آشنا
( اسم ) شنا شناوری سباحت یا مرد آشنا . شناگر سباح .
[ گویش مازنی ] /aashnaa/ موش درشت اندام - سنجاب ۳در اصطلاح به افراد لاغر و بدقیافه گویند
معروف مانوس
( صفت ) آنکه مصاحبتش دلپذیر باشد مقابل دشمن روی بیگانه روی .
دلنشین دلپذیر
( مصدر ) ۱ - آشنا کردن کسی بدیگری . معرفی کردن کسی را بدیگری آشنا ساختن . ۲ - نزدیک کردن کارد و شمشیر و مانند آن بچیزی نه بدان حد که برد : خنجر را بگلو او آشنا کرد .
( مصدر ) آشنا شدن با کسی بار اول او را دیدن و باوی گفتگو کردن خود را بیکدیگر شناساندن . یا آشنا شدن بعلمی ( صنعتی ) اندکی فرا گرفتن آن .
( صفت ) آشناور شناگر سباح آب باز .
شنا گری سباحت آب بازی .
شناوری سباحت آب بازی .
( مصدر ) ۱ - آشنا کردن کسی بدیگری . معرفی کردن کسی را بدیگری آشنا ساختن . ۲ - نزدیک کردن کارد و شمشیر و مانند آن بچیزی نه بدان حد که برد : خنجر را بگلو او آشنا کرد .
( صفت ) آنکه شناوری داند شناگر سباح . آب آلو ( اسم ) ۱ - آبی که از آلو گیرند عصار. آلو . ۲ - آبی که در آن آلوی خشک را خیسانند و آشامند .
آنکه دیگری را آشنا نگیرد مقابل خود بیگانه .
کنایه از صاحب معامله دانای کا ...