دیکشنری
مترجم
بپرس
ابلاغ کردن
معنی انگلیسی
:
communicate
,
serve
,
to communicate
دنبال کنید
مترادف ها
impart
(فعل)
سهم دادن، رساندن، بیان کردن، افشاء کردن، ابلاغ کردن، بهره مند ساختن، افاضه کردن
پیشنهاد کاربران
رساندن؛ رسایش؛ رسانه ای کردن؛ آگاه کردن
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها