به دور مداری گشتنبه دیوار زدنبه رخ دیگران کشیدنبه رخ کشیدنبه رسمیت شناختنبه رقابت واداشتنبه رمز نوشتنبه رنگ تاج خروسیبه رهن دادنبه رهن گذاردنبه زبان ساده وقابل فهم دراوردنبه زحمت ساختنبه زندان فرستادنبه زنی تجاوز کردنبه زور پیش بردنبه زور تصرف کردنبه زور جلو رفتنبه زور ستانبه زور گرفتنبه زیارت رفتنبه زیرکیبه ژاپنیبه سختیبه سختی افتادنبه سختی بالا رفتنبه سختی تنبیه کردنبه سرعت باد فرار کردنبه سرعت ترک کردنبه سرعت چرخ زدنبه سرعت خرج و تلف کردنبه سرعت دور شدنبه سرعت دویدنبه سرعت زیاد شدنبه سرعت سرد کردنبه سرعت عازم شدنبه سرعت عمل کردنبه سرعت عملی انجام دادنبه سرعت قاپیدنبه سرعت و مثل تیر شهاب رفتنبه سستیبه سلامتی کسی باده نوشیدنبه سه بخش تقسیم کردنبه سه قسمت تقسیم کردنبه سهولت قابل اندازه گیریبه سیاه چال انداختنبه سیخ کشیدنبه شهادت طلبیدنبه شکل دراورده شدهبه شکل مثلثبه شکم فرو بردن