فرنی

/fereni/

معنی انگلیسی:
gruel, porridge, [pudding made with ground rice/milk and sugar]

لغت نامه دهخدا

فرنی. [ ف ِ ] ( اِ ) قسمی از حریره که با آرد برنج و شیر و شکر سازند. ( ناظم الاطباء ).
- فرنی پز. رجوع به مدخل فرنی پز شود.

فرنی. [ ف ُ نی ی ] ( ع ص نسبی ، اِ ) نان زفتی که پس از برشته کردن بدان روغن و شیر و شکر ریزند. منسوب به فرن که تنور بزرگی است. ( یادداشت بخط مؤلف ). نان که کرانه هایش در میان فراهم آورند و بریان کرده به روغن و شیر و شکر تر سازند. || نان گرده سطبر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نان در فرین پخته. || ( ص ) مرد درشت اندام. ( منتهی الارب ). رجل غلیظ. ( اقرب الموارد ). || سگ سطبر فربه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرنی. [ ف ُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به فرنه که اسم جد خاندانی است. ( از سمعانی ).

فرنی. [ ف ُ ] ( اِخ ) محمدبن ابراهیم بن فرنة الفرنی. از معاذبن هشام و جز او حدیث شنید و ابواللیث فرایضی را از وی روایت است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).

فرهنگ فارسی

دختر بزرگ زردشت پیامبر.
خوراک رقیقی که تاشیروشکرو آردبرنج طبخ میکنند
نانی که در فرن پخته شود نان گرده ستبر نانی که کرانه هایش را در میان فرهم آورند و بریان کرده بروغن و شیر و شکر تر سازند.
محمد بن ابراهیم بن فرنه الفرنی از معاذ بن هشام و جز او حدیث شنید و ابواللیث فرایضی را از وی روایت است .

فرهنگ معین

(فِ رْ ) (اِ. ) نوعی خوراک رقیق که از شیر، آرد برنج ، شکر و گلاب درست کنند.

فرهنگ عمید

۱. تهیه شده در فرن، به ویژه نوعی نان گردۀ کلفت.
۲. مرد درشت اندام.
خوراکی رقیق که با آرد برنج یا نشاسته، شیر، شکر، گلاب، و هل تهیه می شود.

گویش مازنی

/ferni/ خوراکی است رقیقطرز تهیه: آرد برنج را به قدر ضرورت در مقداری شیر حل کرده و آن را ده دقیقه می جوشانند و نزدیک پختن، هل و گلاب و قند بر آن افزوده پس از دو سه جوش بر می دارنددر هر لیتر شیر دویست گرم آرد برنج مصرف شود

دانشنامه آزاد فارسی

فِرِنی
در آشپزی ایرانی، نوعی غذای حریره مانند ساده، فراهم آمده از آرد برنج، شکر، و هل و گلاب. آرد برنج حل شده در آب را از صافی گذرانده بر دیگ به آتش ملایم جوش می آورند و پس از جوش آمدن شیر بدان می افزایند. از این مرحله تا پایان پخت به تناوب فرنی را هم می زنند تا ته نگیرد. کمی پیش از پایان پخت، شکر، هل، و گلاب اضافه می کنند و پس از دوسه جوش برمی دارند. می توان به جای شکر، شیرۀ انگور یا عسل افزود. برخی نیز به جای مواد شیرین کننده، نمک می افزایند.

مترادف ها

porridge (اسم)
حریره، فرنی، شوربا، چیز مخلوط

فارسی به عربی

ثرید

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

فرنیفرنیفرنیفرنی
فِرِنی، فِرینی - واژه اوستایی - نام دخترانه
نام مادر بزرگ زرتشت و همچنین نام نخستین دختر زرتشت که نامش بر او گیرایی داشت و از بچگی به فرنود ( دلیل ) شیرین زبانی ( گفتار نیک، هوخت ) و سخنوری شهره همگان گشته بود و از او به خوبی یاد می شود!
...
[مشاهده متن کامل]

نام خوراکی که از آردِ برنج، شکر، گلاب، شیره انگور ( دوشاب ) و. . . درست شده و از خوراکی های کهن مردمان ایران زمین به شمار می رود که آن را در آیین یسنا، یلدا و چهارشنبه سوری می خورند -
امروزه این نام را بر روی پیش غذای"دِسِر" خوشمزه اصفهانی گذاشتند؛گرچه در جایجایِ جهان ازجمله: هند، فرانسه، ایسلند و. . . آن را به گونه های گوناگون هم درست می کنند!
این پیش خوراک به بچه هایی که هنوز دندان درنیاوردند یا پیرهایی که دندان هایی برای جویدن ندارند هم پیشنهاد می شود
فِرِن ( فِرین ) : نام خوراکی و یای ( ی ) نسبت، وابستگی فارسی:
مهربان ( مهربون ) ، مهروَرز، بخشنده، دست و دل باز -
شیرین زبان، خوش سخن، سخنور، زیبا بیان -
خوشایند، دلنواز، دلپذیر، دلنشین، دلپسند، دلچسب، دلکش، دلربا -
گیرا، اثر گذار، جذاب، فریبنده، کاریزما دار! -
دوست داشتنی، خواستنی، گوگولی