اختیار

/~extiyAr/

مترادف اختیار: انتخاب، برگزینی، گزینش، آزادگی، آزادی، تفویض، اجازه، تصرف، غلبه، قدرت

متضاد اختیار: اجبار

برابر پارسی: گزینش، توانایی، چاره داری، آزادکامی

معنی انگلیسی:
authority, power, option, free will, discretion, authorization, commission, say-so, control, disposition, hand, indeterminism, jurisdiction, prerogative, say, volition, power(s), choice

لغت نامه دهخدا

اختیار. [ اِ ] ( ع مص ) گزیدن. برگزیدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). استراء. گزین کردن. خَیره. ( منتهی الارب ). انتخاب : الحمدُ للّه الذی اختار محمداً صلی اﷲعلیه و آله و سلم من خیر اُسرةِ. ( تاریخ بیهقی ). و در شغل عرض اختیار سلطان بر تو افتاده است. ( تاریخ بیهقی ). به اختیار این دوست بونصر مشکان را جایگاه آن سر داشته است. ( تاریخ بیهقی ). اختیار بنده بر آن بودکه بر درگاه عالی خدمتی میکند. ( تاریخ بیهقی ). روا نیست که پادشاه این خط اختیار کند. ( تاریخ بیهقی ). ایشان را می باید آزمود تا تنی چند از ایشان بخردتر اختیار کرده آید. ( تاریخ بیهقی ). امیر مثال داد تا جمله مملکت را چهار مرد اختیار کند. ( تاریخ بیهقی ). ربّک یخلق ما یشاء و یختار. ( تاریخ بیهقی ). بندگان را اختیار نرسد فرمان خداوند را باشد. ( تاریخ بیهقی ).
اگر من بختیارم با تن خویش
نکردم جز که پرهیزاختیاری.
ناصرخسرو.
خرد را اختیار این است زی من
ازین به کس نکردست اختیاری.
ناصرخسرو.
مختار امام عصر گشتم
چون طاعت و دین شد اختیارم.
ناصرخسرو.
کس را بر اختیار خدا اختیار نیست
بر خلق دهر و دهر جز او کامکار نیست.
مسعودسعد.
با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و اختیار حکمت... حاصل است می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... ( کلیله و دمنه ). و او بر آن اختیارروان شد. ( کلیله و دمنه ).
ناصرالدین این اختیار با رأی ملک تفویض کرد بخدمت هرکس که رأی او اختیار کند از وزراء ملتزم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
اولیاء دولت دیلم در اختیار کسی از دودمان ملک که پادشاهی را مترشح باشد مشاورت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
|| مختار. برگزیده :
ای اختیار کرده سلطان روزگار
لابل که اختیار خداوند ذوالمنن.
فرخی.
اختیار اول سلطان که از کیهان مَنَش
اختیار ذوالجلال اول و آخر شود.
منوچهری.
نبود اختیار علی سیم و زر
که دین بود و علم اختیار علی.
ناصرخسرو.
نکایت را ستوده اختیار است
شهامت را گزیده استوارست.
مسعودسعد.
من بگیتی اختیار شاهم اندر هر هنر
با من اندرهر هنر خصمی که یارد درگرفت.
؟
در عدل می چمیم که عدل اختیار کردبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

برگزیدن، گزین کردن، پسندیدن، درکاری یاامری آزادی وتسلط داشتن، حالتی که موجب رجحان اعمال نیک برافعال زشت شود
۱ - ( مصدر ) گزیدن بر گزیدن گزین کردن انتخاب کردن . ۲ - ( صفت ) مختار برگزیده : ( مونس خاص شهریار منم وز کنیزانش اختیار منم ) ( نظامی ) ۳ - ( اسم ) آزادی عمل قدرت برانجام دادن کار به اراد. خویش مقابل اجبار اضطرار. ۴ - غلبه قدرت تصرف . ۵ - حالتی است در موجود حی عالم که منشائ انجام دادن فعل و ترک است و بعبارت دیگر حالتی است قایم بفاعل که بواسط. آن صفت و حالت بعضی از آثار و افعال خود را بر بعضی دیگر ترجیح میدهد و بر حسب دواعی خاصی که حاصل میگردد بعضی از کارها را بربعضی دیگر رجحان مینهد . ۶ - مراد آن است که بنده اختیار حق را بر اختیار خود برگزیند . یا اختیار از کسی ستدن . دست او را از کارکوتاه کردن . یا به اختیار . از روی اختیار با خواست خود و با آزادی عمل از روی اراده اختیارا مقابل به اجبار اجبارا .

