اذرنگی

لغت نامه دهخدا

( آذرنگی ) آذرنگی. [ ذَ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به آذرنگ. || آتشی. برنگ آتش :
سیه را سرخ چون کردآذرنگی
چو بالای سیاهی نیست رنگی.
نظامی.

فرهنگ عمید

( آذرنگی ) به رنگ آتش، سرخ رنگ: سیه را سرخ چون کرد آذرنگی / چو بالای سیاهی نیست رنگی؟ (نظامی۱۴: ۱۳۵ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس