ران
سرین، کفل، قسمت بالای پای انسان یاحیوان
( اسم ) در ترکیب بمعنی راننده آید : ارابه ران سخنران قایقران .
گوش کردن سخن کسی را و قبول نمودن . یا احمق و سست گردانیدن کسی را .
[shank] [علوم و فنّاوری غذا] هریک از اندام های حرکتی پسین دام
[ گویش مازنی ] /raan/ سرپرست – گرداننده ی کار
( مصدر ) برانگیختن اسب و مانند آن .
راج. بنارس
قطع. فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است نظیر ساق بند و بازو بند و غیره .
ران افشردن . ران فشردن . کنایه از بر انگیختن و تیز کردن اسب .
مخفف ران افشردن . کنایه از برانگیختن و تیز کردن اسب است .
( مصدر ) ۱ - سوار شدن بر اسب و مانند آن . ۲ - فرود آمدن از اسب و مانند آن . ۳ - برهنه شدن . ۴ - ظاهر کردن
عیب .
[ گویش مازنی ] /aab raan/ میراب
( اسم ) رهبر ارابه ارابه چی .
[Auriga, Aur, Charioteer] [نجوم] صورتی فلکی در آسمان شمالی (northern sky) بین دو صورت فلکی دوپیکر و برساوش
[device driver] [رایانه و فنّاوری اطلاعات] جزئی نرم افزاری که داده رسانی را در افزارۀ جانبی یا ارتباطی واپایش می کند
[aeronaut] [حمل ونقل هوایی] فردی که هواگَرد سبک تر از هوا را هدایت می کند
...