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) گزیدن ، انتخاب کردن . ۲ - (اِمص . ) آزادی عمل .

فرهنگ عمید

۱. (فلسفه ) [مقابلِ جبر] آزادی انسان در انجام دادن کاری یا ترک آن: اینکه گویی این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است ای صنم (مولوی: ۷۹۶ )، غیر حق را گر نباشد اختیار / خشم چون می آیدت بر جرم دار؟ (مولوی: ۷۹۷ ).
۲. (تصوف ) ترجیح دادن ارادۀ حق بر ارادۀ خود به وسیلۀ سالک.
۳. [قدیمی] انتخاب کردن، برگزیدن.
۴. (نجوم ) [قدیمی] انتخاب زمان مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر.
* اختیار دادن: آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن.
* اختیار داشتن: (مصدر لازم ) آزاد بودن در انجام دادن کاری، مختار بودن.
* اختیار کردن: (مصدر متعدی ) انتخاب کردن، برگزیدن: گر تو را در بهشت باشد جای / دیگران دوزخ اختیار کنند (سعدی: ۱۴۰ ).

واژه نامه بختیاریکا

سر اوسار؛ صَلاح

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اختیار در چند معنا به کار رفته است:۱. مقابل جبر، ۲. در برابر اکراه، ۳. مقابل ضرورت و اضطرار، ۴. برگزیدن یکی یا بیشتر، از چند چیز. از اختیار به معنای چهارم در باب نکاح سخن رفته است.
در کلمات فقها اختیار، گاه مقابل جبر (انجام گرفتن فعلی بدون اراده) به کار رفته که مراد از آن انجام دادن کاری از روی اراده و قصد است، هرچند آن را به اکراه انجام داده باشد.
اختیار در مقابل اکراه
گاه مقابل اکراه (ناخشنودی از فعلی که انجام داده است) که مراد از آن، انجام دادن فعلی با رضایت است.
اختیار در مقابل ضرورت و اضطرار
گاهی نیز مقابل ضرورت و اضطرار به کار رفته که به معنای نفی ضروت (مشقّت، عسر و حرج، تقیّه، ضرر و مانند آن) است.
اختیار، شرط تکلیف و شرط صحت در معانی سه گانه
...

[ویکی اهل البیت] به توان گزینش انسان اختیار گفته می شود . بحث اختیار در تاریخ اسلام در مقابله با جبر مطرح گردید که برخی قائل بدان شدند.
یکی از مسائل متفرع بر عدل و حکمت الهی، مختار بودن انسان در افعالی است که در مدار تکلیف قرار گرفته و انسان بر آن ها ستایش و نکوهش می‎شود؛ زیرا تکلیف نمودن انسانِ مجبور و ستایش و یا نکوهش او بر کاری که از وی صادر گردیده قبیح و نارواست و به مقتضای اصل عدل و حکمت، خداوند از افعال قبیح منزه است.
امام علی علیه السلام در رد اندیشه آنان که قضا و قدر الهی را مستلزم مجبور بودن انسان می‎دانند، فرموده است: «لو کان کذلک لبطل الثواب و العقاب، والأمر والنهی و الزجر، و لسقط معنی الوعد و الوعید، ولم یکن علی مسیء لائمه و لالمحسن محمده؛ اگر چنین بود، هر آئینه ثواب و عقاب، امر و نهی و تنبیه باطل بود و وعده و وعید بی‎اساس و بدکار را نکوهش و نیکوکار را ستایشی نبود».
محمد بن عجلان از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام کارها مجبور نموده است؟
امام علیه السلام پاسخ داد: «الله اعدل من أن یجبر عبدا علی فعل ثم یعذبه علیه؛ خداوند عادل‎تر از آن است که بنده‎ای را بر کاری مجبور سازد، آنگاه او را عقوبت دهد».
حسن بن علی وشاء از امام رضا علیه السلام پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام گناهان مجبور کرده است؟
امام علیه السلام پاسخ داد: «الله أعدل و أحکم من ذلک؛ خداوند عادل‎تر و حکیم‎تر از آن است که چنین کاری را انجام دهد».
در روایات یاد شده بر منافات داشتن جبر با عدل و حکمت خداوند و با تکلیف و وعده و وعید و پاداش و کیفر الهی تصریح و تأکید شده است.

