ابن حجه تقی الدین بن علی

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] «اِبْنِ حِجّة حَمَوی، تقی الدین ابوبکر بن علی بن عبدالله»، ادیب، شاعر، موشّح سرا و مؤلف حنفی که علاوه بر مشاغل اجتماعی، برخی از وظایف و مناصب دینی را نیز بر عهده داشت. وی در حماة شام به دنیا آمد و همان جا پرورش یافت. از دوران جوانی او اطلاع چندانی در دست نیست، جز آن که گفته اند به حفظ قرآن اهتمام داشت و از طریق کار حریر و دگمه سازی امرار معاش می کرد. از همین روست که گاه او را «ازراری» نامیده اند.
وی زندگی ادبی خویش را با شرکت در مجلس علمای حماة، از جمله شیخ هیتی و عز موصلی آغاز نمود و از محضر آنان بهره ها برد و نیز ملازم مجلس علاء قضامی شد تا آن که در سرودن «زجل» و «موالیا» مهارت یافت. سپس به سبک کهن روی آورد و در مدح بزرگان حماة، قصیده ها پرداخت و چون در این کار شهرتی یافت، به دمشق رفت و برهان بن جماعة، قاضی شام را در قصیده ای شیوا مدح کرد. آن گاه شهرت وی فراگیر شد و از آن پس سفرهای متعدد خود را میان قاهره و شام آغاز کرد. در قاهره به وزیر ابن مکانس (د 794ق1392/م) که خود نیز شاعر بود، پیوست و او را مدح گفت. در این سفر به حضور بسیاری از بزرگان نیز از جمله ابن خلدون راه یافت و به مدح آنان پرداخت. پس از چندی به شام بازگشت و زمانی به دمشق رسید که ظاهر برقوق آن را پس از چندی محاصره، به آتش کشیده بود (791ق). ابن حجة مشاهدات خود را از شهرِ در آتش سوخته، در نامه ای بس شورانگیز تحت عنوان یاقوت الکلام... برای ابن مکانس وصف کرده است که بی گمان یکی از زیباترین آثار او محسوب می گردد. وی در طول اقامتش در شام، به مدح امرای دمشق، حِمْص و حماة پرداخت که از آن جمله اند: علاء الدین ابن ابی البقا قاضی دمشق و امین الدین حمصی.
در فاصله سال های 801 تا 815ق بارها بین شام و مصر سفر کرد و شاهد بسیاری از وقایع از جمله حریق مجدد دمشق توسط تیمور لنگ بود. در 803ق در حلب به خدمت علاّن نایب شهر درآمد. سپس چون علان از بیم سلطان فراری شد، وی مدتی در خفا زیست، لیکن با وساطت صدر الدین ابن آدمی به خدمت نایب دمشق، شیخ محمودی درآمد. آن گاه دمرداش را که در طرابلس بر فرنگان پیروز شده بود، مدح گفت و بر اثر آن، به دمشق رفت و کار کتابت دیوان او را به عهده گرفت. در 813ق که الملک الناصر به دمشق وارد می شد، دوباره مدتی پنهان شد و در 814ق به حلب رفت. بی گمان طی همین سال ها بود که وی فرصت تألیف و تصنیف یافت.
پس از قتل فرج برقوق در 815ق1412/م چون شیخ محمودی، با نام المؤید ابوالنصر زمام امور را در قاهره به دست گرفت، ابن حجة را همراه خویش به آن دیار برد و ندیم و شاعر مخصوص خود ساخت و سپس بر مناصب عالی برگماشت. بدین سان، ابن حجة اعتباری فراوان و ثروتی کلان فراهم آورد. وی نمونه ای از نامه های خود را که در همین روزگار نوشته و مربوط به 819ق است، در کتاب «ثمرات الاوراق» نقل کرده است. پس از چندی، ابن حجه متصدی دیوان انشا در دربار ملک مؤید شد. او را به حکم وظایفی که داشت، غالباً در التزام رکاب ملک می یابیم. در سفری که ملک به بلاد روم کرد، وی شرح سفر و فتوحات سلطان را در شمال شام و آسیای صغیر به نثری نسبتاً مغلق و مسجع شرح داده که در «ثمرات الاوراق» می توان یافت. البته در اکثر این موفقیت ها که نصیب او می شد، نباید تأثیر قاضی ناصرالدین بارزی را فراموش کرد. وی که خود منشی مخصوص سلطان بود، ابن حجه را تا مقام شیخوخت ادبای مصر برکشید. ابن حجه در «خزانة الادب» صریحاً به این مسأله اعتراف کرده و وی را مشوق خویش می شمارد.
ابن حجه با همه خوش خلقی و جوانمردی، بسیار مغرور و متکبر بود و در دیگر شعرا به چشم شاگردان خویش می نگریست و سرقت های ادبی ایشان را آشکار می ساخت و بدین سان، موجب رنجش و آزار آنان می گردید. از این رو همین که بزرگ ترین حامی او یعنی ملک مؤید در 830ق1427/م درگذشت، شاعران که کینه وی را به دل داشتند، فرصت را غنیمت شمرده، به هجو او پرداختند و در هجاهای خویش از هیچ سخن گزنده ای فروگذار نکردند و حتی خضاب بستن او را در کهنسالی، به باد ریشخند گرفتند.
دگرگونی احوال شاعر موجب شد که حتی دوستان و یاران کهن از او روی برتابند. مثلاً نواجی (صاحب «حلیة الکمیت» که اشعار بسیاری از او نقل کرده است) همه مراتب مودتی را که با او داشت، فراموش کرده کتاب «الحجة فی سرقات ابن حجة» را در انتقاد از او تألیف کرد. ابن حجه که عرصه حیات را بر خود تنگ می دید، به ناچار در 830ق قاهره را ترک گفت و به زادگاه خود بازگشت و باقی عمر را در کار علم و ادب سپری کرد. وی با آن که در حماة از زندگی آسوده ای برخوردار بود، باز در اواخر عمر در روزگاری که کمال الدین ابن بارزی ریاست دیوان انشا را به عهده گرفت، مقدمات بازگشت به قاهره را مهیا ساخت، اما اجل مهلتش نداد و در زادگاه خویش از دنیا رفت و به قول صابونی در تاریخ حماة او را در نزدیکی باب جسر به خاک سپردند و بقایای آرامگاهش تا اواخر سده 13ق، هنوز باقی بود. ابن حجه در تمامی دوران حیات خود مجالست و مصاحبت علما را ترک نکرد و نیز بسیاری از بزرگان علم از محضر وی بهره بردند. بی تردید او را می توان یکی از بزرگ ترین شعرا و ادبای دوره ممالیک به شمار آورد. وی از جمله کسانی است که شیوه زجل و موالیا را در شرق رونق بخشید. اشعار او آینه تمام نمای ادبیات این دوره است. عنایت خاص به صنایع لفظی که از ویژگی های این روزگار است، به نحو بارزی در آثار وی پدیدار است. یکی از فنونی که بسیار مورد توجه او بوده، همانا مخمس کردن قصاید مشهور است، از جمله مشهورترین تخمیسات وی تخمیس «الاسماء الحسنی»- عینیه مشهور سهیلی- است و دیگر تخمیس «بُرده» بوصیری و تخمیس قصیده عبدالقادر گیلانی با عنوان «رشف المنهلین فی تخمیس ابیات الشیخ عبدالقادر الکیلانی». از جمله معارضات وی، «بدیعیه» معروف اوست که در معارضه با بدیعیان صفی الدین حلی و عزالدین موصلی سروده است. برخی از نویسندگان متأخر و معاصر در عین ستایش شعر او، بر خلاف گذشتگان، آن را خالی از تکلف و تصنع نمی دانند، اما نثر او را به شیوایی و استواری ستوده و برتر از شعرش شمرده اند. کثرت نسخ خطی و عناوین متعدد مؤلفات او، دلیل روشنی بر اقبال مردمان به آثار اوست. تبحر او در علوم و فنون مختلف ادب، قابل توجه و تعمق است. با این همه، هیچ ابایی از «سرقت ادبی» نداشت، چنان که پیش از این به الحجة فی سرقات ابن حجة اشاره شد. قریشی مصحح کتاب «بلوغ الامل» او در مقدمه، اشاراتی به سرقت های وی از دیگر شاعران کرده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس