم پسر هستش ولی در فارسی به اشتباه اسم دختره
هادِئ، با طمٵنینه
به نظرم برای پسرا هم اسم قشنگیه! و برای دخترا از اسم های فوق العاده ست. . .
خاموش، خلوت، دنج، ساکت، آرامش، استراحت، صبر، قرار، ثبات، سکون، بردبار، رزین، صبور، معتدل، ملایم، موقر، بی جنبش، بی حرکت، ساکن، آسوده، راحت، فارغ بال، آهسته، باتانی، یواش، امان، امن، طمانینه، بی قرار
آرام:
دکتر کزازی در مورد واژه ی آرام می نویسد : ( ( آرام در پهلوی در ریخت رام بکار برده می شده است . ) )
( ( وزان پس، ز آرام، سردی نمود؛
ز سردی همان باز ترّی فزود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 189 )
بهترین اسم ایرانه اون احمق رو هم این احمق داداشم فرستاده
ضعیف
sodey
آرام - یواش - اهسته
این اسم پسرانه است و آرامک نوع دخترانه آن می باشد. هیچ دختری هم نباید از اینکه نامش آرام هست خجالت بکشه چون این از زیباترین نامهای ایرانی ( پارسی ) می باشد.
به نظر من اسم ارام اسم دختراس ولی خانواده معتقدن ارام اسم پسرانه است
لطفا نوع پسر بودن این اسم را تصحیح کنید این اسم دخترانه است ودر ثبت احوال دخترانه ثبت کنید، تشکر
به نظر من آرام یک اسم دخترانه است و پسرانی که اسمشان آرام هست باید خجالت بکشن
تمدد
آرام در زبان های ارمنی هندواروپایی و آرامی ریشه داره و اسم پسر اما الان تو فارسی اشتباها به اسم دختر تبدیل شده ولی یک صفته و اسم قشنگیم هست
اسم آرام خیلی خیلی قشنگه
و اینکه من این اسم رو خیلی دوست دارم و خوش به حال کسی که اسمش ارام هست.
به نظر من آرام یک اسم دخترانه و خیلی زیباست . آرتم اسم پر نیست . ومن به آرام بودن خودم افتخار میکنم
یواش
بی هیاهو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس