متفرقه

/motefarreqe/

مترادف متفرقه: پراکنده، ناهمگون، نامربوط، متفرق ، غیررسمی

متضاد متفرقه: همگون

برابر پارسی: گوناکون، جور به جور، پراکنده

معنی انگلیسی:
miscellaneous, sundry, odd, potpourri, whatnot

لغت نامه دهخدا

( متفرقة ) متفرقة. [ م ُ ت َ ف َرْ رِق َ ] ( ع ص ) تأنیث متفرق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). جداگانه. پراکنده : و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة... . ( قرآن 67/12 ). || دسته ای از نگهبانان مخصوص سلطان عثمانی در قرارگاههای دربار قدیم تر»، که دارای وظایف [= مقرّری ] و موقع خاصی بوده اند . ( از دایرةالمعارف اسلامی ). || نیزه دار و کماندار که در سفر ملازم پادشاه می باشند. || اسب یدک. || متفرقه. از هم پاشیده. || پراکنده. جدا. گوناگون. مختلف. ( ناظم الاطباء ). || در تداول امروز، اشخاص بیگانه. اشخاص غیر مربوطبه جا و یا دستگاهی : ورود افراد متفرقه ممنوع است.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - مونث متفرق جمع : متفرقات . ۲ - اشخاص و اشیائ متخلف : یعنی اهل بازار و روستا و متفرقه ... ۳ - گروهی از نگهبانان سلطنتی . ۴ - اشخاص بیگانه : ورود اشخاص متفرقه ممنوع است .

فرهنگ معین

(مُ تَ فَ رِّ قِ ) [ ع . متفرقة ] (اِفا. ) ۱ - مؤنث متفرق ، ج . متفرقات . ۲ - اشخاص و اشیاء مختلف . ۳ - اشخاص بیگانه .

واژه نامه بختیاریکا

تِری فِری

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّتَفَرِّقَةٍ: جدا جدا - متعدد - متفرق
ریشه کلمه:
فرق (۷۲ بار)

مترادف ها

sundries (اسم)
مخلفات، گوناگون، خرده ریز، متفرقه

miscellaneous (صفت)
گوناگون، متفرقه

sundry (صفت)
متفرقه

فارسی به عربی

متنوع

پیشنهاد کاربران

Yani Motenavee Ba Baghiy
ye Chizai To Hamin Maye Ha
چیزی که فرق میکند یا دیگری
جوراجور، گوناگون، پراکنده، دیگرها، جداگانه و. . .
اتوماسیون

ناکس. ناشناس.

بپرس