سیاه
[ په . ] ۱ - (ص .) آن چه به رنگ زغال است . متضاد سفید. ۲ - تیره ، تاریک . ۳ - (اِ.) رنگ زغال . ۴ - کسی که پوستش سیاه باشد، سیاه پوست . ۵ - حبشی . ۶ - شوم ،بدیمن . ، ~بازار بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی و رسمی خرید و فروش کنند.
(اِمر.) ۱ - گونه ای نمایش سنتی که معمولاً در آن شخصی دارای غلامی سیاه - پوست و گیج و گول است که دست به کارهای خنده داری می زند. ۲ - (کن .) عملیات از پیش طراحی شده برای فریب دیگری .
(بَ) (ص مر.) ۱ - حقه باز.۲ - تردست .
(پِ) (ص مر.) ۱ - کنایه از: زنی که توجهی به تربیت کودک خود ندارد. ۲ - زنی که هر کودک شیر او را بخورد بمیرد.
(اِمر.) هر یک از افراد یکی از چهار گروه بزرگ نژادهای انسانی ، بومی قارة آفریقا که پوستی تیره ، موهای مجعد و لب های کلفت برآمده دارند.
۱ - (ص فا.) کنایه از: سوگوار. ۲ - (اِ.) شبگرد، عسس .
(دُ) (اِمر.)
چادر سیاه ، خیمه هایی تیره رنگ که صحرانشینان و دامداران در صحرا برای خود برپا می کنند. سیاه خیمه و سیاه خانه نیز می گویند.
(اِمر.) زندان تنگ و تاریک .
(چَ دِ) (ص مر.) آن که رنگ چهره اش تیره باشد.
(نَ یا نِ) (اِمر.) زندان .
(دِ رَ) (اِمر.) ۱ - درختچه ای از تیرة عناب ها که برگ هایش در شاخه های جوان متقابل و دند ...