مردم چشم کواکب ریخت از باران اشک
بحر گفتا آدم آبی ز من پیداورست.
ملاطغرا ( ازآنندراج ).
موی خود را بیجهت سنبل پریشان میکندنی کسی مشاطه اش نی شانه ای پیداورست.
( از آنندراج ).
چون کند در هند قصد طوف سلطان نجف ناقه صالح بپیش حجره اش پیداورست.
( از آنندراج ).