اسلاک
لغت نامه دهخدا
اسلاک. [ اِ ] ( ع مص ) پاسپر کنانیدن. پی سپر کردن جایی را: اسلکه ایاه. ( منتهی الارب ). || درکشیدن برشته ، چنانک مهره را بریسمان. || درآوردن چیزی در چیزی. درآوردن در جایی ، چنانکه دست را در گریبان : اسلک یده فی الجیب ؛ درآورد دست را در گریبان.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید