arrow

/ˈæroʊ//ˈærəʊ/

معنی: تیر، سهم، پیکان، یکانداز، خدنگ
معانی دیگر: تیر (که با کمان رها شود)، تخش، زوبین، فلش، هر چیز تیر مانند (از نظر سرعت یا شکل و غیره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a slender pointed or tipped shaft that is shot from a bow.

- The hunter shot a deer with an arrow.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] شکارچی تیری به طرف گوزن رها کرد.
|
[ترجمه گوگل] شکارچی با تیر به آهو شلیک کرد
[ترجمه ترگمان] شکارچی به گوزن با پیکان شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that looks or functions like an arrow.

(3) تعریف: a symbol shaped like an arrow, used to show position or direction.

جمله های نمونه

1. another arrow forth from his stiff string he sent
(چپمن) با زه کشیده ی خود یک پیکان دیگر پرتاب کرد.

2. his arrow hit the bull's-eye
تیر او درست به وسط هدف خورد.

3. the arrow flew straight and true to its target
پیکان راست و مستقیم به هدف خورد.

4. the arrow found his heart
تیر به قلبش خورد.

5. the arrow had cut into the elephant's flesh
پیکان گوشت بدن فیل را پاره کرده بود.

6. the arrow missed my head by two inches
پیکان از دو اینچی سرم رد شد.

7. the arrow pierced his side
پیکان پهلوی او را سوراخ کرد.

8. the arrow was wide of the mark
پیکان به هدف نخورد (به خطا رفت).

9. the arrow went threw his shoe and pierced his foot
پیکان از کفش او گذشت و پایش را سوراخ کرد.

10. a fledged arrow
تیر پردار

11. bow and arrow
تیر و کمان

12. follow the arrow on the map and keep going
روی نقشه دنبال فلش (پیکان) را بگیر و برو.

13. the bow and arrow evolved into firearms
تیر و کمان به سلاح های آتشین تحول یافت.

14. to head an arrow
سر پیکان را تیز کردن

15. to launch an arrow
تیر افکندن

16. to lodge an arrow in a target
پیکانی را به آماج زدن

17. to loose an arrow into the air
پیکانی را به سوی آسمان رها کردن

18. to release an arrow
پیکان را رها کردن

19. to send an arrow
پیکان افکندن

20. to shoot an arrow
تیر انداختن (با کمان)

21. to shoot an arrow home
پیکان را به هدف زدن

22. to wing an arrow at a target
پیکانی را به سوی هدف پراندن

23. rustam shot the second arrow
رستم تیر دوم را رها کرد.

24. the projection of an arrow
پرتاب یک پیکان

25. the release of the arrow
رها شدن پیکان

26. the tip of the arrow was poisonous
نوک پیکان زهرین بود.

27. it flew straight as an arrow
مانند پیکان،راست پرواز کرد.

28. the bow twanged and the arrow shot across
(چله ی) کمان ترنگید و تیر رها شد.

29. please follow the direction of the arrow
لطفا در جهت پیکان (فلش) حرکت کنید.

30. An arrow whistled past my ear.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] تیری از کنار گوشم گذشت.
|
[ترجمه گوگل]یک تیر از کنار گوشم سوت زد
[ترجمه ترگمان]تیری از کنار گوشم صفیر کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

سهم (اسم)
scare, stock, arrow, action, share, contribution, portion, allotment, lot, interest, dividend, quota, ration, blue-sky stock

پیکان (اسم)
fluke, arrow, spear, dart, arrowhead, barb, point of a spear

یکانداز (اسم)
arrow

خدنگ (اسم)
arrow, shaft, white poplar

تخصصی

[زمین شناسی] پیکان در مساحی و نقشه برداری به معنای سنجاق است.
[نساجی] فلش - پیکان - دوک انتخاب پود ( در بافندگی بدون ماکو )
[ریاضیات] پیکان، تیر، فلش، سهم، خیز

انگلیسی به انگلیسی

• long thin weapon shot by a bow; symbol in the shape of an arrow
an arrow is a long thin weapon with a sharp point at one end which is shot from a bow.
an arrow is also a written sign which points in a particular direction to indicate where something is.

پیشنهاد کاربران

Drive arrow into something
پرتاب کردن تیر/پیکان به سمت چیزی یا کسی
Ex:
You drove a hundred secret arrows into my heart.
Yet you ask why my skin has turned yellow.
You, who knows all about me, why feign ignorance?
...
[مشاهده متن کامل]

Oh, I'm your slave, I am all devotion.
I'm your servant.
در میان سینه ام صد تیر پنهانی زدی. 🎵🎶
باز می پرسی چرا زرد می باشد رنگ پوست. 🎵🎶
حال من می دانی و خود را به نادانی زدی. 🎵🎶
قربونت برم من. نوکرتم من. 🎵🎶
چاکرتم من. مخلصتم من. 🎵🎶

درجه استواری در ارتش
[کامپیوتر] خطی افقی که مثلث کوچکی در یکی از دو انتهای آن قرار دارد.
تعریف یونی کد از پیکان
این تعریف در سال 1993 بوسیله یونی کد مصوب شد و در سال 2015 به عنوان یک اموجی شناخته شد.
Arrow =this points to where some thing is.
arrow ( ریاضی )
واژه مصوب: پیکان 1
تعریف: تعمیم مفهوم نگاشت در نظریۀ رسته ها|||متـ . ریختار morphism
پِیکان، تیر
۱. علامتِ فلش / پیکان
۲. تیرِ کمان
۳. شخصیت اصلی یک سریال DC / نام یک سریال DC
EXAMPLE : I followed the arrows to the car park
فلش ها را به سمت پارکینگ دنبال کردم.
پیکان
تیر کمان درسته نه تیرو کمان:bow arrow به معنای تیر و کمان است
پیکان . فلش
فلش - تیر
I followed the arrows to the parking lot
من فلش ها را تا پارکینگ دنبال کردم
bow and arrow
تیر و کمان
شخصیت سریال arrow در شرکت DC
به معنی کماندار
رو کرد به طرف. . و اوج گرفت. ( درمورد پرواز )
she arrowed toward the river and took off. او رو کرد به سمت رودخانه و اوج گرفت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس