خون خوردنخون در بدن داشتنخون در جگر کردنخون در دل افتادنخون در میان بودنخون دلخون دل بناخن رسیدنخون دل خاکخون دل خوردنخون دماغخون دویدنخون دیدگیخون دیدنخون دیدهخون راندنخون راه افتادنخون راه انداختنخون رزخون رفتگیخون رفتنخون ریختنخون ریزشخون سبیلخون ستانخون ستردنخون سردیخون سیاوشخون سیاوشانخون شدنخون شستنخون شیشهخون فرمودنخون فشاندنخون قربانخون گرفتارخون گرفتگیخون گرفتنخون گرفتهخون گرمیخون گریستنخون گریهخون گشادنخون گیرخون مردگیخون مردنخون مردهخون میزخون میزیخون ناحقخون ناموس