اردهاله

لغت نامه دهخدا

( آردهاله ) آردهاله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) ( از: آرد، دقیق + اهاله عربی ، روغن و چربو ) کاچی. حریره آردی. ( زمخشری ). اوماج. ( صراح ). سخینه. ( صراح ) ( زمخشری ). بلماق. بولماج. آرددوله. آردتوله. آرداله. ( مهذب الاسماء ). اَردوله.
اردهاله.[ اَ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) طعامی است مانند کاچی که در ایام قحط از آرد پزند و او را تاله و ارتاله و ارداله نیز گویند و بعربی سخینه گویند. بیشتر مردم فقیر میخورند. ( شمس اللغات ). آردهاله. آردوله. اردوله.

فرهنگ فارسی

( آردهاله ) کاچی اماج
( آرد هاله ) ( اسم ) آشی است مانند کاچی که از آرد پزند .

فرهنگ عمید

( آردهاله ) نوعی آش که با آرد گندم می پختند، اماج، آش اماج.

پیشنهاد کاربران

بپرس