چاقو
آلت کوچک برای بریدن وتراشیدن که دارای دسته کوتاه، وتیغه آن تامیشود، ولبه اش دردست فرومیرود
( اسم ) آلتی مرکب از تیغ. فولادین و دسته های چوبین و آن برای بریدن و تراشیدن بکار رود.
ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه.
تیزگر . فسان . سنگ فسان . سنگ ساو . اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش .
بیکار بودن . کار نداشتن .
کسیکه چاقو سازی داند و چاقو سازی کند . یا صد تا چاقو میسازد که یکیش هم دسته ندارد مثل است در مقام بیان دروغگویی کس .
( صفت ) ۱- آنکه با چاقو بمردم حمله کند. ۲- شریر.
چاقو کشنده . آنکه چاقو میکشد . ولگرد . هرزه گرد . عربده جو . بدمست . باج گیر . لات . شریر . فردی از افراد اراذل و اوباش . بیکار. ولگردی که از راه ارعاب و تهدید و چاقو کشی و عربده جویی از اهل بازار و کسبه جنس یا نقدینه میطلبد و میگیرد . آنکه باندک بهانه ای چاقو میزند . بچاق چی . پیچقاق چی .
عمل چاقوکش
هرزگی . عربده جویی . ولگردی . باج خواهی . بچاق چی گری . پیچاق چی گری .
قبضه چاقو . آن قسمت از چاقو که تیغه بدان متصل است .
[ گویش مازنی ] /val sar chaaghoo/ حسابگر و مقاوم - چاقوی سرکج