گاییدن


    to lie with
    copulate
    fuck
    [fig.] to do in

مترادف ها

make (فعل)
انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن، وادار یا مجبور کردن، گاییدن

screw (فعل)
پیچاندن، پیچیدن، وصل کردن، پیچ دادن، گاییدن، خست کردن

پیشنهاد کاربران

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .
get ( one's ) leg over
vulgar slang Of a man, to have sex with someone. Primarily heard in UK, Australia.
Hey, what happened with that gorgeous woman you met at the bar last night? Did you get your leg over?
open ( one's ) legs
do it
vulgar slang To have sex
A: "Did you two do it yet?" B: "Gosh, Tina, could you be any more crude?"
کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.
شکر. [ ش َ / ش ِ ] ( ع اِ ) شرم زن یا گوشت آن. ج ، شِکار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شرم زن. ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) :
بزن دست بر شکر من تک تکک تک
...
[مشاهده متن کامل]

چنان چون زغاره برد مهربانو.
؟ ( از لغت فرس اسدی ، نسخه خطی نخجوانی ) .
|| ( اِمص ) جماع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آرمیدن با زن.

کوشیدن
آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطاع نسل است و هم نزدیک همگنان زشت است. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
get one's leg over
گرد آمدن
آرمیدن و مجامعت کردن با : و فساد بسیار کردندی و با غلامان گرد آمدندی ، چنانکه با زنان گرد آیند [ قوم لوط ]. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) . اندر سرای هارون نیکوترین همه کس عباسه بوده از زنان بنده و آزاد و جعفر نیز بغایت خوب صورت بود و ایشان را هر دو با یکدیگر رای گرد آمدن بود از پنهان هارون ، هر دو با یکدیگر گرد آمدند وعباسه از جعفر بار گرفت. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

به گرد آمدن چون ستوران شوند
تگ آرند و بر سان گوران شوند.
فردوسی.
صورتهای الفیه کردند از انواع گرد آمدن با زنان همه برهنه. ( تاریخ بیهقی ) . و این خانه را از سقف تا به پای صورت کردند. . . از انواع گرد آمدن مردان با زنان. ( تاریخ بیهقی ) .

واقعه. [ م ُ ق َ ع َ / ق ِ ع ِ ] ( از ع ، اِمص ) مواقعة. مواقعت. نبرد و پیکار. ( ناظم الاطباء ) . حرب : ابوالفضل هروی منجم با مؤیدالدوله مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه هبوط رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 70 ) . خبر مواقعه ایشان به سلطان رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 405 ) . بهاءالدوله لشکری به مواقعه او فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 314 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- مواقعه کردن ؛ جنگ کردن. جنگیدن. به حرب پرداختن. نبرد کردن. رزمیدن. ( از یادداشت مؤلف ) .
|| آرمیدن با زن. آمیزش. مقاربت. مجامعت. مواقعت. مباضعت. مباشرت. مضاجعت. جماع. وقاع. مباضعه. بضاع. نزدیکی. آرامش. آرامش با. . . صحبت. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به مواقعة و مجامعت شود.

مُرزیدن را گوینده
مُرزنده=جماع کننده
مُرزیده=جماع شونده
احتمالا با واژه های جان یا همون گیان ( زنده )
و گیاه و زندگی از یک ریشه باشه
و یه کاری هست واسه بوجود آوردن یا زندگی بخشیدن و تولد
جماع بصورت قهری، جماع بصورت قهری و لذت بردن از آن، با تخریب شخصیت طرف مقابل
انجام عمل بصورت قهری، در فرهنگ ما. ،
از حالت نرمال خارج ساختن با دیدگاه سکسی

تا انتهای تحت وی فرو کردن و گایش بسیار سخت.
سکس: سپوژ در پهلوی ساسانی
سکس کردم: سپوختم
سکس میکنم: می سپوزم
گُشنی کردن
خفت و خیز
مَرزیدن
نزدیکی
آمیزش
کردن
پدر کسی را درآوردن با میله یا آلت قطاله. نمودن. کسی را انجام دادن
فروکردن در عمق درد شدید
=صورت دادن کار زن را ؛ آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن :
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر
که من صورت دهم کار خود از زیر.
ایرج میرزا.
به عربی فصیح ( نیک )
به عربی خوزستان ( نیچ )
مثال:
گاییدمت :نیچتک
میگایمت:انیچک
ته بیخ میکنمت:انیچک للعرج یا انیچک للخصاوی
کونی: منیوچ

زامیدن به معنای ازدواج کردن است و همریشه با داماد فارسی، dāmāt فارسی میانه و zāmātar اوستایی است. فرهنگستان نیز واژگان "زامیاخته" و "زامه زا" را با استفاده از این واژه برساخته است. از ریشه نیاهندواروپایی ( PIE ) *gem ( e ) به معنی ازدواج کردن می باشد و با یونانی gamete و سانسکریت jamih و jama و لاتین gener همریشه است.
...
[مشاهده متن کامل]

به نظر شما ارتباطی بین ریشه های دو فعل زامیدن و گاییدن وجود دارد؟

مورد عنایت قرارگرفتن
گائیدن : کردن با قساوت قلب و از سر کینه
به گا رفتن : نابود و داغون شدن
گائیده شدن: مفعول مفلوک بودن
انجام دادن ، ، بوجود آوردن
نمودن , کردن,
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس