ابوطاهر
لغت نامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) از ابی یزید مدنی و از او جعفربن سلیمان روایت کند.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) او از عبداﷲبن عبیدبن عمیر و از او سلام بن مسکین روایت کند.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) او راست : کتاب القرأات. ( ابن الندیم ).
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) ابراهیم بن محمد غزنوی. رجوع به ابراهیم... شود.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ )ابراهیم بن ناصرالدوله از ملوک بنی حمدان به موصل ( 371 - 380 هَ. ق. ). رجوع به ابراهیم حمدانی... شود.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) ابراهیم بن یحیی بن غنام حنبلی. رجوع به ابراهیم... شود.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) ابن بقیّه. وزیر عزالدوله بختیاربن معزالدولةبن بویه. رجوع به ابن بقیه... شود.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) ابن حسین بن علی بن موسی طرطوسی ، او راست : کتاب ابومسلم نامه در شرح حال ابومسلم صاحب الدعوه. وصاحب تجارب الامم چند بار از آن کتاب نقل کرده است.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) ابن سعدالدین بن علی القُمی ملقب به شرف الدین و وجیه الملک. میرخوند در دستورالوزراء آرد که : وی در اوائل شباب از مولد خویش بلده قم به بغداد شد و در سلک ملازمان عارض سلطان ملک شاه انتظام یافت در 481 هَ. ق. رعایای مرو از عامل خویش تظلم کردند خواجه نظام الملک شغل عاملی مرو به ابوطاهر داد و در منشور و لقب وی وجیه الملک نوشتند. و او قرب چهل سال در مرو این شغل می ورزید. سپس به صاحبدیوانی والده سنجر ارتقا جست و چون شهاب الاسلام وفات یافت به منصب وزارت سلطان رسید. او به غایت متدین و متشرع و حلیم و باوقر بود لکن پس از سه ماه وزارت درگذشت. صاحب جامعالتواریخ گوید: مرقد شرف الدین در جوار روضه طیّبه علی بن موسی الرضا بطوس و قریه ای نیز وقف مزار اوست. ورجوع به حبط ج 1 ص 380 و دستورالوزراء ص 190 شود.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) ابن سوار. احمدبن علی مقری بغدادی. او راست : مستنیرفی القرآت العشرةالبواهر. و وفات او به سال 499 هَ. ق. بود.
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] ( اِخ ) ابن محمدبن علی بن حسن فضلویه. سرسلسله امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال ( 543 - 740 هَ. ق. ) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابوطاهر از طرف سلغریان مأمور نشاندن فتنه ٔلر بزرگ شد و در آنجا حکومت یافت و خاندان او از سلاطین مغول اطاعت کردند و چندی حکومت خوزستان نیز بآنان واگذارشد. مدت حکمرانی ابوطاهر از 543 هَ. ق. تا حدود سی وچهار سال بود. رجوع به حبط ج 2 ص 102 شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید