کارمند

/kArmand/

    employee
    functionary
    jobholder
    staffer
    officer
    official
    working
    member of staff

فارسی به انگلیسی

کارمند اداره گاز
gasman

کارمند اداری
white-collar

کارمند ارشد
chamberlain

کارمند ارشد بانک
banker

کارمند بایگانی
file clerk

کارمند بخش
sheriff

کارمند بودن
staff

کارمند پاره وقت
part-timer

کارمند چند کاره
handyman

کارمند دفتری
clerk, white-collar

کارمند دولت
agent, civil servant, officeholder

کارمند دون پایه
go-fer, gofer

کارمند راه اهن
railroader

کارمند رختشوی گاه
laundryman

کارمند رفتار سنجی
probation officer

کارمند زن
girl

کارمند گرفتن
staff

کارمند همیشگی
fixture

کارمند کلیسا
churchman

مترادف ها

member (اسم)
جزء، شعبه، اندام، بخش، عضو، کارمند

employee (اسم)
مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن

employe (اسم)
کارگر، کارمند، مستخدم زن

jobholder (اسم)
کارمند، عضو ثابت موسسه

پیشنهاد کاربران

شارل
کارمند بانک
کارمند
اداری، پرسنل، عضو، کادر، مامور، مستخدم
Employee
Clark
مرئوس

بپرس