جان خراشجان خراشیجان خواستنجان خواهجان خون شدنجان دادنجان دادهجان دار جاندارجان داروجان داری جانداریجان داناجان داورجان درجان در استین داشتنجان در بردنجان در بینی رسیدنجان در پای کسی باختنجان در پای کسی ریختنجان در پای کسی کشیدنجان در تن کسی کردنجان در جان کسی کردنجان در خطر انداختنجان در سر دل کردنجان در سر سودا کردنجان در سر کسی کردنجان در قدم ریختنجان در یک قالبجان درانداختنجان درمیانجان دمیدنجان دهجان دوستجان دوستیجان دیدنجان را زدنجان را کوشیدنجان رباییجان ربودهجان رفتنجان رودابجان ریزهجان زمان درواجان زمینجان زنده کنجان سپارجان سپاردنجان سپاریجان سپردنجان سپوزجان ستان