فصل

/fasl/

مترادف فصل: دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله

متضاد فصل: وصل

برابر پارسی: جدا ساختن، واره، فرَگَرد، هات، دمان، آوام، فرگرد، گسست، موسم

معنی انگلیسی:
section, chapter, season, settling, deciding, separation, page, quarter, sequence, sectioh

لغت نامه دهخدا

فصل. [ ف َ ] ( ع اِ ) مانع و حاجز میان دو چیز. || هر جای پیوستگی در استخوان هر بند اندام. || ( ص ) سخن حق و راست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || حکم که حق از باطل جدا کند. ( منتهی الارب ).
- فصل الخطاب . رجوع به مدخل فصل الخطاب شود.
|| ( اِ ) ضمیر مرفوع منفصل میان مبتدا و خبر و مانند آن. ( منتهی الارب ). || خلاف اصل : و للنسب اصول و فصول ؛ ای فروع. ( اقرب الموارد ). || بخشی از کتاب یا رساله و معمولاً فصل را از باب کوچکتر گیرند. ( فرهنگ فارسی معین ) : ما پدید کنیم اندر فصل دیگر مقدار هر ناحیتی. ( حدود العالم ). این فصل تقریرکرده شود و خان نشاط کند که این عهد بسته آید. ( تاریخ بیهقی ).
بر صورتت از دستخط یزدان
فصلی است نوشته همه معما.
ناصرخسرو.
گر این فصل بر کوه خوانی همانا
که جز بارک اﷲ صدایی نیابی.
خاقانی.
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی.
خاقانی.
سوی ما نامه کرد و ما را خواند
فصلهایی به دلفریبی راند.
نظامی.
فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد. ( گلستان ).
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید.
سعدی.
|| قسمتی از گفتگو و مذاکره : گفتم اگر چاره نیست از زدن خلوتی باید تا نیکو دو فصل سخن گویم. ( تاریخ بیهقی ). حاجب بزرگ بلگاتگین را بنزدیک پیل خواند و به ترکی با وی فصلی چند سخن بگفت. ( تاریخ بیهقی ). خواجه بزرگ فصلی سخن گفت بتازی سخن نیکو در این معنی.( تاریخ بیهقی ). || هر یک از چهار موسم سال ، چون محور زمین نسبت به سطح مدار آن - یعنی دایره ای که بدور خورشید میگردد - 66 درجه و 33 دقیقه و 27 ثانیه تمایل دارد، این تمایل از طرفی سبب اختلاف روز و شب و از جهت دیگر باعث تغییر فصول و کمی و زیادی درجه حرارت در نقاط مختلف زمین میگردد. اگر محور نسبت به سطح مدار تمایل نداشت و عمود بر آن بود، اشعه آفتاب به هر یک از نقاط زمین در مدت سال به یک وضع ثابت می تابید. و تمایل آنها نسبت به نقاط زمین در عرض سال تغییر نمی کرد و همیشه در خط استوا عمود می تابیدو هر قدر به قطبین نزدیک می شد بر تمایل اشعه افزوده می گشت تا در قطبین اشعه با سطح کره مماس میگردید و چون مقدار حرارت هر نقطه مربوط به موضع ثابت اشعه است ، درجه حرارت هر مکان نیز همیشه در عرض سال ثابت میماند... تابستان در هر مکان هنگامی است که اشعه خورشید از همه وقت عمودتر بسطح زمین می تابد... ( نقل به اختصار از فرهنگ فارسی معین ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) جدا کردن ۲ - فیصل دادن : فصل مرافعه . ۳ - ( اسم ) مانع حاجز میان دو چیز ۴ - جای پیوستگی میان دو استخوان هر بند اندام ۵ - بخشی از کتاب یا رساله . توضیح معمولا فصل را از باب کوچکتر گیرند ۶ - هر یک از چهار موسم سال توضیح چون محور زمین نسبت به سطح مدار آن یعنی دایره ای که به دور خورشید می گردد ۶۶ درجه و ۳۳ دقیقه و ۲۷ ثانیه تمایل دارد ( یعنی میل محور زمین نسبت به سطح مداری ۶۶ درجه و ۳۳ دقیقه و ۲۷ ثانیه است ) لذا به همین تمایل از طرفی سبب اختلاف روز و شب و از جهت دیگر باعث تغیر فصول و کمی و زیادی درجه حرارت در نقاط مختلف زمین می گردد . اگر محوری نسبت به سطح مداری تمایل نداشت و عمود بر آن بود اشعه آفتاب به هر یک از نقاط زمین در مدت سال بیک وضع ثابت می تابید و تمایل آنها نسبت به نقاط زمین در عرض سال تغییر نمی کرد و همیشه در خط استوا عمود می تابید و هر قدر بقطبین نزدیکتر میشد تمایل بر اشعه افزوده می گشت تا در قطبین اشعه با سطح کره مماس می گردید و چون مقدار حرارت هر نقطه هم مربوط به موضع ثابت اشعه است درجه حرارت هر مکان نیز همیشه در عرض سال ثابت می ماند و اختلافی بین مقدار گرما و سرمای آن نقطه در عرض سال حاصل نمی گشت . ولی این طور نیست زیرا محور زمین بر سطح مداری مایل است و وضع تابش و اشعه و مقدار تمایل آن نسبت بیک مکان در عرض سال ثابت نیست به علاوه مدتی هم که آفتاب در بالای افق هر نقطه میماند نسبت به آن نقطه عمود است و در نقاط دیگر مایل همین امر سبب تغییر فصول سال شده است . تابستان در هر مکان از سطح کره زمین هنگامی است که روزها از همه وقت سال طولانی تر و اشعه خورشید از همه وقت به سطح زمین می تابد . زیرا همین دو قسمت است که مقدار حرارت را زیادتر می کند ( طول روز و عمود بودن اشعه خورشید ) و فصل گرما را پیش می آورد برخلاف زمستان که روزها کوتاهتر و اشعه خورشید هم بیش از هر وقت مایلتر به سطح زمین می تابد . به همین جهت گرما کمتر و در نتیجه سرما بیشتر می شود . بهار و پاییز واسطه بین این دو فصل است . اگر انتقال از گرما به سرما باشد فصل را پاییز و اگر بعکس باشد فصل را بهار گویند ۷ - ممیز جوهری اشیائ و مقوم اجناس و علت وجود آنهاست مثلا ناطق فصل انسان است که او را از دیگر امور مشترک جنسی که حیوانیت باشد ممتاز و جدا می کند در اینجا مراد فصل منطقی نیست بلکه فصل اشتقاقی است که مبدائ فصل منطقی است . توضیح آنکه آنچه را در علم میزان فصل می گویند فصل منطقی است که از مبادی خاص گرفته شده و در حقیقت آن مبادی فصولند مثلا مفهوم ناطق که فصل انسان است مبدائی دارد که ماخوذ از آنست و آن مبدائ نفس ناطقه است و همین طور حساس ماخوذ و مشتق از نفس حاسه است در حیوان . این قسم ار فصول اشتقاقیه گویند و آنها بعینه همان صور نوعیه اند . بنابراین فصول حقیقه صور نوعیه اند و همان صور نوعیه باشند که حافظ وحدت نوعیه اند و فصل اخیر اشیائ اند و ثابت اند و مانند اصول و عمودند در اشیائ . همین فصول اخیرند که حافظ هذیت اشیائ باشند و واجد جمیع مراتب وجود آنها هستند و وجود در همه اشیائ فصل الفصول و فصل اخیر آنهاست و یا صور طبیعیه اصول حافظ و فصول آنهاست و بالجمله ناطق و حساس و محرک در حقیقت فصول محموله اند نه فصول حقیقه . یا فصل اشتقاقی . منشائ فصل منطقی را فصل اشتقاقی نامیده اند که در انسان ناطقه است . یا فصل بعید . آنکه نوع خود را از مشارکات جنس فی الجمله امتیاز دهد چون حساس به نسبت انسان . یا فصل ذاتی . فصل اشتقاقی یا صورت نوعیه است یا فصل قریب . آنکه نوع خود را از جمیع مشارکات در جنس امتیاز دهد چون ناطق به نسبت انسان . یا فصل مشترک . اتصال حقیقی یک بار باین معنی است که بین اجزای متصل حد مشترکی باشد و این حد مشترک رادر هندسه فصل مشترک نامند مانند نقطه که حد مشترک است بین دو خط . یا فصل مقسم . هر فصلی مقسم جنس است زیرا جنس را تقسیم بانواع مختلف کند . نصیر الدین طوسی گوید : فصل باضافت بانواع مقوم باشد چه ذاتی است او را و داخل در ماهیت او مانند ناطق انسان را و باضافت با جسم مقسم باشد چه قسمت کند جنس را بحصه ای که جزو نوع بوده و به غیر آن حصه که حصص دیگر انواع بوده مانند ناطق حیوان را چه حیوان باین معنی فصل منقسم می شود به ناطق و غیر ناطق یا فصل مقوم . فصل مقسم . یا فصل منطقی . فصل محمول است ۸ - هر تغییر که مختص بعروض باشد و مثل آن در حشو بیت روا نبود .این تغییر باسقاط یک حرف متحرک است یا زاید ۹ - وصل عبارتست از عطف بعضی از جمله ها بر بعضی دیگر فصل عبارتست از ترک آن و آن قواعدی دارد . جمع : فصول . یا فصل به فصل . گاهگاه هر چند مدت یکبار .

فرهنگ معین

(فَ صْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جدا کردن . ۲ - خاتمه دادن به خصومت . ۳ - (اِ. ) مانع و حاجز میان دو چیز. ۴ - محل اتصال دو استخوان . ۵ - بخشی از کتاب یا رساله . ۶ - هر یک از چهار فصل سال .

فرهنگ عمید

۱. هریک از چهار قسمت سال شامل سه ماه.
۲. [مجاز] دوره، برهه، مرحله.
۳. واحد تقسیم بندی مطالب کتاب، مقاله، رساله، و مانند آن.
۴. (ورزش ) دورۀ برگزاری مسابقات ورزشی.
۵. (اسم مصدر ) [مقابلِ وصل] (ادبی ) نیاوردن واو عطف بین اجزای کلام.
۶. (منطق ) خصوصیتی ذاتی که جنسی را از جنس دیگر متمایز می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{sequence} [سینما و تلویزیون] مجموعۀ صحنه های فیلم که وحدت موضوعی داشته باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فصل، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای کلیِ ذاتیِ مختصّ به یک ماهیت است.
فصل در لغت به معنای جدا شدن و جدایی است، و در منطق، اسم برای یکی از کلیات خمس است. فصل را از آن جهت فصل گفته اند که ممیّز ذات است بعد از آن که در یکی از اجزای ذات با اشیای دیگر اشتراک داشته است.
اقسام کلیات خمس
کلیات خمس به کلی ذاتی و کلی عَرَضی تقسیم می گردد.
توضیح اصطلاح
فصل، کلی ذاتی ای است خاص یک ماهیت که موجب امتیاز آن ماهیت از ماهیات دیگری که با آن در جنس مشترک هستند می شود، و در جواب سؤال "ایّ شئ هو فی ذاته" می آید؛ مانند "ناطق" که فصل انسان است و آن را از حیوانات دیگر جدا می سازد. مقصود از شئ، جنس است که قبل از سؤال از فصل شناخته شده است، مثلاً وقتی شبحی را از دور ببینیم و بدانیم که حیوان است ولی خصوصیات آن حیوان را ندانیم، سؤال می کنیم که کدام حیوان است؟ اگر انسان باشد جواب داده می شود: ناطق، و اگر فرس باشد جواب داده می شود: صاهل و اگر بدانیم جسم است ولی ندانیم چه جسمی است سؤال می کنیم، کدام جسم است؟ اگر حیوان باشد در جواب گفته می شود: حساس (که فصل حیوان است). بنابراین فصل، ذاتی اخص و جزء مختص و ممیز ماهیت است، در مقابل جنس که ذاتی اعم و جزء مشترک آن ماهیت با ماهیات مشارک آن است.
واژه های مترادف فصل
...

