احزاب

/~ahzAb/

برابر پارسی: گروه ها

لغت نامه دهخدا

احزاب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِزب. گروهها. فوجها: در مدت مقام او بجرجان از احزاب و اصحاب او ظلم بسیار رفته بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و نکایتی قوی به اصحاب و احزاب او رسانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- احزاب الرجل ؛ لشکر مرد و یاران او که با او متفق باشند.
|| ( اِخ ) گروههای کفار که متفق شده بجنگ رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله آمده بودند. || قوم ثمود و غیر آنان که خدای تعالی ایشان را هلاک کرد.

احزاب. [ اَ ] ( اِخ ) ابن اسید المقری. نام ابورهم سباعی است. رجوع به ابورهم احزاب بن اسید... شود.

احزاب. [ اَ ] ( اِخ ) ابن اسید الظهری.ابورهم. تابعی است. رجوع به ابورهم احزاب... شود.

احزاب. [ اَ ] ( اِخ ) ابن اسید السمعی.ابورهم. تابعی است. رجوع به ابورهم احزاب... شود.

احزاب. [ اَ ] ( اِخ ) ( سوره ٔ... ) سوره سی وسوم از قرآن ، و آن مدنیه است و دارای هفتادوسه آیت است ، پس از سوره سجده و پیش از سوره سَبَاء.

احزاب. [ اَ ] ( اِخ ) ( غزوه ٔ... ) همان غزوه خندق است. خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 124 آرد: بقول اکثر اهل سیر هم در این سال [ سال پنجم از هجرت ] غزوه خندق که آنرا حرب احزاب نیزگویند وقوع یافت و در آن غزوه عمروبن عبدود بدست امیرالمؤمنین علی کشته گشت و بقعر جهنم شتافت. مفصل این مجمل آنکه چون یهود بنی نضیر از وطن مألوف جلا شد نضیردر قلاع خیبر رحل اقامت انداختند. بعضی از اشراف ایشان مثل حیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق و کنانةبن الربیع شب و روز درین اندیشه بودند که آیا به چه کیفیت از اهل اسلام انتقام کشند. آخرالامر بیست نفر از آن قوم به مکه رفته با ابوسفیان وموافقان او برمخالفت حضرت رسالت ( ص ) عهد بستند. بعد از آن بقبیله غطفان وبنی قیس عیلان شتافته آن قوم را نیز با خود متفق ساختند و همچنین بقبایل دیگر توجه نموده همین عمل بجای آوردند و ابوسفیان لشکر شیطان را جمع کرده با چهار هزار کس که هزار و پانصد شتر و سیصد اسب داشتند از مکه بیرون آمدند و در مرالظهران نزول نموده عتبةبن حصین سردار غطفان و فزاره و قطیفةبن خویلد پیشوای بنی اسدو حارث بن عوف سردار بنی مره و بره بن ظریف مقتدای قوم اشجع و امثال ایشان با لشکرهای آراسته بقریش پیوستند و باتفاق متوجه مدینه شدند. چون این خبر بسمع اشرف خیرالبریه صلی اﷲ علیه و آله و سلم رسید، بعد از تقدیم مشورت به استصواب سلمان فارسی رضی اﷲ عنه خاطر انور بر کندن خندق قرار یافت و با سه هزار نفر از مهاجر و انصار بدامن کوه سلع که به مدینه متصل است ، رفته حفر خندق را پیش نهاد همت عالی نهمت ساخت و مسلمانان بجد تمام کمر اهتمام و اجتهاد بر میان بسته. حضرت نیز گاهی به آن امر مشغولی نمود و در عرض شش روز آن کار اتمام یافت و در ایام مذکوره معجزات غریبه از حضرت خیرالبریه علیه السلام والتحیه بحیّز ظهور آمد از جمله آن که در آن اثنا که اهل اسلام بحفر خندق قیام مینمودند، روزی سنگی بزرگ پیدا شد که در غایت صلابت بود چنانچه هر تیشه که بر آن سنگ زدند نشکست. رسول ( ص ) ازین صورت آگاهی یافته بنفس نفیس بدان مکان تشریف بردو میتین را بر سنگ زده برقی از آن بدرخشید و سنگ شکافته گردید. رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم تکبیر گفته مسلمانان مواففت کردند و در ضربت دویم برقی از آن لامع گشته باز رسول ( ص ) زبان تکبیر گشاد. باز اصحاب نیز تکبیر گفتند و در ضربت سیم سنگ قطعه قطعه شده برقی بدرخشید. باز رسول ( ص ) زبان تکبیر گشادند. آنگاه حضرت رسالت پناه به سلمان فارسی ملتفت گشته سلمان گفت یا رسول اﷲ چیزی مشاهده کردم که هرگز مثل آن ندیده بودم. رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم صحابه را گفت آنچه سلمان دید شما دیدید؟ گفتند بلی یا رسول اﷲ. آن حضرت فرمود که در وقت لمعان برق اول قصرهای مداین را مشاهده کردم که مانند دندانهای کلاب بمن نمودند جبرئیل بمن خبر داد که امت تو بر آن استیلا خواهند یافت و درروشنی دویم قصور شام را بصف مذکوره دیدم. جبریل مراخبر داد که آن موضع در طرف امت من قرار خواهد گرفت و در وقت جستن برق سیم قصرهای یمن راهم بدان صفت بمن نمودند. جبرئیل گفت که امت من بر آن غالب خواهند شد. اهل اسلام از استماع این بشارت مبتهج و مسرور گشته منافقان بزبان آوردند که محمد بفتح عراق وشام ویمن اصحاب خود را مغرور میسازد و حال آنکه از خوف مشرکان قریش در گرد مدینه خندق فرومیبرد وبعقیده شیخ سعید کازرونی آیت و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا اﷲ و رسوله الا غروراً. ( قرآن 12/33 ) درآن باب نازل شد و از آن جانب چون کفار در جانب مدینه منزل گزیدند حیی بن اخطب بقلعه بنی قریظه که در عهدو پیمان نبی آخرالزمان بودند رفت و با کعب بن اسد که کلانتر آن طایفه بود ملاقات نمود و او را بر نقض عهد باعث گشته چندان شیطنت کرد که بنی قریظه در مقام مخالفت آن حضرت ( ص ) درآمدند پس از آنکه خبر شکستن پیمان آن جهودان در میان مسلمانان اشتهار یافت ، خوف عظیم وهراس بی قیاس بر خاطر ایشان سمت استیلا پذیرفت و مقارن آن حال نواحی خیول مشرکان پیدا شده مالک بن عوف و عتبةبن حصین با بنی اسد و غطفان از بالای وادی شرقی درآمدند و قریش و بنی کنانه از پایان وادی پیدا شدند و از کثرت شوکت کافران دلهای ضعفای اهل اسلام از جای برفت و چشمهای ایشان خیره گشت کماقال سبحانه و تعالی : اذجأوکم مِن فوقکم وَ مِن اَسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون باﷲ الظنونا. ( قرآن 10/33 ). و بعد از آنکه وفود احزاب و جنود اعراب را چشم بر خندق افتاد انگشت بدندان گرفتند زیرا که هرگزمثل آن جای ندیده و بمحاصره اهل اسلام قیام نموده ازجانبین احیانا به انداختن تیر و سنگ پرداختند و در آن اثنا روزی مشرکان بهیأت اجتماعی مستعد قتال گشته بکنار خندق آمدند و عمروبن عبدود که بوفور جرأت و غایت شجاعت در میان قبایل عرب مشهور بود چنانچه او را با هزار مرد برابر میداشتند با ضراربن الخطاب و عکرمة بن ابی جهل و نوفل بن عبداﷲ وهبیربن ابی لهب و مرداس الفهری از مضیقی به آن طرف خندق عبور کردند، عمروبن عبدود از کمال جرأت مبارز طلبید و بنابر آنکه دلاوران سپاه اسلام نهایت مردانگی وتهور او را میدانستند سرها در پیش انداختند کان علی روسهم الطیر. پوشیده نماند که این ترکیب ناظر به آن است که در ولایت عرب کنه در سر شتر بسیار پیدا میشود و تا کلاغ از آسمان فرود آمده بر سر شتر می نشیند و آنها را بمنقار برمیچیند و در آن هنگام مطلقا شتر حرکت نمیکند تا کلاغ کنه ها را از سر او کند. القصه ، چون عمروبن عبدود مبارز طلبید و هیچ کس بمقاتله او قدم پیش ننهاد حضرت مقدس نبوی صلوة اﷲ و سلامه علیه فرمود که هیچ کس باشد که شراین ملعون را از سر خلق باز کند، نهنگ دریای وغا و شیر بیشه هیجا یعنی علی مرتضی ( ع ) گفت : یا رسول اﷲ انا له و بقولی برزبان راند انا ابارزه و رخصت نیافت.عمرو طلب مبارز مکرر گردانید و غیر اسداﷲ الغالب علی بن ابیطالب کسی بمحاربه او راغب نشد. در نوبت سوم رسول ( ص ) فرمود که ادن منی یا علی ! جناب ولایت مآب نزدیک حضرت رسالت پناه رفته آن حضرت دستارش برداشت و بازبر سرش بست و شمشیر خود را به او عنایت فرمود و دست بدعا برآورد و گفت :اللهم اعنه. آنگاه شاه ولایت پناه ( ع ) بجانب عمروبن عبدود توجه نمود و جابربن عبداﷲ انصاری جهت آنکه معلوم نماید که مهم به کجا انجامید، از عقب امیر روان شد و چون امیر نزدیک به عمرو رسید واو را مخاطب گردانید که ای عمرو چنان شنوده ام که توگفته ای هیچ کس نیست که مرا بیکی از سه امر دعوت نماید مگر آنکه آن را قبول کنم. عمرو گفت بلی. حضرت امیر فرمود که من ترا دعوت می نمایم به آنکه متقلد ملت اسلام گردی و صحیفه کفر وعناد درنوردی عمرو گفت این مدعای تو میسر نیست. امیر گفت پس لایق بحال تو چنان مینماید که دست از محاربه مسلمانان بازداشته بدیار خود مراجعت کنی. عمرو گفت : نسوان قریش بگویند که ترسیدو از مقاتله روگردان شد چون بر ابقای نذر خویش قادرشده باشم ، چگونه دست از حرب بازداشته روی بجانب دیگر آورم و حال آنکه عمرو بعد از فرار از معرکه بدر نذر کرده بود که روغن بر خود نمالد تا انتقام از خیرالانام علیه الصلوة و السلام نکشد. آنگاه شاه مردان فرمود ملتمس ثالث آن است که از اسب فرود آئی تا باهم مقاتله کنیم. عمرو از شنیدن این سخن خندان شده گفت این خصلتی است که گمان نمیبرم که هیچکس از شجعان عرب ازمن التماس نماید باز گرد که من دوست نمیدارم که مردی کریم مثل تو بر دست من کشته شود و حال آنکه میان من و تو طریقه محبت مرعی بود. امیر فرمود که دوست نمیداری که خون مرا بریزی من دوست میدارم که خون ترا بریزم و ترا بقتل آورم. عمروبن عبدود از استماع این سخن برآشفت و از اسب فرودآمد. در کشف الغمه مسطور است که عمرو شمشیر بر روی اسب خود زد تا بازپس رفت و بروایتی اسب خود را پی کرد و بجانب امیرالمؤمنین علی ( ع ) حمله آورد و آن جناب برای دفع ضرر سپر در سر کشید. آن کافر از روی تهور تیغ بسر آن سرور رسانیده. سپرشق شد و اثر زخم بفرق مبارکش رسید آنگاه شاه ولایت پناه بیک زخم ذوالفقار بدن خبیث آن خاکسار را از مصاحبت روح جدا ساخت و به آواز بلند تکبیر گفت. از جابربن عبداﷲ مروی است که چون مرتضی علی ( ع ) و عمرو بن عبدود قصد یکدیگر کردند آن مقدار گرد و غبار ارتفاع یافت که کیفیت کارزار معلوم نمیشد چون آواز تکبیر حضرت امیر مسموع گشت ، دانستم که عمرو بقتل آمده است. نقل است که بعد از کشته شدن عمروبن عبدود، ضراربن الخطاب و هبیربن ابی لهب بر مرتضی علی حمله کرده آن جناب نیز متوجه ایشان گشت. چون چشم ضرار بر ذوالفقار حیدر کرار افتاد پشت گردانیده روی بصوب فرار آورد هبیره ساعتی ایستاده پس از آنکه اضرار ذوالفقار نیز بدو رسیدزره خود را افکنده از عقب ضرار بشتافت. نوفل بن عبداﷲ نیز گریزان شده در آن اثنا از اسب در خندق افتاد مسلمانان او را سنگسار کرده آواز برآورد که بهتر ازین میتوان کشت. حضرت امیر تیغ بدو رسانید بدوزخش انداخت. گویند چون شاه ولایت سر عمروبن عبدود را از بدن جدا ساخت التفات بزره او که در غایت جودت بود نکرد. خواهر عمرو بسروقت برادر رسید و حالش بدان منوال دیده گفت ماقتله الا کفو کریم و چون دانست که بضرب ذوالفقار حیدر کرار کشته شده این دو بیت در سلک نظم کشید:بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گروهها، جمع ح ب
( اسم ) جمع حزب . ۱ - گروهها فوجها دسته ها. ۲ - گروههای کافران که همگام شده بجنگ پیامبراسم آمده بودند . ۳ - قوم ثمود و غیر آنان که خدای تعالی ایشان را هک کرد . ۴ - نام سور. سی و سیم از سوره های قر آن . ۵ - دسته های سیاسی که هر یک مرام و روشی خاص خود دارند و در زندگی اجتماعی شرکت میورزند.
از مساجد معروف مدینه

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ حزب . ۱ - گروه ها، دسته ها. ۲ - گروه های کافران ، شامل برخی از قبایل عرب ، مانند قریش ، غطفان و بنی قریظه ، که با هم متحد شده به جنگ پیامبر رفته بودند. ۳ - هر گروه سیاسی که مرام و مسلکِ ویژه خود را دارد.

فرهنگ عمید

۱. = حزب
۲. سی وسومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۷۳ آیه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَحزاب: حزبها-گروه ها
معنی تَسْلِیماً: تسلیماً-تسلیم شدنی آن طور که باید(در جایی که مفعولٌ فیه شده -احزاب 56)
معنی ﭐلْیَوْمَ: امروز- اکنون - در این زمان (یوم به معنای مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهای از حوادث را در بر گرفته باشد ، و به همین جهت کوتاهی و بلندی این زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف میشود ، هر چند که استعمالش در مدت زمان بین طلوع و غروب خورشید شایع شده ...
معنی یَوْمِ: روز - مقداری از زمان که حادثه ی قابل ملاحظه ای در آن رخ داده است - دوران (یوم به معنای مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهای از حوادث را در بر گرفته باشد ، و به همین جهت کوتاهی و بلندی این زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف میشود ، هر چند که استعمال...
معنی یَوْمِکُم: روزتان(یوم به معنای مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهای را در بر گرفته باشد ، و به همین جهت کوتاهی و بلندی این زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف میشود ، هر چند که استعمالش در مدت زمان بین طلوع و غروب خورشید شایع شده است ولی چه بسا که در ملک و سلط...
معنی یَوْمِهِمُ: روزشان(یوم به معنای مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهای را در بر گرفته باشد ، و به همین جهت کوتاهی و بلندی این زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف میشود ، هر چند که استعمالش در مدت زمان بین طلوع و غروب خورشید شایع شده است ولی چه بسا که در ملک و سلط...
معنی یَوْمَیْنِ: دو روز(یوم به معنای مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهای را در بر گرفته باشد ، و به همین جهت کوتاهی و بلندی این زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف میشود ، هر چند که استعمالش در مدت زمان بین طلوع و غروب خورشید شایع شده است ولی چه بسا که در ملک و سلط...
تکرار در قرآن: ۱۱(بار)

