روی مغزت حجاب سیاه نگذارید
برای حیاء وعفّت وادب . . .
حجاب مُحافظ ومناسب ودرست . . .
پسند وانتخاب کنید.
دیوار، حصار، سد
مانع: به حدّ واسط دو شئ گفته می شود که هرگز قابل کنار زدن نیست. مثال دیوار یک اتاق مانع است که هرگز کنار زده نمی شود.
توده
گره
رَهبند، راهبست، رَهبست
🇮🇷 همتای پارسی: بازدار 🇮🇷
یا بازدارنده
پیشنهادِ واژه : " بَندانه" به چمِ " مانع"
تکواژهایِ " بَندانه":
1 - بَند ( بُن کُنونیِ " بَستن )
2 - آن ( نشانه یِ سببی ساز ( Kausativ ) )
3 - ه ( پسوندِ نامساز )
نکته 1 :
" بَندانه" برابر با واژه یِ آلمانیِ " Schranke" و واژه یِ بیگانه یِ " مانع" است.
... [مشاهده متن کامل]
نکته 2:
" بَندانه" به دلیلِ بکارگیریِ پسوندِ " - آن" به چمِ " بَندکننده، بند آورنده" و سپس به دلیلِ بکارگیریِ پسوندِ دلالتیِ " - ه" به چمِ " چیزی که می بندد، چیزِ بندکننده یا بند آورنده" می باشد.
نکته 3:
می توان به جایِ پسوندِ " - ه" ، از پسوندِ دلالتیِ " - َ ک:ak" بهره ببریم که بدین روی واژه " بَندانَک" را خواهیم داشت. پسوندِ " - َ ک" پسوندِ زبانِ پارسی میانه - پهلوی بوده است.
نکته 4:
برخی از زبانشناسان هنوز ناهمسانیِ میانِ کارواژه هایِ " تراگذر: Transitiv" و " سببی ( Kausativ ) " را نمی دانند. در کارواژه یِ " بَستَن" به آسانی می توان این ناهمسانی را آشکار ساخت:
" بَستَن" کارواژه ای است که با نشانه یِ " را" در گزاره بکار می رود:
نمونه: من در را بستَم.
پس " بَستن" کارواژه ای تراگذر است.
" بَستَن" کارواژه ای سببی ( Kausativ ) نیست؛ چراکه اگر می بود، ما واژگانی همچون "راهبندان=راه. بندان" نداشتیم. پس کارواژه یِ " بَنداندن" سببیِ کارواژه یِ " بَستَن" است.
نشانه یِ " - آن" در زبانِ پارسی و نشانه یِ " - ین" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی نشانه یِ سببی ساز بوده اند، نَه نشانه هایِ تراگذری. هرچند که این دو چِمینه در بسیاری از جاها از زبانِ پارسی همپوشانی دارند.
واژه هشتنبه چم وارد شدن / اجازه گرفتن و . . . است و خود واژه اشت که هیخته شده هشت ) hesht ( است = ورودی و هست و باش و . . می باشد
به واژه بهشت رجوع شود
به هشت = ورودی زیبا = منظور جایگاه خوب و نیکوست چرا که واژه هشت همانطور که گفتم به هست و است هیخته شده و است = استقرار و استقرار به چم مکان نیز می باشد پس بههشت = جایگاه نیکو
... [مشاهده متن کامل]
واژه آستانه = درگاه ورودی نیز از همین هشت آمده که رفته رفته است شده و به ورودی چمیده ( معنا پیدا کرده )
از اینرو نهشتن = وارد نشدن / اجازه نداشتن => نهش = منع و نفی و اجازه ندادن می باشد و مانع نیز شباهت بدان دارد از اینرو منه ( maneh ) = مگذار و بنه ( beneh ) = بگذار می باشد که در زبان مازندرانی به اجازه ندادن = نی یل یا نیهل ( nihel ) میگویند و به اجازه دادن بیهل ( bihel ) میگویند که همگی از هشتن و هلیدن امده و خود واژه هل دهید = اجازه دهید است نه زور و فشار دادن
پس هل = مجاز و اجازه و نهل = منع و حرام
سرعت گیر
آقای مازیار ایرانی، مانع، منع، ممنوع، ممانعت، مناع، و غیرهم همه از ریشه مَ نَ عَ عربی هستند، بر چه اساسی میگویید این واژه فارسی است؟؟؟🤦🏻♂️
بژکم =مانع
بست و بند، رهبند، بازدار، بازدارنده
خار راه . [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مانع و حایل . ( آنندراج ) . مزاحم . مانع. سد راه پیشرفت .
سنگ راه . [ س َ گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً حائل و مانع از چیزی . ( آنندراج ) ( از مجموعه ٔ مترادفات ص 228 ) . مزاحم . مانع. انگل . ( ناظم الاطباء ) . || متعرض راه . ( آنندراج ) .
معنی مانع:ممانعت، جلوگیری، موانع، ایستاد و. . . .
جلوگیری
باز دارنده
الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَلَا لِعَطائِهِ "مانِعٌ"، وَلَا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ، ( از دعای عرفه امام حسین علیه السلام )
ستایش ویژۀ خداست که برای تقدیر و سرنوشتش برگرداننده ای و برای بخششش"بازدارنده "ای و همانند ساخته اش ساخته هیچ سازنده ای نیست
جلوی چیزی رو گرفتن
سد، جلوگیری
مانع:جلوگیری
پارسیش میشه
بازدارندگی و پیشگیری
مانع سنگی barre rocheuse : [اصطلاح کوهنوردی]صخره یا توده سنگی پرشیب که معمولا ضمن پیش راهپیمایی با آنها برخورد می شود و دستیابی به بخشهای بالایی کوهستان را دشوار می سازد
منبع https://sporton. ir
مانع:[اصطلاح نظامی] در کابرد نظامی هرگونه عارضه طبیعی یا مصنوعی که انجام حرکات نظامی را کند، متوقف ، کانالیزه یا منحرف کند مانع گویند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )
دوستان در ستیز با نگرش بیشتر مردم مانع واژه ای پارسی است و درست و بن ان منه از واژه منهان میباشد و هیچ پیوندی هم با زبان عربی ندارد
در زبان سیستانی گاهی ک میگویند پیش کسی را بگیر میگویند او را از اینکار منه کن ی منهان که این کار را کند
جلوگیرنده - بازدارنده - سد
در پهلوی " سپز sepoz" در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
موانع = سپزها
ممانعت =سپزیدن
گیرلان، گیرزار
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویپاک ( ویپ از سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ = منع + پسوند «اک» )
نِژیداک، نِژیدار ( نِژید از سنسکریت: نِشیدهَ= منع + پسوند «اک» و «ار» )
نِهیژو ( نَهیژ ازکردی: نِهیشتَن= منع + پسوند اوستایی «او» )
( پسوندهای اک، ار، او کُناکی ( = فاعلی ) است )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)