اشلاء

لغت نامه دهخدا

اشلاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شِلْو. ( دهار ) ( منتهی الارب ). ج ِ شلو، بمعنی اندام و تن از هر چیزی. ( آنندراج ).رجوع به شِلْو شود. اعضای گوشتی. ( از معجم البلدان ). || بنوفلان اشلاء فی بنی فلان ؛ ای بقایا. ( از معجم البلدان ). بقایای چیزی. || اشلاءاللجام ؛ تسمه های لگام یا تسمه هایی که از باعث امتداد زمان ، آهن آن دقیق و تنک شده باشد. ( منتهی الارب ). سیوره و قیل التی تقادمت فدق َّ حدیدها. ( اقرب الموارد ).

اشلاء. [ اِ ] ( ع مص ) توبره بنمودن ستور را تا بیاید و انس گیرد: اشلی دابته اشلاءً. || خواندن ناقه را برای دوشیدن : اشلی الناقة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خواندن بهیمه را. ( زوزنی ). خواندن بهیمه. ( تاج المصادر بیهقی ). || خواندن سگ را تا برآغالاند بر صید: اشلی الکلب. ( منتهی الارب ). برانگیختن سگ بر شکار. و ابوزید گفته است : سگ را خواندن : اشلیت الکلب ؛ دعوته. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس