لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
صفت روشن فکر . تجدد خواهی
مترادف ها
روشن فکری
پیشنهاد کاربران
روشن فکر، اندیشنده، متفکّر، اندیشمند، اندیشه ور، عاقل یا انتلکتوئل کسی است که می خواهد چشم انداز و دریچه ای جدید بر روی انسان بگشاید. به عبارت دیگر، یک متفکر یا اندیشمند، کسی است که در اندیشه انتقادی، اندیشه، پژوهش و اندیشه بشری ( Human self - reflection ) در خصوص واقعیات جامعه درگیر است و هدفش ارائه راه کارهایی برای رفع و حل مشکلات هنجاری جامعه از طریق گفتمان در حوزه عمومی و اینکه دولت اتورینه خود را از افکار عمومی بگیرد، است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبان انگلیسی برای «اندیشمند» اصطلاح man of letters و واژه Intellectual استفاده می گردد. انتلکتوئل اصطلاحی است که در اصل به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است؛ به همین دلیل، به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می شود.
با جمع بندی تعریف های متعارض ارائه شده در رابطه با روشن فکری، نمی توان گزاره یا گزاره هایی جامع و مانع را برای تعریف مفهوم روشنفکری ارائه داد؛ اما، به طور کلی، می توان گفت که روشنفکری Intellectualism، به معنی مکتب تفکیک دو امر از همدیگر است. به همین دلیل، روشنفکری، به عنوان روح ممیز و انتقادی، شناخته می شود. همچنین، از روشنفکری، به فلسفه اصالت هوش و قریحه یاد می گردد. این فلسفه، معتقد است که علم ناشی از عقل است یا ساده تر اینکه علم را فقط، به وسیله قریحه یا هوش می توان به دست آورد. به طور کلی، اگر بخواهیم که واژه روشنفکر را تفسیر کنیم، گفته می شود که روشنفکران، کسانی هستند که اهل قضاوت عقلی و سنجش گرانه در امور هستند. به طور خلاصه، روشنفکری غربی، مکتبی است بر اساس سه اصل روش علمی ( بیکن و دکارت ) ، رفاه و خوشبختی ( مور ) و فایده انگاری ( بنتام ) .
به طور کلی با ارائه ترکیبی از تمام تعاریف متعارض در رابطه با روشنفکر می توان آن را چنین بیان داشت: روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه است که با دغدغه های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می کنند. روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمان ها و بایسته ها احساس مسئولیت و تعهد می کند.
جریان روشنفکری، در قرون وسطی ( سده های میانی میانه ) پا گرفت. دانشگاه های آن دوره، محل تحصیل کسانی بوده که به طور نسبی، از طبقهٔ حاکم فئودال، مستقل بودند.
قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی که از سده های آخر قرون وسطی به شمار می روند، مهبط پیدایش و مهد پرورش روشنفکری در غرب است. بی تردید، روشنفکر غربی، در شهرها و جوامع مدنی غرب متولد شد و روشنفکری، از شهرها نشات یافت. تاریخ نگاران، قرن دهم و یازدهم میلادی را مبدأ شکل گیری کامل زندگی شهری برشمرده اند. با این وجود، روشنفکری، به طور سنتی، در قرن دوازدهم میلادی، قابل تشخیص گردید. قرن سیزدهم میلادی که در غرب از آن، به عنوان قرن اتحادیه های حرفه ای، علمی و دانشگاهی یاد می شود، سرآغاز تشکل های دانشگاهی و دانشجویی بود. در این قرن بود که به تدریج، دانشجویان با تشکیل اتحادیه ها و اجتماعات خویش، رفته رفته، از توان و قدرت زائد الوصفی برخوردار گردیدند. قرون پانزده و شانزده میلادی، سرآغاز رشد علوم و فنون و تحولات فکری و اجتماعی در اروپا است. در چنین شرایطی بود که توماس مور، در سال ۱۵۱۶ میلادی، در کتاب خود، بنام اتوپیا، جامعه ایده آلی خود را که جزیره ایست در اقیانوس، با سازمانی اجتماعی، بر پایه رفاه و خوشبختی عموم، ترسیم کرد. سال ۱۶۲۰ میلادی، با انتشار کتاب ارغنون نوین، توسط فرانسیس بیکن، فیلسوف بزرگ انگلیسی که به پدر علوم تجربی شهرت دارد و همچنین، با انتشار کتاب گفتار در روش، توسط رنه دکارت متفکر و فیلسوف شهیر فرانسوی، فلسفه جدید مبتی بر مشاهده و تجربه، رونق گرفت. بدین ترتیب، روشنفکری در غرب، یک نهضت آزاداندیشی بود، برای رهایی از حاکمیت افکار کلیسا. به بیان ساده تر، دانشمندان غربی، بعد از انقلاب فرانسه یا مدتی قبل از آن، به این نتیجه رسیده بودند که دانش، فکر و فهم آن ها از صاحبان کلیسا بیشتر است. فایده انگاری ( یوتیلیتیتاریانیسم ) که در آرای بنتام، به روشنی، به عنوان فلسفه ای کارآمد و مورد اقبال مطرح شد، یکی از ارکان نظم اخلاقی و سیاسی روشنفکران روزگار ما است. در یک صد سال گذشته، حوزه اندیشه در کشور ما، شاهد تکرار، تکرار و بازهم تکرار بوده است. چارچوب اندیشه ای نویی توسط هیچ متفکر، نواندیش، روشنفکر و دگراندیشی عرضه نشده است.

... [مشاهده متن کامل]
در زبان انگلیسی برای «اندیشمند» اصطلاح man of letters و واژه Intellectual استفاده می گردد. انتلکتوئل اصطلاحی است که در اصل به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است؛ به همین دلیل، به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می شود.
با جمع بندی تعریف های متعارض ارائه شده در رابطه با روشن فکری، نمی توان گزاره یا گزاره هایی جامع و مانع را برای تعریف مفهوم روشنفکری ارائه داد؛ اما، به طور کلی، می توان گفت که روشنفکری Intellectualism، به معنی مکتب تفکیک دو امر از همدیگر است. به همین دلیل، روشنفکری، به عنوان روح ممیز و انتقادی، شناخته می شود. همچنین، از روشنفکری، به فلسفه اصالت هوش و قریحه یاد می گردد. این فلسفه، معتقد است که علم ناشی از عقل است یا ساده تر اینکه علم را فقط، به وسیله قریحه یا هوش می توان به دست آورد. به طور کلی، اگر بخواهیم که واژه روشنفکر را تفسیر کنیم، گفته می شود که روشنفکران، کسانی هستند که اهل قضاوت عقلی و سنجش گرانه در امور هستند. به طور خلاصه، روشنفکری غربی، مکتبی است بر اساس سه اصل روش علمی ( بیکن و دکارت ) ، رفاه و خوشبختی ( مور ) و فایده انگاری ( بنتام ) .
به طور کلی با ارائه ترکیبی از تمام تعاریف متعارض در رابطه با روشنفکر می توان آن را چنین بیان داشت: روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه است که با دغدغه های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می کنند. روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمان ها و بایسته ها احساس مسئولیت و تعهد می کند.
جریان روشنفکری، در قرون وسطی ( سده های میانی میانه ) پا گرفت. دانشگاه های آن دوره، محل تحصیل کسانی بوده که به طور نسبی، از طبقهٔ حاکم فئودال، مستقل بودند.
قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی که از سده های آخر قرون وسطی به شمار می روند، مهبط پیدایش و مهد پرورش روشنفکری در غرب است. بی تردید، روشنفکر غربی، در شهرها و جوامع مدنی غرب متولد شد و روشنفکری، از شهرها نشات یافت. تاریخ نگاران، قرن دهم و یازدهم میلادی را مبدأ شکل گیری کامل زندگی شهری برشمرده اند. با این وجود، روشنفکری، به طور سنتی، در قرن دوازدهم میلادی، قابل تشخیص گردید. قرن سیزدهم میلادی که در غرب از آن، به عنوان قرن اتحادیه های حرفه ای، علمی و دانشگاهی یاد می شود، سرآغاز تشکل های دانشگاهی و دانشجویی بود. در این قرن بود که به تدریج، دانشجویان با تشکیل اتحادیه ها و اجتماعات خویش، رفته رفته، از توان و قدرت زائد الوصفی برخوردار گردیدند. قرون پانزده و شانزده میلادی، سرآغاز رشد علوم و فنون و تحولات فکری و اجتماعی در اروپا است. در چنین شرایطی بود که توماس مور، در سال ۱۵۱۶ میلادی، در کتاب خود، بنام اتوپیا، جامعه ایده آلی خود را که جزیره ایست در اقیانوس، با سازمانی اجتماعی، بر پایه رفاه و خوشبختی عموم، ترسیم کرد. سال ۱۶۲۰ میلادی، با انتشار کتاب ارغنون نوین، توسط فرانسیس بیکن، فیلسوف بزرگ انگلیسی که به پدر علوم تجربی شهرت دارد و همچنین، با انتشار کتاب گفتار در روش، توسط رنه دکارت متفکر و فیلسوف شهیر فرانسوی، فلسفه جدید مبتی بر مشاهده و تجربه، رونق گرفت. بدین ترتیب، روشنفکری در غرب، یک نهضت آزاداندیشی بود، برای رهایی از حاکمیت افکار کلیسا. به بیان ساده تر، دانشمندان غربی، بعد از انقلاب فرانسه یا مدتی قبل از آن، به این نتیجه رسیده بودند که دانش، فکر و فهم آن ها از صاحبان کلیسا بیشتر است. فایده انگاری ( یوتیلیتیتاریانیسم ) که در آرای بنتام، به روشنی، به عنوان فلسفه ای کارآمد و مورد اقبال مطرح شد، یکی از ارکان نظم اخلاقی و سیاسی روشنفکران روزگار ما است. در یک صد سال گذشته، حوزه اندیشه در کشور ما، شاهد تکرار، تکرار و بازهم تکرار بوده است. چارچوب اندیشه ای نویی توسط هیچ متفکر، نواندیش، روشنفکر و دگراندیشی عرضه نشده است.