[ویکی فقه] احزاب (ابهام زدایی). احزاب ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سوره احزاب، سی و سومین سوره در ترتیب مصحف و از سوره های مدنی• احزاب قرآن، تقسیم هر جزء قرآن به چهار حزب• احزاب دینی، پیدایش احزاب و گروه های دینی، پدیده ای منفی و ناصواب
...

[ویکی شیعه] احزاب (ابهام زدایی). اَحْزاب، ممکن است به یکی از این موارد اشاره داشته باشد:

پیشنهاد کاربران

واژه احزاب
معادل ابجد 19
تعداد حروف 5
تلفظ 'ahzāb
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ حزب]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'ahzAb
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

🕋 ترتیب سوره های قرآن کریم:
1 ) سوره فاتحه ( حمد )
2 ) بقره
3 ) آل عمران
4 ) نساء
5 ) مائده
6 ) انعام
7 ) اعراف
8 ) انفال
9 ) توبه ( برائت )
10 ) یونس
11 ) هود
12 ) یوسف
...
[مشاهده متن کامل]

13 ) رعد
14 ) ابراهیم
15 ) حِجر
16 ) نحل
17 ) اِسراء ( بنی اسرائیل )
18 ) کهف
19 ) مریم
20 ) طه
21 ) انبیاء
22 ) حج
23 ) مؤمنون
24 ) نور
25 ) فرقان
26 ) شعراء
27 ) نمل
28 ) قصص
29 ) عنکبوت
30 ) روم
31 ) لقمان
32 ) سجدة
33 ) احزاب
34 ) سبأ
35 ) فاطر
36 ) یس
37 ) صافات
38 ) ص
39 ) زمر
40 ) غافر
41 ) فصّلت
42 ) شوری
43 ) زخرف
44 ) دخان
45 ) جاثیه
46 ) احقاف
47 ) محمد
48 ) فتح
49 ) حجرات
50 ) ق
51 ) ذاریات
52 ) طور
53 ) نجم
54 ) قمر
55 ) الرحمن
56 ) واقعه
57 ) حدید
58 ) مجادله
59 ) حشر
60 ) ممتحنه
61 ) صف
62 ) جمعه
63 ) منافقون
64 ) تغابن
65 ) طلاق
66 ) تحریم
67 ) مُلک
68 ) قلم
69 ) حاقه
70 ) معارج
71 ) نوح
72 ) جن
73 ) مزّمّل
74 ) مدثر
75 ) قیامه
76 ) انسان
77 ) مرسلات
78 ) نبأ
79 ) نازعات
80 ) عبس
81 ) تکویر
82 ) انفطار
83 ) مطففین
84 ) انشقاق
85 ) بروج
86 ) طارق
87 ) اعلی
88 ) غاشیه
89 ) فجر
90 ) بلد
91 ) شمس
92 ) لیل
93 ) ضحی
94 ) شرح
95 ) تین
96 ) علق
97 ) قدر
98 ) بینه
99 ) زلزله ( زلزال )
100 ) عادیات
101 ) قارعه
102 ) تکاثر
103 ) عصر
104 ) همزه
105 ) فیل
106 ) قریش
107 ) ماعون
108 ) کوثر
109 ) کافرون
110 ) نصر
111 ) مسد
112 ) اخلاص ( توحید )
113 ) فلق
114 ) ناس

به معنای نهاد ها/نهاد های اجتماعی/گروه/جمعی از افراد

بپرس