[ویکی فقه] اختیار (قرآن). بحث اختیار از مباحث مهم و دامنه دار در میان فلاسفه و متکلمین اسلامی می باشد. تبیین رابطه افعال انسان و اراده خداوند منجر به ارائه سه نظریه عمده گشته است: ۱. جبر مطلق؛ ۲. اختیار مطلق؛ ۳. امر بین الامرین.
بحث از کیفیت اعمال بندگان موجب پیدایش یکی از مسائل مهم علمی معروف به جبر و اختیار و در نتیجه پدیدار شدن سه نظریه مهم گردید. ۱. جبر مطلق ۲. اختیار مطلق ۳. امر بین الامرین.مشکل عمده فراراه هر یک از دو نظریه جبر و اختیار مطلق ناتوانی از جمع بین پذیرش اراده الهی در کنار استناد افعال به بندگان می باشد و این در حالی است که نظریه امر بین الامرین از یک سو وجود انسان و دیگر معلولات را با تمامی ویژگیهایش مستند به علت اصلی (خدا) دانسته و از سویی دیگر اراده و اختیار انسان را متعلق اراده تخلف ناپذیر الهی می داند؛ به گونه ای که اگر انسان در اعمال خویش اختیار نداشته باشد خلاف اراده ذات حق تعالی است؛ زیرا اختیار انسان ظل اراده حقیقی الهی است، در نتیجه اختیار انسان منافی با فرض قدرت و علم الهی نخواهد بود. چنانکه پذیرش قدرت الهی نافی اختیار انسان نیست. در این مدخل همین معنا مورد نظر است و از واژه های «شاء»، «اراد»، «کسب»، «اما شاکرا و اما کفورا»، «قل آمنوا به او لاتؤمنوا» و... استفاده شده است.
عناوین مرتبط
آثار اختیار، اختیار آدم، اختیار در تغییر سرنوشت، اختیار در گمراهی، منشا اختیار.

دانشنامه عمومی

اختیار یا ارادهٔ آزاد ( یا به اشتباه آزادی اراده ) ( به انگلیسی: Free will ) در انسان ها، قدرت یا ظرفیت انتخاب بین گزینه ها یا عمل در موقعیت های خاص، مستقل از قیدهای طبیعی، اجتماعی یا الهی است.
وقتی می گویم «من برای چیدن آجرها بر روی میز دارای اراده هستم» منظورم این است که من قادرم در وضعیتی به هوش و حواس جمع آجرها را بردارم و روی هم بگذارم. وقتی فردی در وضعیت مستی یا خواب آلودگی شدید قرار دارد یا بیمار است اصطلاحاً می گوییم او در شرایطی است که ارادهٔ چندانی ندارد. منظورمان این است که او در چنین شرایطی، چندان توانی برای تصمیم گیری آگاهانه ندارد. می توان اراده داشتن را «تواناییِ خواستن» نیز نامید و انسان می تواند با اختیار خویش خود را بی اختیار کند.
• اراده داشتن، با خواستن ( اراده کردن ) و با توانستن تفاوت دارد؛ مثلاً من برای جابجا کردن یک وزنهٔ ۱۵۰۰ کیلویی دارای اراده هستم اما قادر به انجام این کار نیستم. منظور از این گفته این است که من قادر به تصمیم گیری آگاهانه برای جابجایی وزنه هستم. ( اراده داشتن ) و همین طور قادرم از این توانایی تصمیم گیری آگاهانه استفاده کنم و به سمت وزنه بروم و برای جابجا کردن آن زور بزنم ( اراده کردن ) اما نتوانم آن را جابجا کنم. ( توانستن )
• وقتی می گوییم فرد برای انجام کاری دارای «اراده» است به این معنی نیست که او توانایی فراتر رفتن از قوانین فیزیک را داراست. بلکه به این معنی است که او قادر است به طور آگاهانه و به عنوان یک موجود فیزیکی، تحت قوانین فیزیکی در شرایط فیزیکی دست ببرد.
ارادهٔ آزاد به وسیلهٔ کسانی که به یکی از اشکال گوناگون جبرگرایی اعتقاد دارند، انکار می شود. استدلال در حمایت از ارادهٔ آزاد برپایهٔ تجربهٔ سوبژکتیو آزادی، احساس گناه، مذهب و باور به مسئولیت در برابر اعمال شخصی - که علت وجود مفاهیم قانون، پاداش، مجازات و تشویق است - هستند. [ ۱]
در الهیات، وجود ارادهٔ آزاد باید با همه دانی و نیکی خدا ( در اجازه دادن به انسان برای انتخاب بد ) ، و با تأیید الهی، که به نظر الهی دانان برای هر عمل شایسته نیاز است، به گونه ای آشتی داده شود. یک جنبهٔ مهم اگزیستانسیالیسم مدرن، تعبیری رادیکال، پایا و دفعتاً دردناک از انتخاب آزاد است. برای مثال ژان پل سارتر از فردی «محکوم به آزادی» سخن می گوید که موقعیتش حتی ممکن است کاملاً تعیین شده باشد. [ ۲]
عکس اختیار
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

adoption (اسم)
قبول، اقتباس، اتخاذ، اختیار، قبول به فرزندی، فرزند خواندگی

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

option (اسم)
اختیار، انتخاب، خیار، ازادی، خیار فسخ، خصیصه اختیاری، اظهار میل

mandate (اسم)
اختیار، حکم، تعهد، فرمان، قیمومت، وکالتنامه

authorization (اسم)
اختیار، اجازه

liberty (اسم)
اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری

credential (اسم)
اختیار، گواهی نامه، اعتبار نامه، استوار نامه

attribution (اسم)
اختیار، تخصیص، نسبت دادن

clearance (اسم)
اختیار، روزنه، رخصت، اجازه، ترخیص، ترخیص کالا از گمرک، زدودگی، برداشتن مانع، صافی

فارسی به عربی

انتداب , تبنی , ترخیص , تفویض , حریة , خیار , سلطة
( اختیار (کردن ) ) إرادة

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه : برابر پارسیِ " اختیار، اختیار تام":
اختیار = موزایی ( موز. ا . یی )
( " موز" بُن کنونیِ کارواژه یِ " موختن" است و واژه یِ " موزایی" ساختی بمانند " توانایی، شنوایی، بینایی و. . . " دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

اختیار تام = هَماگ موزایی/هَماموزایی
( "هَماگ ( =هم. آگ ) " در زبانِ پارسیِ میانه برابر " کُل، تمام" است و ما می توانیم بمانندِ زبانِ آلمانی که از " - All" بعنوان پیشوند بهره گیری می شود، از " هَماگ" ( به ریختِ پارسیِ میانه ) یا " هَما" بعنوانِ پیشوندی که بازنمایی کننده یِ " کُل، تمام، همه" است، بهره گیری کنیم.
بهتر است " هماگ" بجایِ " هَما" بکارگیری شود. چون ما می خواهیم در آینده از " هماگ" کارواژه بسازیم ( به شیوه یِ زبانِ پارسیِ میانه ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فراموش نکنید که " مختار/موختار" واژه ای ایرانی است که از بُن گذشته یِ موختن ( =موخت ) به همراه پسوندِ " - آر" ساخته شده است.
( دراین باره به زیرواژه یِ " مختار" بروید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

