1. another arrow forth from his stiff string he sent
(چپمن) با زه کشیده ی خود یک پیکان دیگر پرتاب کرد.
2. his arrow hit the bull's-eye
تیر او درست به وسط هدف خورد.
3. the arrow flew straight and true to its target
پیکان راست و مستقیم به هدف خورد.
4. the arrow found his heart
تیر به قلبش خورد.
5. the arrow had cut into the elephant's flesh
پیکان گوشت بدن فیل را پاره کرده بود.
6. the arrow missed my head by two inches
پیکان از دو اینچی سرم رد شد.
7. the arrow pierced his side
پیکان پهلوی او را سوراخ کرد.
8. the arrow was wide of the mark
پیکان به هدف نخورد (به خطا رفت).
9. the arrow went threw his shoe and pierced his foot
پیکان از کفش او گذشت و پایش را سوراخ کرد.
10. a fledged arrow
تیر پردار
11. bow and arrow
تیر و کمان
12. follow the arrow on the map and keep going
روی نقشه دنبال فلش (پیکان) را بگیر و برو.
13. the bow and arrow evolved into firearms
تیر و کمان به سلاح های آتشین تحول یافت.
14. to head an arrow
سر پیکان را تیز کردن
15. to launch an arrow
تیر افکندن
16. to lodge an arrow in a target
پیکانی را به آماج زدن
17. to loose an arrow into the air
پیکانی را به سوی آسمان رها کردن
18. to release an arrow
پیکان را رها کردن
19. to send an arrow
پیکان افکندن
20. to shoot an arrow
تیر انداختن (با کمان)
21. to shoot an arrow home
پیکان را به هدف زدن
22. to wing an arrow at a target
پیکانی را به سوی هدف پراندن
23. rustam shot the second arrow
رستم تیر دوم را رها کرد.
24. the projection of an arrow
پرتاب یک پیکان
25. the release of the arrow
رها شدن پیکان
26. the tip of the arrow was poisonous
نوک پیکان زهرین بود.
27. it flew straight as an arrow
مانند پیکان،راست پرواز کرد.
28. the bow twanged and the arrow shot across
(چله ی) کمان ترنگید و تیر رها شد.
29. please follow the direction of the arrow
لطفا در جهت پیکان (فلش) حرکت کنید.
30. An arrow whistled past my ear.