[ویکی الکتاب] معنی فَصْلِ: جدایی (فصل به معنی تمیز بین دو چیز است ، و اگر روز قیامت را روز فصل خوانده ، بدین دلیل است که آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است ، روزی که به حکم خدا و قضای او بین حق و باطل و یا بین مجرم و متقی ، جدایی میافتد . و هر یک از دیگری متمایز میشود )
معنی فَصَلَ بـِ: بیرون برد (عبارت "فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِـﭑلْجُنُودِ " یعنی طالوت سپاهیانش را (از مقرّشان)بیرون برد)
معنی مُفَصَّلاًَ: به صورت روشن و واضح - جزء به جزء شده - فصل به فصل شده - به تفصیل بیان شده(تفصیل به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است ، به نحوی که اگر خلط و تداخلی در آن معانی شده و در نتیجه مراد و مقصود مبهم شده باشد آن خلط و تداخل را از بین ببرد )
معنی مُّفَصَّلَاتٍ: به صورت روشن و واضحها - جزء به جزء شده ها - فصل به فصل شده ها- به تفصیل بیان شده ها(تفصیل به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است ، به نحوی که اگر خلط و تداخلی در آن معانی شده و در نتیجه مراد و مقصود مبهم شده باشد آن خلط و تداخل را از بین ب...
معنی فَاصِلِینَ: داوران - جداکنندگان (فصل به معنی تمیز بین دو چیز است ، و اگر روز قیامت را روز فصل خوانده ، بدین دلیل است که آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است ، روزی که به حکم خدا و قضای او بین حق و باطل و یا بین مجرم و متقی ، جدایی میافتد . و هر یک از دیگری متمایز ...
معنی ﭐصْدَعْ: آشکار کن (بی پرده بگو)(کلمه صدع و فرق و فصل به یک معنا است ، و معنای فلان صدع بالحق ، این است که فلانی حق را بی پرده و آشکارا گفت . )
معنی خِطَاب: کلام (و کلمه فصل الخطاب به معنای آن است که انسان قدرت تجزیه و تحلیل یک کلام را داشته باشد ، و بتواند آن را تفکیک کند و حق آن را از باطلش جدا کند )
معنی یَفْصِلُ: داوری می کند - جدایی می اندازد (از فصل به معنی تمیز بین دو چیز است ، و اگر روز قیامت را روز فصل خوانده ، بدین دلیل است که آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است ، روزی که به حکم خدا و قضای او بین حق و باطل و یا بین مجرم و متقی ، جدایی میافتد . و هر یک از...
معنی صَّدْعِ: شکاف (مراد از زمین صاحب صدع در عبارت "وَﭐلْأَرْضِ ذَاتِ ﭐلصَّدْعِ "شکافتن زمین و روییدن گیاهان از آن است، کلمه صدع و فرق و فصل به یک معنا است )
ریشه کلمه:
فصل (۴۳ بار)

[ویکی فقه] فصل (قرآن). یکی از اوصاف قرآن فصل است.
«فصل» مصدر و به معنای جداکردن دو یا چند چیز از یکدیگر است و در امور مادی، اعتباری و معنوی به کار می رود.«فصل» یکی از اسامی و صفات قرآن است که در آیه ۱۳ سوره طارق به آن اشاره شده است: (انه لقول فصل)؛ «این (قرآن) سخنی است که حق را از باطل جدا می کند» استعمال مصدر (فصل) در آیه فوق برای قرآن، به معنای فاعل و برای مبالغه ی در آن است؛ یعنی قرآن حقیقتا جداکننده حق و باطل است.
قول فصل
قول فصل، یعنی سخن جدی و قاطعی که حق را از باطل جدا می کند و هرگز قابل نقض و ابرام نیست. این تعبیر را بیشتر در قضاوت های مهم و حل اختلافات به کار می برند و می توان گفت قول فصل، آن سخن نهایی است که چون و چرا ندارد و جای شک و تردید باقی نمی گذارد.دو دیدگاه درباره «قول فصل» وجود دارد:۱. اشاره به معاد است؛۲. وصف و اسم قرآن است؛ زیرا قرآن سخن قاطعی است که حق را از باطل جدا می کند و جای ابهام و تردید باقی نمی گذارد.

دانشنامه عمومی

فصل یا فرگرد یکی از تقسیمات سال[ ۱] بر اساس تغییرات آب وهوایی، بوم شناسی و تعداد ساعات روز ( روشنایی خورشید ) در یک منطقه مشخص در کرهٔ زمین است. در زمین، فصول نتیجه گردش زمین به دور خورشید و انحراف محوری زمین نسبت به دایرةالبروج است. [ ۲] [ ۳] در مناطق معتدل و قطبی، فصول با تغییراتی در شدت نور خورشید که به سطح زمین می رسد مشخص می شود، تغییراتی که ممکن است باعث خواب زمستانی جانوران و گیاهان یا مهاجرت جانوران به مناطق دیگر شود. فرهنگ های گوناگون تعداد و ماهیت فصول را بر اساس تغییرات منطقه ای خود تعریف می کنند و به همین دلیل تعداد فصول در ملل گوناگون متفاوت است.
فصل ها اغلب برای جوامع کشاورزی اهمیت ویژه ای دارند، که زندگی آن ها حول محور زمان کاشت و برداشت می چرخد، و تغییر فصل اغلب با آیین ها خاصی همراه است. تعریف تعداد فصل ها هم تا حدی مربوط به فرهنگ هر ملت می شود. در هندوستان، از دوران گذشته تا به امروز، شش فصل ( یا به اصطلاح ریتو ) بر اساس گاهشمارهای مذهبی یا فرهنگی جنوب آسیا برای اهدافی مانند کشاورزی و بازرگانی به وجود آمده است.
زمین در مداری بیضی شکل به دور خورشید می چرخد. مدار زمین در دوسوی صفحه فرضی صفحه مداری یا استوا قرار دارد. محور زمین نسبت به صفحه استوا زاویه ۲۳٫۵ درجه می سازد. این انحراف سبب نامساوی شدن طول روز و شب در زمان های متفاوت سال در یک مکان می شود.
زمین دو بار در مدار خود صفحه مداری استوا را قطع می کند ( نقاط اعتدال ) و دو بار در بیشترین حالت انحراف قرار می گیرد ( نقاط انقلاب ) . هرکدام از نقاط چهارگانه مبدأ یکی از فصولند. ساکنین نیمکره شمالی، نقطه اعتدال شمالی را اعتدال بهاری و نقطه اعتدال جنوبی را اعتدال پاییزی و نقطه انقلاب شمالی را انقلاب تابستانی و نقطه انقلاب جنوبی را انقلاب زمستانی می گویند.
از نظر زمان عرفی بهار شامل سه ماه فروردین ، اردیبهشت و خرداد است و شروع آن اول فروردین است. تابستان شامل تیرماه، مرداد و شهریور است و شروع آن اول تیرماه است. پاییز شامل ماه مهر، آبان و آذر است و شروع آن در اول مهرماه است؛ و زمستان شامل ماه های دی و بهمن و اسفند است و آغاز آن اول دی ماه است.
در تقویم جلالی ( هـ. ش ) اول فرودین ( آغاز سال ) بر اساس تحویل نجومی اعتدال بهاری ( شمالی ) بوده و ساعت صفر بامداد اول فروردین میانگین حلول سال ( مابین زمان تحویل ظهر آخرین روز و ظهر اولین روز سال ) و آغاز بهار قرارداد شده است. بر اساس این تقویم می توان میانگین آغاز دقیق و نجومی فصول را تعیین نمود.
عکس فصلعکس فصلعکس فصلعکس فصلعکس فصل

فصل (فیلم ۱۹۸۹). «فصل» ( انگلیسی: Season ( film ) ) یک فیلم است که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد.
عکس فصل (فیلم ۱۹۸۹)

فصل (کتاب ها). یک فصل که یکی از اصلی ترین بخش های یک قطعه از نوشته مانند یک کتاب نثر یا شعر یا قانون است. با توجه به هر کاربرد فصول کتاب می توانند شماره گذاری شوند یا از عنوان های متفاوتی استفاده کنند.
در برخی آثار داستانی نویسندگان گاهی اوقات فصول کتاب را به صورت غیر متعارف شماره گذاری می کنند. برای مثال:
• در کتاب «Seiobo There Below» نوشته لاسلو کراسناهورکایی فصول به صورت دنباله فیبوناچی شماره گذاری شده اند
• در کتاب «ماجرای عجیب سگی در شب» نوشته مارک هادون تنها دارای فصولی با شماره اعداد اول است.
بسیاری از رمان های بلند دارای فصل هستند. کتاب های غیر داستانی، به ویژه کتب مرجع برای استفاده آسان تر تقریباً همواره دارای فصول مختلف هستند. در این آثار به طور معمول فصل ها به چند بخش تقسیم می شوند. فصول کتب مرجع تقریباً همواره در فهرست مطالب فهرست می شوند. رمان ها نیز گاهی از فهرست مطالب استفاده می کنند اما این کار معمول نیست.
عکس فصل (کتاب ها)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

فصل (season)
33121700.jpg
دوره ای از سال با ویژگی های اقلیمی خاص. تغییر فصل عمدتاً ناشی از حرکت انتقالی زمین و انحراف محور زمین نسبت به صفحه مدار آن به گرد خورشید است. براثر این انحراف، مکان خورشید در آسمانِ محلی خاص، با گردش زمین به دور خورشید تغییر می کند. هنگامی که نیمکرۀ شمالی نسبت به خورشید چنان قرار گیرد که قطب شمال از خورشید دور شود (زمستان) پرتوهای خورشید باید راه طولانی تری را در جَو بپیمایند تا به زمین برسند، این پرتوها تحت زاویۀ کوچک تری به زمین می رسند و بنابراین اثر گرمایشی آن ها کمتر است و هوا سرد می شود. در این فصل روزها کوتاه تر و شب ها بلندترند. در همین زمان نیمکرۀ جنوبی به خورشید نزدیک تر است (تابستان). هوا در این نیمکره گرم تر، روزها بلندتر و شب ها کوتاه تر است. وقتی نیمکرۀ شمالی به سمت خورشید متمایل و نیمکرۀ جنوبی از خورشید دور می شود، عکس این وضعیت روی می دهد. در عرض های معتدل چهار فصل قابل تشخیص اند: بهار، تابستان، پاییز و زمستان. نواحی استوایی دو فصل دارند: خشک و بارانی. نواحی آب و هوای موسمی در اطراف اقیانوس هند سه فصل دارد: سرد، داغ و بارانی. اختلاف بین فصل ها در درون بوم خشکی بارزتر از نواحی نزدیک ساحل است، زیرا در این نواحی دریا اثر دما را تعدیل می کند. در نواحی قطبی تغییر فصل، از تابستان به زمستان، ناگهانی صورت می گیرد و بهار و پاییز کمتر قابل تشخیص اند. در نواحی استوایی، کمربند باران که با بادهای بسامان مرتبط است، با حرکت خورشید به سمت جنوب و شمال می رود. بر این آب وهوای خشک مرتبط با کمربند پرفشار نزدیک نواحی استوا نیز همین اتفاق می افتد. سه فصل آب وهوای موسمی، ناشی از تأثیر اقیانوس هند بر تودۀ خشکی آسیاست.

فصل (منطق). (در لغت به معنی جداکردن) در اصطلاح منطق، یکی از کلیات خمس (جنس، نوع، فصل، عرض خاص، عرض عام) به شمار می آید و آن کلی ذاتی است که سبب جدایی و استقلال یک نوع از انواع دیگر، که تحت یک جنس قرار دارند، می گردد؛ مثل «ناطق» که فصل ممیّز نوع انسان از سایر حیوانات است. می توان از فصل به صفت یا صفات ذاتیِ یک نوع تعبیر کرد. طبقه بندی: فصل به دو قسم تقسیم می شود: ۱. فصل قریب، یا صفت ذاتی درجۀ اوّل یک نوع که آن را از انواع مشارک در جنس قریب جدا می سازد، مثل ناطق نسبت به انسان و حساس نسبت به حیوان؛ ۲. فصل بعید، یا صفت ذاتی درجۀ دوم و درجۀ سوم یک نوع که آن را از انواع مشارک در جنس بعید جدا می کند، مثل حسّاس نسبت به انسان و نامی نسبت به حیوان. فصل را، بدان سبب که موجب تقسیم جنس به انواع می شود، فصل مُقسِّم و از آن جهت که موجب قوام نوع می گردد فصل مُقوِّم نیز می نامند؛ چنان که ناطق موجب تقسیم حیوان (جنس) و سبب قوام انسان (نوع) می شود.

مترادف ها

article (اسم)
ماده، عمل، شرط، اسباب، مقاله، بند، گفتار، فقره، فصل، حرف تعریف، متاع، کالا، چیز

clause (اسم)
ماده، شرط، جزء، بند، فصل، قضیه، جزئی از جمله

book (اسم)
فصل، کتاب، دفتر، سفر، فصل یاقسمتی از کتاب

chapter (اسم)
باب، شعبه، قسمت، مقاله، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، فصل یا قسمت مختصری

item (اسم)
فقره، فصل، تکه، بخش، رقم، قطعه خبری

season (اسم)
فصل، دوران، هنگام

فارسی به عربی

مقالة , موسم
( فصل (کتاب ) ) فصل

پیشنهاد کاربران

فصل به لری مینجایی:وه رز
فصل به لکی:ورکرد،
وه رزه بای ( لری و لکی ) :باد مناسب فصل
تشک اِشکیا ( لکی ) :فصل عوض شده
Season
فصول در لری بختیاری
باهار، بهار
تَوِستُو، تابستان
پائیز یا پائیزه، پاییز
زمستو یا سردواری یا برف واشه گه، زمستان
به زبان سنگسری
سالِ م. . . sale mo
هِنگوم Hengoed
دوران . . . . drone
موقِع. . . mogheh
فصل، واژه ای عربی می باشد.
فصل، یک بخش یا گسست از چیزی را نشان می دهد.
فصل های سال ( بهار، تابستان. . . ) برابر پارسی شان "هنگام، دوره" می شود.
پس برای های فصل:
دوره، هنگام، گسست، بخش
فصل ( برای سال ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی کردی کِژ kež می باشد.
فصل ( برای کتاب ) : همتای پارسی، واژه ی اوستایی هات.
فصل ( برای کتک ) :همتای پارسی، واژه ی سغدی گرف garf.
از یک طرف نوشتید که برابر فارسی فصل موسم است. از طرف دیگر برای موسم هم برابر فارسی نوشتید. موسم اگر عربی است، چطور برابر فارسی فصل هست؟ لطفا تصحیح کنید. سپس می توانید این نوشته ی من را حذف کنید.
سلیم
فصل: دوره مانند چهار فصل سال یعنی چهار دوره سال
بخش مانند این کتاب چهار فصل دارد یعنی این کتاب چها بخش دارد
انسان دو فصل بیشتر ندارد؟ بودنش ونبودنش!
فصل؛ واژه "قرآن عربی" هست:
"إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ"
به کُردی جنوبی و مرکزی: وَرز
یک فصل کتک ، یعنی کتک مفصل .
همچنین فصل را به معنای نوبت هم می شود گرفت
یک فص کتک ، در اینجا فص مخفف فصل می آید .
فَصَلَ : امتیاز یافت
فصل
ویس یا قوم پارت کوتاه شده ی : پَرثووَ ( پَر تاو = گِرد و پیرامون تاف یا تاب یا آتش یا به گفته ای دیگر نگاهبانان و پرستاران آذر )
part اوروپایی در پارسی : پَرد در پَرده ( تافته ی جُدا کُننده ) و پار در پاره است.
...
[مشاهده متن کامل]

گفتنی ست که فَرد اَرَبی همین پَرد پارسی ست.
اگر خواسته باشیم به جای فَصل بهره ببریم افزون بر پیشنهادات بالا ، می توان " پَرد یا پارد از پاره را به کار گرفت.

فصل = هر گونه جدا سازی چیزی را فصل گویند ( مفاصل / فاصله / تفصیل و . . . )
پارت = واژه ایست اریایی به چم جدا شده یا دور افتاده که در گذشته های دور به مردم خراسان پارتی میگفتند = پارتی یعنی دور افتاده واژه پرت و پلا هم از همین واژه آمده همچنین و واژه دری وری
...
[مشاهده متن کامل]

به دو برهان فصل را باید پارت نامید نخست اینکه در زبان لاتین خویشاندی مانایی دارد و دوم اینکه پارت به چم بخش شده یا دور افتاده بکار میرفته - واژه پرت یا پرث از ریشه های آن است و ر همه آنها چیزی را که پرت کنید دور می شود یعنی پارت شده
فصل یکم = پارت یکم
فصل سال = پارت سال ( واژه پارسال نیز میتواند پارت سال باشد یعنی سال جدا شده یا دور شده )
فصل خطاب = پار
فصول = دوره و . . . .

فَصل
می توان با پُشتی دَهی ( تِکیه ) به پژوهش نوشت یکی از کاربَران گرامی :
فَسل ، فَس ، فاس هم به کار بُرد.
از سویی یکی از همرَده های ( مترادف های ) دَهَن دَرّه ، خَمیازه " فاژ یا فاژه " است که گُمان می رود به همین مینِش باشد و می شود که این را هم به کار گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

برای مینه ی فَصل کتاب / نِبیگ / نَسک : فَرگَرد هم نوشته شده.
به جای فصل سال : سالپار ، دَمان ، نوغان ، موسِم؟ هم گفته شده است.

به کوردی میشه وَرز
چارَکسال / چارَک سال
پیشنهاد کاربری به نام جواد رفیعی زیر برنامِ �موسم� در همین واژه نامه
در فلسفه و منطق:
Difference
معنی: تمیز، تفاضل، فرق، اختلاف، تفاوت، مابهالتفاوت
معانی دیگر: فرور، ناسانی، دگرسانی، ناهمسانی، وابر، توفیر، نابرابری، تمایز، از هم جدایی، اختلاف نظر، ناهم اندیشی، ناسان اندیشی، مخالفت، دگرگونی، تغییر، ( ریاضی ) تفاضل، مانده، باقی مانده، بقیه، وابرد، مشاجره، دعوا، مرافعه، کشمکش، ( منطق ) فصل، ( نادر ) متفاوت کردن، ناسان کردن، نابرابر کردن، ( نادر ) متمایز کردن، مشخص کردن، ( نادر ) از هم تمیز دادن، بازشناختن
...
[مشاهده متن کامل]

فصل در اصطلاح منطقیان ، به دو معنی به کار رفته است
اول آنچه موجب امتیاز شیئی از شئ دیگر است ، خواه ذاتی باشد یا عَرَضی یا لازم یا مفارق یا جزئی یا کلی . فصل به این معنا ، مترادف فرق است
دوم آنچه موجب تمایز شب در خود شئ می شود ، که جزئی از ماهیت شئ است. مثل ناطق که داخل در ماهیت انسان و مقوِّم آن است و فصل مقوم نامیده می شود
فصل به دو نوع است : فصل قریب ، فصل بعید
فرهنگ فلسفی تألیف جمیل صلیبا

کلمه فصل به معنای جدائی مکانی است ، همچنانکه در آیه : ( و لما فصلت العیر ) به همین معنا است ، و چه بسا که در معنای قطع یعنی ایجاد جدائی دو چیز استعمال شود مانند آیه و هو خیر الفاصلین و بنابراین کلمه نامبرده هم متعدی استعمال می شود و هم لازم .
کسی میدونه که فارسی بر پایه فعل دستوری و گذشته سوم شخصه؟
مثلا بخور _خورد
بنویس_نوشت
بکن_کرد
بخوان_خواند
این دو تا فعل هر حرفی رو داشته باشید فارسی تو مشتتونه.
این حرف منو کپی کنید تو تمام مقاله کلمات بفرستید.
...
[مشاهده متن کامل]

خیلی ها اینو نمیدونن که باید بدونن
تا کمکی بشه به تقویت زبان فارسی.
اینطوری همه میخوان این دو رو پیدا کنن.
و خیلی زود میشه فارسیمونو ریکاوری کنیم

سال گاهان:
بهار
تابستان
پاییز
زمستان
ورشیم فصل سال
فرگرد فصل کتاب
ماتیگان کتاب

وقتی خورشید به دور زمین بگردد میگویند☀️🌤🌧☃️
فصل: [اصطلاح امورمالی]فصل یک تقسیم بندی اصلی از کوششهای سازمان یافته دولت است که خدمات مشخصی را برای جامعه دربر می گیرد. انجام عملیات مربوط به هر فصل یکی از اهداف اصلی دولت محسوب می - شود. مانند فصول کشاورزی، منابع طبیعی و. . .
سخن حق
اِعتَزِلْ ذِکْرَ الأغانـى و الْغَزَلْ
و قُلِ الْفَصْلَ و جَانِبْ مَنْ هَزَلْ:از ذکر ترانه های بی معنی و مفهوم و لهو و لعب دوری کن.
و سخن حق بگو و از کسی که سخن بیهوده می گوید. دوری کن.
دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله
این واژه هند و اروپایی است نه سامی و هم خانواده با واژه فاز است که مثلن در زبا فارسی فصل و فاصله بکار می رود و می توان نوشت فازله و پسوند له :
پسوند له la که نشانه رپت و به معنای ای - ه - ی - برای است. پسوند له در واژگانی مانند وهله ( در سنسکریت وه=نمود ) حمله ( در سنسکریت حم - هم=harm ) مرحله ( مره له=به پیش رفته ) عجله ( در سنسکریت اج = agile ) کومله ( کومه=توده ) به کاررفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

بُرِشار: season & chapter
بُرِشیک: همان
برشساز، برشیده، برشدار، برش دهنده ( مخففش، بردهند )
برشدهند، برشکار، برشواره، برشنده، برنده، برشوار
هنگامه، هنگامگه
جداساز، جداییده، جدادار، جدا دهنده ( مخففش، جداهنده ) ، جدادهند، جداکار، جداواره، جداوار

جدایی، جدایی خصومت.
یَا ذَا الْفَصْلِ وَ الْقَضَاءِ.
ای صاحب دادرسی و داوری، ای صاحب جدایی خصومت و داوری.

فصل در معنی" مقدمه "
"فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال ِ بر دار کردن این مرد"
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۱.
فصل کتاب یعنی : روز کتاب . . . . من خودم معلم هستم میدونم
میشه CHAPTER
یا
میشه SEASON
لایک کنید یادتون نره هر کی لایک کنه لایک میشه ممنون اگه نظری هم دارید بنویسید با تشکر ☺
در زبان عربی به معنای جدا کردن است ولی ریشه سریانی دارد و به معنای ترجمه کردن دارد
سالگـَه : " فصل سال"
season سالگـَه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس