مهراب
/mehrAb/
فرهنگ اسم ها
معنی: دارنده ی جلوه آفتاب و کسی که تابش مهر دارد، نام یکی از پادشاهان کابل، دارنده ی جلوه ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد، ( اَعلام ) پادشاه کابل بود، همسر او سیندخت نام داشت، سیندخت مادر رودابه است و رودابه همسر زال و مادر رستم می باشد، دوستدار آب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه کابل از نوادگان ضحاک در زمان حکومت سام نریمان و پدر رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
من از دخت مهراب گریان شدم
چو بر آتش تیز بریان شدم.
فردوسی.
تو را بویه دخت مهراب خاست دلت را هُش ِ سام زابل کجاست.
فردوسی.
یکی پادشا بود مهراب نام زبردست با گنج و گسترده کام.
فردوسی.
مهراب. [م ِ ] ( اِخ ) از دیه های ساوه است. ( تاریخ قم ص 140 ).
مهراب. [ م ِ ] ( اِخ ) محلی از شق آبه و میلادجرد قم است. ( تاریخ قم ص 120 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تابیدن مهر در آب البته مهر بارز تر از نور است و تمام ارزش و بارزی اسلام در نور النور است و ایرانیان نه آتش پرست بوده اند و نه ستاره پرست مهر پرستی آنها عین توحید بوده و از حدیث نورمن یهدی هم بالاتر است
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
چون دل را خزانه مهر و محبت را بر خاسته از مهر میدانسته اند و یزدان بی همتا را خالق مهر میدانسته اند نه اعراب که مانند یهود که از حضرت موسی سیوال میکردند اعراب هم چندان سئوال نمودند که آخر آیه نورانی نور نازل شد الله نورالسموات والارض ولی خداوند جلت اسمائه از نور بالا تر و برتر است چون خودش خالق نور است پس ایرانیان مهرپرست نبودند خالق مهر را می پرستیدن وبه هرکه عشق می ورزیدند مهرورزی و مهربان خطاب میکردند
بهترین خواننده توغم وغصه ها اهنگاشون گوش میدم
همون که با علی احمدیانی ترک بست حالا هاپ هاپی فشارمیخوره از این موسیقی
مهراب از همه بهتره
همون که با علی احمدیانی ترک بست حالا هاپ هاپی فشارمیخوره از این موسیقی
مهراب از همه بهتره
مهراب یعنی کسی که جلوه یا ویژگی خورشید دارد . به شباهت و ارتباط بین صاحب اسم با خورشید یا همان مهر اشاره می کند.
نام یکی از خواننده های رپر
مهراب به معنی خورشید و مهراوه به معنی محل پرستش خورشید در ایران باستان بوده است
مهراب به معنی خورشید است و مهرآوه به معنی محل پرستش خورشید در ایران باستان بوده است
به نظر من که خودم مهراب هستم
( ( یعنی مهربان ) ) مهربانی💞
( ( یعنی مهربان ) ) مهربانی💞
آهو به مجاز یبا
بهترین اسم دنیا
بازتاب آفتاب روی آب
اقامهراب جذاب
نام کوهی در رشته کوه زاگرس در استان لرستان: مهراب کوه
مهراب به معنی سرچشمه ی مهربانی
مهراب یعنی زندگی من
آغاز من اول و آخر من
تمام من یعنی مهراب
مهراب یعنی عشق من
آغاز من اول و آخر من
تمام من یعنی مهراب
مهراب یعنی عشق من
مِهراب : دارنده ی جلوه ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد، نام پادشاه کابل و پدر رودابه
مهراب به معنی امروز، میشود پاک و زلال به روشنی آب
مهراب به معنی واضح امروزی میشود پاک و زلال همچون آب
مهر آب
به مکان عبادت زرتشتیان گفته میشده
که این عبادت گاه ها در دل کوه بوده و پنجره ای عموما رو به مشرق یا جنوب دارد و همچنین آب هم در آن جریان دارد
مهر یعنی نور خورشید و اب هم همون آب هست
مثل چک چک تو استان یزد که عبادت گاه اول زرتشتیان هست
به مکان عبادت زرتشتیان گفته میشده
که این عبادت گاه ها در دل کوه بوده و پنجره ای عموما رو به مشرق یا جنوب دارد و همچنین آب هم در آن جریان دارد
مهر یعنی نور خورشید و اب هم همون آب هست
مثل چک چک تو استان یزد که عبادت گاه اول زرتشتیان هست
مهراب:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " مهراب" می نویسد : ( ( مهراب در پهلوی مهراپmihrāp یا متراپmitrāp، پادشاه کابلستان و شـوی سیندخت و باب رودابه است. یوستی معنی این نام را چنین باز نموده است و گذارده:" کسی که درخشش خورشید را داراست" درپاره ی نخستین نام: که به معنی خورشید است، سخنی نیست. پاره دوم آن" اب " است که مایه ی چند و چون می تواند بود؛ این پاره در نام سهراب و در ریخت ابه، در نام رودابه نیز دیده می آید. از دیدِ من. ک. کزازی، " اب" و "ابه "در واژه ها و نام هایی از این گونه، از ستاک اوستایی هَپ که همتای سانسکریت آن سَب است، به معنی" ارج نهادن؛ غم چیزی را خوردن؛ از چیزی نگه داری کردن" بازمانده است؛ نمونه را در این زبان، رتاسب به معنی "کسی است که از رتا ( =اشا دراوستا ) نگهداری می کند" و کِتاسپ به معنی" کسی که خواسته ها را ارج می نهد"؛ بر این پایه، معنی نخستین و بنیادین مهراب که در اوستایی" مِیْثْره هپ" می توانسته است بود" کسی که غم مهر را می خورد و مهر را ارج می نهد می تواند بود. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی پادشا بود مهراب نام
زبردست و با گنج و گسترده کام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص . ۳۹۹ )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " مهراب" می نویسد : ( ( مهراب در پهلوی مهراپmihrāp یا متراپmitrāp، پادشاه کابلستان و شـوی سیندخت و باب رودابه است. یوستی معنی این نام را چنین باز نموده است و گذارده:" کسی که درخشش خورشید را داراست" درپاره ی نخستین نام: که به معنی خورشید است، سخنی نیست. پاره دوم آن" اب " است که مایه ی چند و چون می تواند بود؛ این پاره در نام سهراب و در ریخت ابه، در نام رودابه نیز دیده می آید. از دیدِ من. ک. کزازی، " اب" و "ابه "در واژه ها و نام هایی از این گونه، از ستاک اوستایی هَپ که همتای سانسکریت آن سَب است، به معنی" ارج نهادن؛ غم چیزی را خوردن؛ از چیزی نگه داری کردن" بازمانده است؛ نمونه را در این زبان، رتاسب به معنی "کسی است که از رتا ( =اشا دراوستا ) نگهداری می کند" و کِتاسپ به معنی" کسی که خواسته ها را ارج می نهد"؛ بر این پایه، معنی نخستین و بنیادین مهراب که در اوستایی" مِیْثْره هپ" می توانسته است بود" کسی که غم مهر را می خورد و مهر را ارج می نهد می تواند بود. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی پادشا بود مهراب نام
زبردست و با گنج و گسترده کام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص . ۳۹۹ )
سهراب . مهراد . مهرداد
مهراب از دوکلمه مهر آب تشکیل شده و به کسی گفته میشه که مثل خورشید درخشنده ومثل آب بخشندست به نظر من باید یکی از اسمهای آسمانی باشه من که اسم به این پر مغزی ندیدم.
مهراب، از دو کلمه مهر به معنای خورشید یا روشنایی و آب استعاره از پاکی و زلالی است، مهراب یعنی پاک به روشنی آب زلال
مهراب=محرم دردها
مهراب=حسین زینالی
مهراب=حسین زینالی
مهراب نام و واژه ای است پارسی که ریشه در کیش مهر دارد.
این نام از دو کلمه مهر اب تشکیل گردیده است که به معنی جایی برای برآمدن خورشید است.
درآیین مهرپرستی مهراب جایی است که در آن مراسم دینی برگزار می گردید.
... [مشاهده متن کامل]
در دوران اسلامی مهراب به شکل محراب نوشته و به بخشی از مسجد که در آن نماز می گذارند گفته می شود.
این نام از دو کلمه مهر اب تشکیل گردیده است که به معنی جایی برای برآمدن خورشید است.
درآیین مهرپرستی مهراب جایی است که در آن مراسم دینی برگزار می گردید.
... [مشاهده متن کامل]
در دوران اسلامی مهراب به شکل محراب نوشته و به بخشی از مسجد که در آن نماز می گذارند گفته می شود.
مِهراب ینی عشق،
ینی دلیلِ زندگی
ینی همیشگی
ینی کسی کِ می درخشه!
ینی دلیلِ زندگی
ینی همیشگی
ینی کسی کِ می درخشه!
بسیار لذت بردم از مطالب این صفحه این کلمه ( مهراب ) را از دوستی که ارشد زبان فارسی داشت سوال نمیدانست
حتی بخود زحمت جستجو را هم نداد
حتی بخود زحمت جستجو را هم نداد
نامی پسرانه که با یک پسوند آ یا الف نامی زیبای دخترانه باستانی ایران است به معنی خورشید پدران و آبا و اجداد و که نبی مکرم هم دختر صدیقه خود را با القاب ام ابی ها صدا می زد حال ایرانی ها از عهد باستان نام مهراب و مهرابا را داشته اند
وقتی تصویر خورشید در اب می افتد و لذا میترائیان انرا نوعی دعا و ذکر میخواندند
نامی پسرانه از عهد باستان
مهراب =خسته صدا ، مرحم درد ، شکست
مهراب =حسین زینالی
مهراب =حسین زینالی
مهراب : 1 - دارنده ی جلوه ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد؛ 2 - ( اَعلام ) پادشاه کابل بود، همسر او سیندخت نام داشت، سیندخت مادر رودابه است و رودابه همسر زال و مادر رستم می باشد.
مهرسام امیرحسین احسان مهراب رسا محمدرسا امیریوسف
مهراد مازیار محسن حسام تیام امیرتیام محمدتیام کمیل سهیل مقداد مهربد یاسین محمدیاسین متین محمدمتین محمدمهدی
امیرمهدی امیرهادی شایان محمدشایان محمدآیین آرمین محمدآرمین امین محمدامین
مهراد مازیار محسن حسام تیام امیرتیام محمدتیام کمیل سهیل مقداد مهربد یاسین محمدیاسین متین محمدمتین محمدمهدی
امیرمهدی امیرهادی شایان محمدشایان محمدآیین آرمین محمدآرمین امین محمدامین
مهراب یعنی دنیا مهراب یعنی شاه دل ها مهراب یعنی عشق بی پایان اونم مهراب خسته صدا
لازم میبینم به عنوان یک کارشناس ارشد ادبیات توضیحی بدم در مورد مهراب.
مهر نام یک الهه درایران بتستان است.
اما آب اینجا تغییر یافته ی آو و آوه است. به معنای اتاق و جایی که به صورت گنبدی ساخته شده. و در یک کلام مهراب یعنی محل ستایش ایزد مهر، معبد.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه آوه در کلمه ساوه هم بکار رفته، یعنی شهری که سه تا معبد داشته.
و چون بعد از اسلام اعراب از معماری ایرانی برای ساخت مساجد استفاده کردند، تمام مساجد را به صورت گنبدی ساختند. و قسمت ایستادن پیش نماز را نیمه گنبدی درست کردند و اسمش را گذاشتند محراب! یعنی جاییکه در اونجا آدم با شیطان جنگ میکنه. در حالی که در عربی اصلا اسم مکان بر وزن مفعال نداریم!
مهر نام یک الهه درایران بتستان است.
اما آب اینجا تغییر یافته ی آو و آوه است. به معنای اتاق و جایی که به صورت گنبدی ساخته شده. و در یک کلام مهراب یعنی محل ستایش ایزد مهر، معبد.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه آوه در کلمه ساوه هم بکار رفته، یعنی شهری که سه تا معبد داشته.
و چون بعد از اسلام اعراب از معماری ایرانی برای ساخت مساجد استفاده کردند، تمام مساجد را به صورت گنبدی ساختند. و قسمت ایستادن پیش نماز را نیمه گنبدی درست کردند و اسمش را گذاشتند محراب! یعنی جاییکه در اونجا آدم با شیطان جنگ میکنه. در حالی که در عربی اصلا اسم مکان بر وزن مفعال نداریم!
مهراب یک نماد نماد عشق. . . کسی که تا اخر عمر پای عشقش میمونه خورد میشه میشکنه اشک میریزه اما بام عشقشو پس نمیزنه
مهراب یعنی کسی ک صورتش مثل نور میدرخش منم خیلی این اسم دوس دارم
مهراب یعنی عـــــــشق، مهراب یعنی حرف دل چن میلیون جوون، مهراب یعنی سلطان، مهراب یعنیحنجرتو پاره کنی واسه هوادارات، مهراب یعنی دیسلاو، مهراب یعنی شاه، مهراب یعنی شاه شطرنج، مهراب یعنی حسین زینالی، مهراب یعنی . . . . . . . .
مهراب یعنی دارنده جلوی آفتاب یعنی مهر واژه فارسی :از دو کلمه مهر و آب هستش منکه دوس دارم این اسمو❤
مهراب یعنی عشق جوان رشید بلندبالا مهربان وپرعظمت ویکی از نامهای پرودگار مهربان منم نام عشقم رومهراب گذاشتم یاحق
مهراب ینی یه بیمار یه عاشق یه مریض روانی یه شیت زنجیری قاطی تیمارستانی
مهراب ینی شاه شطرنج، ینی عزیز دل ها، شاه هممون که ما سربازشیم
مهراب یعنی عشق کامل به یک نفر
مهراب به نظر من قشنگ ترین و بهترین اسم دنیاست هرکس موافقه لایک
عشق و حالمو روبه راهمو این همینو تو دادی عادت خوبی واسه من عشق خاص من تو یه دونه ای مگه داریم شبیهت آدم
مهراب یعنی جلوه گاه نور و روشنایی کسی که صورتش همچون آفتاب میدخشد و دارنده ی جلوه آفتاب و نور و کسی که تابش مهر دارد. . .
و برای من مهراب یعنی عشق. . . یعنی نفس. . . یعنی غرور پرمهر و نور یعنی تمام زندگی
و برای من مهراب یعنی عشق. . . یعنی نفس. . . یعنی غرور پرمهر و نور یعنی تمام زندگی
مهراب یعنی زندگی یعنی عشق مهراب دلیل زندگی منه و پر از مهر و مثل خورشیدی که به زندگی من نور میبخشه مهراب یعنی تمام دنیا
مهراب یعنی دوستار آب یعنی شاه
مهر یعنی خورشید
آب یعنی ابرو
آبروی آفتاب
آب یعنی ابرو
آبروی آفتاب
مهراب به معنی منشا مهر و محبت هست
منکه خیلی دوستش دارم و قصد دارم اسم مسافر کوچولومو مهراب بزارم
منکه خیلی دوستش دارم و قصد دارم اسم مسافر کوچولومو مهراب بزارم
مهراب و فامیلیهای مهرابی با نگارش "مهر " و نه "محر" از دو بخش تشکیل شده است "مهر" و " آب " مهر به معنی خورشید و آب هم که روان و مشخص است . اینها دو تا از چهار عنصر اصلی ( آب . باد. خاک . آتش ) زندگی را تشکیل می دهد. یعنی نور و آب .
... [مشاهده متن کامل]
در لغت نامه دهخدا این توصیح آمده است که :
مهراب به معنی " جلوه گاه خورشید " می باشد یعنی جایی که نور از آن فزونی یابد و روشنایی بخشد و یا سرچشمه نور.
در واقع به همین دلیل زرتشت آتش را به عنوان خدای جهت پرستش انتخاب کرد اول اینکه از چهار عنصر اصلی فقط آتش و یا همان نور رو به آسمان می رود و دوم اینکه دریافت اثر او به عنوان ماهیت فیزیک غیر قابل دریافت است.
اما محراب با "ح" به معنی جنگ و شمشیر و خونریزی است که به هیچ وجه ربطی به مهراب ندارد. مهراب کاملا ریشه پارسی دارد و محراب کاملا عربی است.
... [مشاهده متن کامل]
در لغت نامه دهخدا این توصیح آمده است که :
مهراب به معنی " جلوه گاه خورشید " می باشد یعنی جایی که نور از آن فزونی یابد و روشنایی بخشد و یا سرچشمه نور.
در واقع به همین دلیل زرتشت آتش را به عنوان خدای جهت پرستش انتخاب کرد اول اینکه از چهار عنصر اصلی فقط آتش و یا همان نور رو به آسمان می رود و دوم اینکه دریافت اثر او به عنوان ماهیت فیزیک غیر قابل دریافت است.
اما محراب با "ح" به معنی جنگ و شمشیر و خونریزی است که به هیچ وجه ربطی به مهراب ندارد. مهراب کاملا ریشه پارسی دارد و محراب کاملا عربی است.
مهراب معنی های گوناگون دارد
1 - مهراب ( محراب ) جای قرار گرفتن پیشوای میترایی ، پیشوای یهودی در کنیسه وپیش نماز مسلمانان در مسجد برای برپایی نماز . در عربی به این صورت در آمده ( محراب ) که در این صورت معنی محل کارزار وجنگ است وبه آن بالاترین جای مسجد گویند که امام جماعت قرار می گیرد - جای امام جماعت کمی پایینتر از سایر نماز کزاران است - ( مستحبی )
... [مشاهده متن کامل]
2 - مهراب کابلی نامی افسانه ای است - جد مادر رستم ونواده ی آژیدهاک �ضحاک�
3 - جای جوشش آب از چشمه یا فرود آمدن آب از آبشار
4 - مهرابه ومهراب = سمت وسوی نیایش ، قبله ، دل بستن ، مشرق ، خانه ی مهر، گنبد مهر ، خانه ی نور . جای برآمدن خورشید ویا آب
5 - میراو ، مهراو ، مهراب = نام تیره ای از بیرانوند ( طایفه ی لر لک ) که به آن ها � کر � هم گویند .
به این شعر از جنتی عطایی دقت کنید .
در آوار شب ودشنه چکد از قلب من خوناب
که می بینم من عاشق چه ماری خفته در محراب ( مهراب )
داوری با شما . مار در مهراب می خوابد یا در محراب ؟
1 - مهراب ( محراب ) جای قرار گرفتن پیشوای میترایی ، پیشوای یهودی در کنیسه وپیش نماز مسلمانان در مسجد برای برپایی نماز . در عربی به این صورت در آمده ( محراب ) که در این صورت معنی محل کارزار وجنگ است وبه آن بالاترین جای مسجد گویند که امام جماعت قرار می گیرد - جای امام جماعت کمی پایینتر از سایر نماز کزاران است - ( مستحبی )
... [مشاهده متن کامل]
2 - مهراب کابلی نامی افسانه ای است - جد مادر رستم ونواده ی آژیدهاک �ضحاک�
3 - جای جوشش آب از چشمه یا فرود آمدن آب از آبشار
4 - مهرابه ومهراب = سمت وسوی نیایش ، قبله ، دل بستن ، مشرق ، خانه ی مهر، گنبد مهر ، خانه ی نور . جای برآمدن خورشید ویا آب
5 - میراو ، مهراو ، مهراب = نام تیره ای از بیرانوند ( طایفه ی لر لک ) که به آن ها � کر � هم گویند .
به این شعر از جنتی عطایی دقت کنید .
در آوار شب ودشنه چکد از قلب من خوناب
که می بینم من عاشق چه ماری خفته در محراب ( مهراب )
داوری با شما . مار در مهراب می خوابد یا در محراب ؟
آب در اینگونه ترکیب های اسمی، صفت مکانی میابد و در واقع، ترکیب مهر ( خورشید ) و آب، به جایگاه و محل طلوع خورشید اشاره دارد.
مهراب یعنی مهر افتاب. کسی که صورتش مثل افتاب میدرخشد
مهراب یعنی دارنده ی جلوی آفتاب وکسی که مهر دارد
مهراب از دو کلمه مهر و آب درست شده که هر دو همچون آذر برای ایرانیان مقدس بوده اند و به همین دلیل محل تمرکز نیایش در مهرابه ها ک آتشکده ها سمت شرق یا طلوع مهر بوده و کلمه محراب هم معرب این کلمه و برگرفته از آن است .
مهراب= مهراب یه بار عاشق میشه
الگومون مهرابه
الگومون مهرابه
محراب در آیین مهر ( "مهرابه" هم می گویند و "آبه" نشانه ی مکان است و ربطی به آب ندارد "آبه" کاربردی همانند پسوند "گاه" دارد )
بنام خدا
مهراب واژه ای مرکب از مهر و آب که هر دو فارسی میباشد
همانند مهر داد مهر + داد
با تشکر
جنانی
مهراب واژه ای مرکب از مهر و آب که هر دو فارسی میباشد
همانند مهر داد مهر + داد
با تشکر
جنانی
مهراب. محل برآمدن خورشید ( مهر ) ، جایی در مشرق که خورشید از آنجا بر می آید.
مقسم آب؛ کسی که مسوول تقسیم آب بین مزارع و باغهاست.
میرآب که در فرایندی واجی "ی" به "ه" تبدیل شده است. ( رجوع کنید به: میرآب )
میرآب که در فرایندی واجی "ی" به "ه" تبدیل شده است. ( رجوع کنید به: میرآب )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٩)