منت. [ م ِن ْ ن َ ] ( ع اِمص ، اِ ) منة. شماره احسان و نیکوییهایی که درباره ٔکسی کرده و بار نعمت بر آن کس نهاده و وی را مرهون احسان خود دانسته. ( ناظم الاطباء ) . نکویی و احسان کردن با کسی و در صراح نوشته که منت نعمت دادن و بیان کردن نیکی خویش بر کسی و در بعض کتب نوشته که شمار کردن منعم نعمتهای خود را بر نعمت داده شده و بار نعمت بر کسی نهاده مرهون احسان خود داشتن و معترف شدن منعم علیه به نعمتهای منعم. ( غیاث ) ( آنندراج ) . در بهار عجم نوشته که منت ممنون شدن و ممنون کردن ، و خشک و سرشار از صفات اوست و با لفظ داشتن و برداشتن و نهادن وکشیدن و بردن و گرفتن و تراویدن و پذیرفتن و نشستن مستعمل. ( آنندراج ) . سپاس نهادن. نیکی خویش را بر کسی شمردن. سپاس که عطابخش نهد عطا یافته را. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . رجوع به مِنّة شود :
... [مشاهده متن کامل]
یوسف پسر ناصر دین آنکه مر او را
بر گردن هر زائرش از منت باری است.
فرخی.
شناخته ست که منت خدای راست همی
به خلق برننهد منت او ز بهر عطا.
عنصری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 2 ) .
شکر و منت خدای را کآخر
آن همه حال صعب گشت سلیم.
ابوحنیفه اسکافی.
تا درخواهند از ما خطبه کردن و منتی باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685 ) . این بازگوی اگر بشنود بزرگ منتی باشد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 629 ) .
وآنگه بگزار شکر ایزد را
وین منت و نعمت تمامش را.
ناصرخسرو.
تا به من این منت از خدای نپیوست
بنده همی داشتی فلان و فلانم.
ناصرخسرو.
نه منت هیچ ناسزایی
مالیده کند به زیر بارم.
ناصرخسرو.
منت خدای را که نکرده ست منتی
پشتم به زیر بار مگر فضل و منتش.
ناصرخسرو.
اما آنچه به هدیه بود قبول کردن سنت است چون از منت خالی باشد و اگر داند که بعضی از منت خالی باشد و بعضی نه ، آن قدر بیش نستاند. . . ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 727 ) .
منت تو گردن من بنده را
سخت به یکبار گرانبار کرد.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 596 ) .
منت ایزد را که کار ملک و دین اندر جهان
شهریار ملک جود و شاه دین پرور گرفت.
مسعودسعد.
منت خدای را که به تیر خدایگان
من بنده بی گنه نشدم کشته رایگان.
امیرمعزی.
منبع. لغت نامه دهخدا
منت:نیکی شماری، بی منت:نیکی نشماری
منن ( جمع منت )
هر دمی که فرو می رود کمک زندگی است و چون بر می آید خوشی منش است.
سپاس جویی. درخواست سپاس. سپاس خواهی . سپاس.
واژه منت
معادل ابجد 490
تعداد حروف 3
تلفظ mennat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: منّة، جمع: مِنَن]
مختصات ( مِ نَّ ) [ ع . منة ] ( اِ. )
آواشناسی mennat
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
با خصم منت همیشه دمسازی هاست
با ما سخنت ز روی طنازی هاست
ز عز خود و ذلت من بیش مناز
کاندر پس پردهٔ فلک بازی هاست
با سلام، میشه لطف کنید بگید که نقش منت در این رباعی چیه؟
منت یعنی تمنا
منت یعنی خواهش
منت یعنی درخواست چیزی از کسی
چو خرمن برگرفتی گاو مفروش/ که دون همت کند منت فراموش
منت= نعمت
به رخ کشیدن
جناب عباس، در اینجا مَنَت است یعنی هر سفر که رفتی هدیه ی من از جانب تو فقط آوار و ویران شدن بود.
از هر سفر برایِ منت هر بار، آوار بود تحفهٔ تو، آوار
حسین منزوی
دوستان اگه میشه لطفا بگید منت اینجا چه معنی میده ممنون
منت از ماده منن به معنی قطع یا نقص است . چون منت گذاردن نعمت و شکر را قطع می کند . به این نام نامیده شده است .
به معنی سپاس و شکر هم میشه
مِنَتیدن سره کسی.
ریشه یابی این واژه انچنان دشوار نیست بویژه که من سالها پیش از پیرمردی روستایی پرسیدم که منت در چه چمی است؟پاسخ این بود که منت از دو بخش من و ت میباشد . . . . مَن که بمعنای سنجیدن بوسیله یک سنگ ویژه بود
... [مشاهده متن کامل] و گاهی گفته میشد بر من منت گذار . . . . یعنی کمی بیشتر بسنج و وزن کن . . . . . . . . . ودیگر چم بر من مَنت گذار که روشن است که معنی چیست مرا مرهون مهر خود نما. . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)