96 1537 100 1 فارسی/fArsi/مترادف فارسی: ایرانی، عجم، پارسی، دری، فرسبرابر پارسی: پارسی معنی فارسی در لغت نامه دهخدا فارسی. (ص نسبی ) منسوب به فارس که فارسیان و ممالک آنها باشد. (منتهی الارب ). معرب پارسی. || ایرانی. (حاشیه ٔ برهان چ معین : پارس ). فارس. عجم. رجوع به عجم وفارس شود. || پارسی. زبان فارسی ، که شامل سه زبان است : پارسی باستان ، پارسی میانه (پهلوی و اشکانی )، و پارسی نو (فارسی بعد از اسلام )، و چون مطلقاً فارسی گویند مراد زبان اخیر است. (حاشیه ٔ برهان چ معین : پارس ). رجوع به فارسی باستان ، فارسی جدید و فارسی میانه و زبان فارسی شود. || ابن الندیم از عبداﷲبن مقفع حکایت کند که لغات فارسی شش است : فهلویه (پهلوی )، دریه (دری )، فارسیه (زبان مردم فارس )، خوزیه (زبان مردم خوزستان )، و سریانیه. فهلویه منسوب است به فهله (پهله ) نامی که بر مجموع شهرهای پنجگانه ٔ اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان دهند . دریه لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه بدان سخن کنند و غالب آن لغت مردم خراسان و مشرق ایران و اهل بلخ است. فارسیه لغت موبدان و علما و امثال آنان است و آن زبان اهل فارس باشد. خوزیه زبانی است که ملوک و اشراف در خلوت خانه ها و بازی جایها و عیش گاهها و با حواشی بدان تکلم کنند. سریانی زبان ویژه ٔ اهل دانش و نگارش است . (از الفهرست چ مصر ص 19).- تمر فارسی ؛ نوعی از خرمای خوب است.- خط فارسی ؛ خطی که امروز در نوشتن بوسیله ٔ ایرانیان بکار میرود و الفبای آن با الفبای بسیاری از کشورهای اسلامی و بخصوص ممالک عربی تقریباً یکی است. در تداول عام در برابر خط لاتین (اروپایی )، فارسی گفته میشود.|| (اِخ ) یکی از مردم فارس . (حاشیه ٔ برهان ). مقابل ترک و عرب. || زردشتی ، مخصوصاً زردشتی مقیم هند. (حاشیه ٔ برهان ). به دین.فارسی. (اِ) در اصطلاح بنایان ، مقسمی. (از یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به مُقَسَّمی شود.- فارسی بریدن ؛ مقابل راسته بریدن. بریدن آهن و تیر است بطوری که مقطع عمود بر طول آن نباشد. مورب بریدن.فارسی. (اِخ ) ابراهیم بن علی ، مکنی به ابواسحاق. از اعیان علم لغت و نحو بود. وی به بخارا آمد و مورد احترام واقع شد. فرزندان بزرگان و کاتبان به شاگردی نزد او رفتند و او تا پایان عمر در بخارا بود و در دیوان رسائل نیز سمتی داشت ... فارسی جدید را بخوانید. معنی فارسی به فارسی فارسیخجندی ( امام ) ضیائالدین بن جلال الدین مسعود ( ف. هرات ۶۲۲ ه ق . ) اصل وی از شیراز بود ولی در جوانی به خراسان رفت و در خجند اقامت گزید و بدین جهت به خجندی معروف شد اما در اشعار خود پارسی ] تخلص میکرد .نسبش به سلمان فارسی میرسد . وی از شاعران مشهور قر. ۶ ه. و از شاگردان فخرالدین رازی بود و شرحی بر [ الحصول ] فخرالدین نوشته است او ملوک خانیه و خوارزمشاهیان را ستوده است و از جمله ممدوحانش بیغوملک از آل افراسیاب و علائالدین محمد بن تکش خوارزمشاهاند .( صفت ) ۱ - اهل فارس پارسی ۲ - زبان ایرانی .خلیج فارسی باستانزبان دوره هخامنشی ایران که مطالب آنرا با خط میخی می نوشته اند و از آن سنگ نبشته هایی برجاست . فارسی بریدن( مصدر ) چون قطعه چوب مکعب مستطیلی را از طرف سر به بطری ببرند که زاویه دو سطح مجاور مکعب از حالت قایمه به حالت حاده در آید این عمل را فارسی بریدن یا فارسی کردن گویند . فارسی خوان( صفت ) آنکه نوشته های فارسی را می تواند بخواند فارسی زبان . فارسی دریفارسی جدید.زبان ایرانی که بعد از اسلام رواج یافت و زبان رسمی و ادبی گردید . پارسی نو زبانهای شهرهای شرقی و تاجیکان ناحیه ایران خاوری افغانستان پامیر و ترکستان است . پارسی نو لهجه ای بود که بر طبق مبانی بسیار قدیم با لهجه های دیگر اختلاط یافت . این اختلاط قبلا در عصر ساسانی هم صورت گرفته بود . فارسی زبان( صفت ) آنکه به زبان فارسی تکلم کند . فارسی غلامدهی از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین . فارسی میانهپارسی میانه یا فارسی میانه زبان ایرانی است که در دوره اشکانی و ساسانی در ایران رایج بوده و واسطه زبانهای پارسی ... معنی فارسی در فرهنگ معین فارسی (ص نسب .) ۱ - پارسی ، ایرانی . ۲ - زبان مردم ایران . ، ~ امروز فارسی رایج زمان حال . ، ~ باستان زبان دورة هخامنشیان . ،~ دَری زبان سده های سوم تا ششم هجری و زبان رایج افغانستان . ، ~ میانه زبان فارسی دورة اشکانی و ساسانی . ۳ - نوعی بُرش چوب در نج معنی فارسی در فرهنگ فارسی عمید فارسی۱. زبانی از شاخۀ زبان های هندوایرانی که در ایران، افغانستان، و تاجیکستان رایج است.۲. از مردم استان فارس.۳. هریک از زردشتیان ساکن هند. فارسی در دانشنامه ویکی پدیا فارسیفارسی (منسوب به فارس) می تواند به موارد زیر اشاره کند:زبان فارسیادبیات فارسیخط فارسیالفبای فارسیفارسی (ابهام زدایی)فارسی (منسوب به فارس) می تواند به موارد زیر اشاره کند:زبان فارسیادبیات فارسیخط فارسیالفبای فارسیفارسی (پارسیان)فارسی (پارسیان)، روستایی از توابع بخش کوشکنار شهرستان پارسیان در استان هرمزگان ایران است.جداسازی بخش هایی از استان هرمزگان و الحاق آن به استان فارساین روستا در دهستان کوشکنار قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱۱ نفر (۴۲خانوار) بوده است.فارسی افغانستانزبان فارسی در افغانستان به زبان فارسی رایج در این کشور که عمدتاً پارسی دری است می پردازد. از این گونهٔ زبانی در نگارش های رسمیِ دولتیِ افغانستان با نام زبان دری یاد می شود، ولی مردم افغانستان در زبان گفتاری، زبان خود را با نام فارسی می شناسند. پارسی دری و پشتو در افغانستان دو زبان رسمی در کل کشور هستند.فارسی دریفارسی افغانستانفارسی تاجیکیگویش هزارگیگونه های منطقه ای و اجتماعی زبان فارسی:دستور زبان:ویژگی های زبان:فارسی اول دبستانفارسی اول دبستان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:فارسی اول دبستان (بخوانیم)فارسی اول دبستان (بنویسیم)فارسی اول دبستان (بخوانیم)وب گاه اداره کل چاپ و توزیع کتابهای درسیکتاب فارسی اول دبستان، فارسی بخوانیم کتابی است درسی و آموزشی که توسط ... فهرست فارسی چنانچه، معنی واژه بالا (برگرفته از دانشنامه ویکی پدیا)، نادرست یا مخالف قوانین جمهوری اسلامی ایران است، خواهشمند است گزارش دهید تا بررسی و حذف گردد => [گزارش] فارسی در جدول کلمات فارسیدری فارسی آسانسورآسانبر فارسی امروزیدری فارسی تکنولوژیفناوری فارسی روزگار مادری فارسی زبانتاجیک فارسی سانسوراسانبر فارسی سوبسیدیارانه فارسی قدیمدری فارسی هودهوابر دنباله معنی فارسی در جدول معنی فارسی به انگلیسی persian (صفت)پارسی ، ایرانی ، فارسی معنی کلمه فارسی به عربی فارسیفارسي فارسی را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران حیدر نیک آیین همانگونه که آگاهید، گفتار و نوشتار ما از بهم آمیختگی واژه های پارسی و تازی است. بنا بر این واژه پارسیتاز را برایش پسندیدم که هم واژه پارسی و تازی دارد و هم پهلو زدن به تازش زبان عربی به فارسی است سید احمد مرتضوی پارسی زمان دوست گرام فارسی برگردان پارسی است چرا برگردان تازی میگذارید سپس اینکه پارسی به لهگه پاره ای از ایرانیان گفته میشود که پیرو لهگه بخش کنونی پارس میباشد خنیا یا دستور زبان مردم ایران نیز ایرانیست شما نمی توانید به مردم مازندران و گیلان و اصفهان و خراسان واذری و کرد و لر و...بگویید پارسی باید بگویید زبان ایرانی پارسی لهگه ای از لهگه های ایرانیست متین رد برق شب طنین خنده اش سیر طوفان نره ی توفنده اش م.ه.ش مگر آیا فقط نگرانی ما از زبان عربی است؟درست است که واژگان بسیاری از عرب ها به زبانمان راه یافته اما عربی نه تنها باعث پسرفت زبان فارسی نشد بلکه باعث ترقی آن هم شد.شما بروید زبان بلوچها را ببینید.آنان تقریبا به زبان پهلوی حرف می زنند که امروز بلوچی شناخته می شود. ثانیابیشتر آن کلماتی که از عربی به زبان ما راه یافته است دیگر حتی پیش اعراب نیز کاربردی ندارد.بنابراین این کلمات را می توانیم دیگر عربی صدا نزنیم.البته من مخالف معادل سازی نیستم اما باید این کار را برای واژگان اروپایی هم انجام داد. تازی معادل فارسی شده ی عرب نیست بلکه لقبی است که ایرانیان به اعراب دادند.بنابراین خطاب اعراب به تازی تنها استفاده از لقبی است که خودمان به آن ها دادیم.همین الان هم دیگر هیچ واژه ی عربی وارد زبان ما نمی شود پس باید فکری به حال واژگان انگلیسی کرد. معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها learner > boarding مهدی > whipping cream Dark Light > annihilate انیتا > چوخ mary > Island فاطمه عبدی > on the books Farhood > look up Farhood > run through نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمدرضا ایوبی صانعرهگذرپارسا حیدری Dark Light FarhoodA.C.Eحمیدرضا دادگر_فریمانsamir_8203 فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته قوی رایی binoculars ناپذیر رزمندگان تحسین آمیز shet همی دار نام کره ای