تبطح. [ ت َ ب َطْ طُ ] ( ع مص ) در هامونی پهن واشدن. ( تاج المصادربیهقی ) ( زوزنی ): تبطح سیل ؛ گسترش یافتن سیل در بطحا. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). بسیار شدن سیل در بطحاء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).