تیزی

/tizi/

مترادف تیزی: برایی، برندگی ، تندی، حدت، تندخویی، خشونت، غضب، قهر، دم، لبه

متضاد تیزی: کندی

معنی انگلیسی:
acuity, edge, incision, incisiveness, jag, keenness, prong, salience, sharpness, snag, teeth, tine, shrillness, pungency, swiftness, taper

لغت نامه دهخدا

تیزی. ( حامص ) تیز بودن. تند بودن. مقابل کندی. ( فرهنگ فارسی معین ).... معنی دیگر، که در مقابل کندی باشد خود ظاهر است. ( برهان ). مقابل کندی چون تیزی تیر و تیغ و جز آن و سرشار از صفات اوست و با لفظ دادن و داشتن مستعمل... ( آنندراج ).... تندی و برندگی. ( ناظم الاطباء ). غرار. برندگی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
تیزی شمشیر دارد و روش مار
کالبد عاشقان و گونه بیمار.
؟ ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| باریکی و برندگی ، مانند سوزن و خار و هرچیزی که نوکی باریک و فرورونده دارد :
گلبن تازه ای و نیست ترا
چون گل نخل بند تیزی خار.
خاقانی.
نامدار از کان برآید درزمان من عقیق
تیزی الماس دارد ناخن اندیشه ام.
صائب ( از آنندراج ).
|| سوزش. ( ناظم الاطباء ) :
خرفروشانه دو سه زخمش بزد
کرد با خر آنچه با سگ می سزد
خر جهنده گشت از تیزی نیش
کو زبان تا خر بگوید حال خویش.
( مثنوی چ خاور ص 83 ).
|| خشم. تندی. خشونت. تندخویی :
بدادی به تندی و تیزی به باد
زرسپ آن سپهدار نوذرنژاد.
فردوسی.
که تیزی نه کار سپهبدبود
سپهبد که تیزی کند بد بود.
فردوسی.
کنون روز تیزی و کین جستن است
رخ از خون دیده گه شستن است.
فردوسی.
بدو شاه چون خشم و تیزی نمود
نیارست آنگه سخن برفزود.
فردوسی.
ای دوست به یک سخن ز من بگریزی
خوی تو نبد به هر حدیثی تیزی.
فرخی.
ز مهر دل شود تیزیش کندی
نیارد کرد با معشوق تندی.
( ویس و رامین ).
به نرمی گر سخن رانی همی ران
که از تیزی به رنج آید دل و جان.
ناصرخسرو.
گفتم که مکن میرپدر تندی و تیزی
رحم آر برین خسته دل کوفته سربر.
سوزنی.
مباداکز سر تندی و تیزی
کند در زیر آب آتش ستیزی.
نظامی.
شیر می گفت از سر تیزی و خشم
کزره گوشم عدو بربست چشم.
مولوی.
|| حدت طعم ( فلفل ،زنجبیل و غیره ). ( فرهنگ فارسی معین ). حمازت. زبان گزی چنانکه در پنیر کهنه و شراب و جز اینها. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) :
چرا آب در جام می افکنی
که تیزی نبید کهن بشکنی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱- تیزبودن تندبودن مقابل کندی . ۲- حدت طعم ( فلفل زنجبیل و غیره ) . ۳- ( اسم ) زنجبیل . ۴- یکی از آهنگهای موسیقی . یا تیزی با خرز. پرده ایست از موسیقی قدیم . یاتیزی راست . نغمه ایست ازموسیقی قدیم گردانیه .

دانشنامه عمومی

تیزی (کومونه). تیزی ( به ایتالیایی: Thiesi ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان ساساری واقع شده است. [ ۱] تیزی ۶۳٫۸۳ کیلومتر مربع مساحت و ۳٬۱۶۵ نفر جمعیت دارد و ۴۶۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس تیزی (کومونه)عکس تیزی (کومونه)عکس تیزی (کومونه)عکس تیزی (کومونه)عکس تیزی (کومونه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

edge (اسم)
کنار، مرز، سر، تیزی، لبه، کناره، ضلع، نبش

verjuice (اسم)
ترشی، تیزی، ابلیمو، ابغوره، اب سیب ترش، اب ترش میوه نرسیده

acuteness (اسم)
زیرکی، ذکاوت، حدت یا شدت، تیزی

sharpness (اسم)
تیزی، هشیاری، برندگی

poignancy (اسم)
تیزی، تلخی، زنندگی، حادی

trenchancy (اسم)
تیزی، برندگی، قاطعی

فارسی به عربی

شدة الحزن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی تیزی از ریشه ی واژه ی تیز و ی فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

تیزیتیزیتیزیتیزی
تیزی سورنت
تیزی در پهلوی در ریخت تزیه tēzīh بکار می رفته است .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 342. )

بپرس