کسی که با قصد و اراده سالم و بدون عیب کاری انجام دهد صاحب اختیار است
کسی که صاحب قصد و اراده سالم و بی عیب و عقل سلیم باشد اختیار انجام کارهای حقوقی را دارد .
در اختیار گذاشتن= در دسترس گذاشتن.
در دسترس یا در اختیار گذاشتنِ دانش و آگاهی نیز همرسانی کردن دانش و آگاهی ست.
در دسترس گذاشتن یا همرسانی کردن به جای به اشتراک گذاشتن.
اختیار
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:آزادی گزینش، آزادی
اختیار: آزادی محدود یا نامحدود در گزینش، پذیرش، رد، انکار، لغو، واگذاری یا انجام دادن کاری در زمانی معین یا برای همیشه که پیامدهایی به دنبال دارد.
( https://www. cnrtl. fr )
همتای پارسی این واژه ی عربی، hdk hsj:
واسیت vāsit ( اوستایی وسیئیتی vasiiti ) .
اِختیار: ١. گزینش ٢. شایندگی ٣. چاره، راەکار؛ توانایی، نیرو؛ آزادی
توانش
( واژه یاب پاینده )
دوستانی که واژه ی ویباش را فرمودند ، خود واژه ویباش هندی است و یک واژه بیگانه را با یک واژه بیگانه دیگر جایگزین نمی کنند.
اختیار کردن یعنی ترجیح دادن یک گزینه بر گزینه ی دیگر یا ترجیح یک کار بر کار دیگر برای انجام
اختیار داشتن یعنی آزاد بودن برای انجام یک کار از میان دو کار
واژه ابایش به جای واژه ی تازی اختیار
بیش از هفتاد درصد زبان عربی ، ریشه ایرانی دارد و آنچه که می ماند نیز عبری و آرامی و سریانی و . . . است ، حتا واژه الله نیز سریانی است
اختیار کردن یعنی برگزیدن ، انتخاب کردن
خویشتن را جایی اختیار کن که به تو دهم
خوب و بد کردن . [ ب ُ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گزیدن . به گزینی کردن . انتخاب کردن . اختیار. اجتباء. گزیدن خوبها و رد کردن بدها. غث و سمین کردن . جید را از ردی جدا کردن . ( یادداشت بخط مؤلف ) .
دسترسی
در پارسی میانه�آزات کامی� می گفتند که می توان بجای اختیار � آزادکامی� را بکار برد.
آزادی عمل
واژه ی از ریشه عربی �اختیار� نیز چون برخی از دیگر واژه های از همین ریشه بزبان پارسی آسیب بسیاری رسانده و به آرش های گوناگون و نزدیک و دوری با یکدیگر بکار رفته و می رود؛ یکی از آن ها با کاربرد کارواژه ی کمکی: �در اختیار قرار دادن یا نهادن ( چیزی به کسی یا جایی ) � است که کوشیده ام برای آن جایگزینی درخور بیابم. پیشنهادم دو گزینه ی زیر است:
...
[مشاهده متن کامل]

الف. چیزی / داده ای را به آگاهی کسی یا جایی رساندن؛ نمونه:
ما گزارش کار خود ( یا داده های مان ) را به آگاهی شما خواهیم رساند.
ب. چیزی / داده ای را به کسی یا جایی سپردن؛ نمونه:
ما نمی توانیم چنین گزارشی ( یا داده هایی ) را به شما بسپریم.

معنای کلمه اختیار، داشتن حق آزادی و آزاد زیستن است که یعنی من اختیار فلان چیز را در. دست دارم یعنی کنترل فلان چیز در دست من است
آیا زمام هم معنی اختیار میدهد؟
مثل زمام امور رادردست گرفت.
مهدی جان دوست گرامی پیشامدانه چون استاد اربی استی اینها را نمیدانی چون در دستگاه واژه سازی اربی همه ی ستاک ( بنواژه ) ( مصدر ) ها و همه ی واژگان بر گرفته هستند وواژگان اربی خالص در اسل کمتر از دو هزار
...
[مشاهده متن کامل]
واژه است و همین اختیار که شما میگویید در هغ ( فرهود ) ( حقیقت ) از واژه ی مختار که واژه ای سانسکریت است گرفته شده و واژه مختار به مینوی خودسر ( مستقل ) است و همچنین شایانست که بگویم در دستگاه واژه سازی اربی هر آهنگ ( وزن ) تنها برای یک جستار ( موضوع ) نیست، مانند جمع مکسر ( جم شکسته ) که در تمام آهنگهای اربی میتوان آنها را یافت یا برای نمونه رنگها و نام برتر ( اسم تفضیل ) ها و بیماریها مانند احمر ( سرخ ) ، احمد ( ستوده ) ، احمق ( کودن ) و اینها همگی ناتوانی این زبان است در واژه سازی

واژه اختیار در اصل عربی است و معنای آن خودمختاری نیست بلکه خیر و نیک است.
افتعال خیر می شود إختِیار که به مرور زمان اختیار حاکم شده بر إختِیار می شود.
بنده استاد عربی هستم و اینها را می دانم
اختیار در تاریخ بیهقی به معنی " قصد و اراده" هم آمده است.
" و چون خدی عزوجل بدان آسانی تخت ملک بما داد اختیار آن است که عذر گناهکاران بپذیریم "
اختیار آن است یعنی اراده و قصد من آن است.
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۵.
حق انتخاب، خِیَرَه
هر چند که واژه ی اختیار از روی لغت پارسی آریایی مختار جعل شده و ریشه ی آریایی دارد ولی به جای آن می شود از واژه ی ویباش بهره برد و اسفایده کرد
مانند وقتی را در اختیار بنده قرار دهید= زمانی را برای من . . . . . بگذارید
کسی از این دیدگاه به این واژه ننگریسته است و چه واژه ای در پارسی باید بکار برد را نمی دانیم
Optionsrecht
این واژه آریایی است:
واژه موشک از ریشه *mukti मुक्ति وमुक्त mukta به معنای پرتاب شدن آزاد - رها کردن و فرستادن و پسوند آک ساخته شده که روی هم معنای پرتاب شونده آزاد شونده و رها شونده میدهند. واژه موشک در زبان سنسکریت به صورت *muktaka मुक्तक به معنای موشک=missile آمده است که سپس سبکتر شده و از موکتک به شکل موشک درآمده است. ازینرو واژه موشک هیچ رپتی ( ربطی ) به موش و موش کوچک ندارد. ریشه mukta همانست که در واژگان مختار ( مختا آر=آزادمنش ) و مختاباد ( مختا=آزادی وات=دارنده ) نیز به کار رفته است. عرب از روی واژه مختار واژگان اختیار و مخیر را جعل کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

دانستنی است معنای دیگر موشک همانا نهان - پنهان کردن to hide است که در زبان اوستایی به شکل maēša، در زبان سنسکریت به شکل meṣa و در گروه زبانهای PIE به شکلmoysos آمده و در نامگذاری بازی قایم - موشک به کار رفته است.
*نزدگاه: Monier - Williams Sanskrit - English Dictionary

تصمیم گیری آگاهانه با در نظر گرفتن حق و حقوق انسانی فرد
دل بخواهی
خواست آزاد
آزادی
دست باز ( ِDast e baaz )
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هِلیژ، هلیژار ( کردی )
ویکال ( سنسکریت: ویکَلپَ )
ویباش ( سنسکریت: ویبهاشا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس