اسیون

لغت نامه دهخدا

( آسیون ) آسیون. [ وَ ] ( ص ) آسیمه :
گر نه عشقت کرد آسیون مرا
از چه رو سرگشته و آسیونم ؟
منجیک.
چه چیزی کاین همه آسیون از تست
که بی تو زندگانی من از تست ؟
فریدالدین عطار.
و صاحب برهان بر وزن آبگون ضبط کرده وظاهراً غلط است ، یا صورتی دیگر از این کلمه است.
اسیون. [ ] ( اِخ ) ابن اثیر در ذکر اخبار اردشیربن بابک گوید: و کان فی سواحل بحر فارس ملک اسمه اسیون یعظم ، فسار الیه اردشیر فقتله و قتل من معه و استخرج له اموالاً عظیمة. ( کامل ابن اثیر چ مصر ج 1 ص 167 ).

فرهنگ فارسی

آسیمه، سرگشته، سرگردان، حیران
ابن اثیر در ذکر اخبار اردشیر بن بابک گوید : و کان فی سواحل بحر فارس ملک اسمه اسیون یعظم فسار الیه اردشیر فقتله و قتل من معه و استخراج له اموالا عظیمه .

فرهنگ معین

( آسیون ) (وَ ) (ص . ) آسیمه ، سرگشته .

فرهنگ عمید

( آسیون ) سرگردان، آسیمه، سرگشته، حیران: گرنه عشقت کرد آسیون مرا / از چه رو سرگشته و آسیونم (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۴۴ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس