آرمانی
[جامعه شناسی] ← آرمانشهری
[idealization] [هنرهای تجسمی] روشی برای برافزایی بازنمایی از شکلی ویژه به شکلی کلی به منظور دست یافتن به مفهومی والا از مفهومی نسبی
[ego-ideal, self-ideal] [روان شناسی] در نظریۀ روان کاوی، تصور آن من از آرزوهای مثبت و آنچه آرزو می کند باشد یا به دست آورد
[ideal line] [ریاضی] مجموعۀ همۀ نقطه های آرمانی که هریک متناظر با دستۀ مفروضی از خط های موازی است
متـ . خط در بی نهایت line at infinity
[ideal fluid] [فیزیک] شاره ای که تراکم ناپذیر است و هیچ گونه اصطکاک داخلی یا گران رَوی ندارد
[ideal peace] [علوم سیاسی و روابط بین الملل] ← صلح ماندگار
[ideal form] [هنرهای تجسمی] شکلی که نشان دهندۀ اندیشۀ هنرمند است
[ideal capacity] [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] شرایطی که در آن تردد در راه اصلی به مسدود شدن تردد در خیابان فرعی منجر نشود، تردد در تقاطع نزدیک مداوم نباشد، خط عبور مجزایی برای حرکت در هر جهت تخصیص یافته باشد و هیچ حرکت دیگری مانع حرکت مورد نظر نشود
[ideal gas] [فیزیک] گازی که ذرات آن بی نهایت کوچک و بدون برهم کنش محسوس باشد
[ideal point] [ریاضی] در هندسۀ تصویری، نقطه ای فرضی در بی نهایت که همۀ خط های موازی با یک خط مفروض در آنجا یکدیگر را قطع می کنند
متـ . نقطه در بی نهایت point at infinity
...