مستوقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) آتش افروزنده. ( از منتهی الارب ). کسی که آتش می افروزد. افروزنده. || آتش که شعله ور شده باشد. ( از اقرب الموارد ). شعله ور. افروخته. رجوع به استیقاد شود. مستوقد. [ م ُ ت َ ق َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استیقاد. رجوع به استیقاد شود. || ( اِ ) جا و موضع آتش. ( از اقرب الموارد ).