ابکار
/~AbkAr/
برابر پارسی: دوشیزگان، شتابیدن، نابسودگان
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: سقا، می فروش، حکاک، نگین ساز، نام یکی از بزرگان ارمنی خاندان اشکانی
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
در تتق بارگهش گاه بار
مائده کش عیسی و خضر آبکار.
امیرخسرو.
ابر را گفتم که چندین دور امساکت ببودگفت کزبهر رکاب شه بدم در انتظار
کآن زمان کآید شه عالم بدارالملک خویش
گوهر خود را کنم در راه میمونش نثار
تا درافشانی من در شهر هر کو بنگرد
دست شه خواند مرا باری نه ابر آبکار.
امیرخسرو.
|| آبیار کشت و زرع. || شرابخوار. و رجوع به کارآب شود. || آنکه فلزات را آب دهد. || میفروش. باده فروش. شیره کش : بانگ آمد از قنینه کآباد بر خرابی
هان آبکار عشرت گر مرد کار آبی.
خاقانی.
|| ( اِ مرکب ) کاریزکنی. تنقیه قنات. لای روبی. لاروبی :دربن چاه بلا افتاده هم بر آب کار
هرکه در کوی تو یک بار از سر جاه آمده.
اثیر اخسیکتی.
ابکار. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بکر. دوشیزگان. دختران دوشیزه. ( وطواط ). بکر بالکسر؛ دوشیزه ، یقع علی الرجل و المرئة. ( منتهی الارب ). رجوع به کلمه دوشیزه و بکر شود.
ابکار. [ اَ ] ( اِ ) اَبکاره. کشت و زرع. کشاورزی. حَرْث :
چوورزه به ابکار بیرون شود
یکی نان بگیرد بزیر بغل.
ناصرخسرو.
توسعاً، مزرع :دزدیست آشکاره [ روزگار ] که نستاند
جز باغ و حائط و رز و ابکاره.
ناصرخسرو.
ابکار. [ اِ ] ( ع مص ) بشبگیر رفتن. ( زوزنی ).بامداد کردن و کسی را بر آن داشتن. ( تاج المصادر ). پگاه برخاستن. ( زوزنی ). پگاه خیزانیدن. وارد شدن بر آب صبحگاهان. || شتاب نمودن. || ( اِ ) بامداد. ( مهذب الاسماء ). اول روز. مقابل عَشی .، ( آب کار ) آب کار. [ ب ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه :
آب کارت مبر که گردی پیر...
سنائی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- آبکش سقا. ۲- شرابخوار کار ۳ - شراب فروش باده فروش . ۴ - باده پیما ساقی . ۵ - حکاک نگین ساز . ۶ - آبیار کشت و زرع . ۷ - آنکه فلزات را آب دهد . ۸- کاریزکنی تنقی. قنوات لاروبی .
سقا آبکش
جمع بکر، صبح کردن، بامدادکردن، پگاه برخاستن
( اسم ) جمع بکر دوشیزگان دختران دوشیزه .
( آب کار ) ( اسم ) ۱ - آبرو اعتبار رونق . ۲ - نطفه منی آب پشت .
نطفه
فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ بکر، دوشیزگان ، دختران دوشیزه .
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پگاه برخاستن . ۲ - (مص م . ) بامداد از خواب بیدار کردن . ۳ - (اِ. ) بامداد.، ( آب کار ) (بِ ) (اِمر. ) ۱ - آبرو، اعتبار. ۲ - نطفه ، منی .
فرهنگ عمید
۲. مزرعه: دریغ سی وسه باره زر و دروازه ده / دریغ حایط و قصرم زمین و ابکارم (سوزنی: ۶۴ ).
۱. = بِکر
۲. (صفت ) [مجاز] تازه، بدیع.، ( آب کار ) ۱. کسی که فلزات را آب می دهد.
۲. [قدیمی] کسی که آب به خانه ها می برد، سقا.
۳. [قدیمی] باده خوار.
۴. [قدیمی] باده فروش.
پیشنهاد کاربران
وتسوندز
. نذد
. نذد
دوشیزگان، باکرگان و. . .
عـَذارا
آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا
حافظ
آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا
حافظ
آبکار بر گرفته از شفاف بودن *رک بودن*