اخلاق اگزیستانسیالیستی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بسیاری از فیلسوفان بر این باورند که نمی توان مجموعه ای منظم از نظریه ها پیدا کرد که آن را اگزیستانسیالیسم نامید. و بر این اساس بخش مهمی از دشواری و دیریابی اخلاق اگزیستانسیالیستی به سرشت دیریاب و پیچیده این فلسفه باز می گردد. بر همین اساس نمی توان نظریه ای منسجم و نظام مند یافت که نماینده دیدگاه اخلاق اگزیستانسیالیستی باشد.
با این حال می توان گفت اخلاق اگزیستانسیالیستی از شمار نظریه های وظیفه گرا در اخلاق است که معتقد است آنچه را شما انتخاب می کنید درست ترین انتخاب برای شماست و اراده آزاد انسان منشا درستی یک عمل خواهد بود. براین اساس عملا این انتخاب شماست که موجب درستی کار است. در این دیدگاه برای آنکه اخلاقی عمل کنید تنها کافی است که موقعیتی که در آن واقع می شوید را راهنمای عمل خود قرار دهید و تمام واقعیت های اطراف را در نظر آورید در این صورت تصمیمی که می گیرید اخلاقی ترین کار است. دیدگاه اگزیستانسیالیست هایی نظیر کیرکگارد، هایدگر و سارتر در باب اخلاق یکی از سرچشمه های گرایشی موسوم به اخلاق وضعیتی است که امروزه پاره ای متفکران دینی در غرب مروج آن هستند.
معنای اگزیستانس
واژه اگزیستانس را که معمولا به معنی وجود به کار می رود (اما مترجمان دقیق النظر معتقدند ترجمانی این واژه به وجود صحیح نیست. زیرا معادل اصطلاح وجود در انگلیسی being است نه existence. واژه اگزیستانس پس از کرکگور و سارتر معنای خاصی یافت و در مقابل essence به معنای ماهیت که موضوع اصلی آن حیات انسان است به کار گرفته شد. بر این اساس دکتر فردید اگزیستانس را به معنای تقریر و قیام ظهوری می گرفت. یا دکتر مهدوی اصطلاح هست بودن را به عنوان معادل اگزیستانس به کار می برند. با توجه به این نکات برخی مترجمان اگزیستانس را به هستی ترجمه می کنند در مقابل ماهیت و چیستی.) ، اولین بار توسط سورن کیرکگارد فیلسوف دانمارکی، به معنای وجود واقعی انسان به کار رفت. وجود انسان به مثابه موجودی خودآگاه؛ یعنی موجودی که از خودش به طور روشن و بی واسطه آگاه است. از همین رو می توان اگزیستانسیالیسم را یک مکتب انسان گرا دانست. این نکته را سارتر در کتاب معروف «اصالت وجود نوعی اصالت انسانیت» به خوبی تبیین کرده است. از همین رو آزادی، اختیار و انسان باوری مفاهیمی کانونی در این مکتب فکری است.
درون ماندگاری
یکی دیگر از مبانی مورد اتفاق اگزیستانسیالیسم که فهم آن تاثیر جدی در فهم اخلاق اگزیستانسیالیستی دارد تاکید بر پدیدارشناسی است. پدیدارشناسی معتقد است که حالات نفسانی ما به نمود واقعیت ها تعلق می گیرد نه به خود واقعیت ها. نمود واقعیت ها یعنی آنچه به نظر می رسد نه آنچه هست. فرض کنید شخصی یک ریسمان سیاه را در تاریکی می بیند و آن را مار می پندارد. به طور طبیعی از آن خواهد ترسید. اگزیستانسیالیسم معتقد است که داستان زندگی همین است. یعنی بر اساس پندارهای ما از واقعیت ها استوار است نه خود واقعیت ها. اگر کانت معتقد بود شناخت های ما به ظواهر تعلق دارد. اگزیستانسیالیست ها پا را فراتر نهاده و معتقدند نه تنها شناخت ها بلکه اراده انسان نیز به ظواهر تعلق می یابد نه به خود واقعیت ها. شادی ها، غم ها، امیدها و ناامیدی های ما همه و همه به چیزهایی تعلق می گیرد که به نظرمان می رسد خواه در واقع همان چیزی باشند که به نظر می رسند خواه غیر آن باشند. پس انسان همیشه در درون خود ماندگار است و راهی به واقعیت ها ندارد. این دیدگاه تاثیر مهمی در تفسیر اخلاق از منظر اگزیستانسیالیسم دارد. در واقع یکی از مبنایی ترین اصول اگزیستانسیالیسم در همین جا نهفته است یعنی سوبژکتیویسم. حال که آگاهی ها و احساسات به نمودها وابسته است پس به گفته سارتر هر گونه توصیفی از جهان لزوما توصیف جهان از منظر کسی است. بر این پایه هر گونه آگاهی ما از جهان همواره همراه است با نوعی آگاهی باقی مانده از خودمان. در نتیجه هر اخلاقی، اخلاق از منظر کسی است و ما نمی توانیم اخلاق فارغ از دیدگاه های فاعل های اخلاقی داشته باشیم.
← دو نکته
...

پیشنهاد کاربران

بپرس