کارمایه

/kArmAye/

    energy

فارسی به انگلیسی

کارمایه جنبشی
kinetic energy

کارمایه دادن به
energize

کارمایه هسته ای
nuclear energy

مترادف ها

energy (اسم)
توانایی، نیرو، زور، انرژی، کارمایه، قوه فعلیه، حس

پیشنهاد کاربران

استعداد
انرژی . . . . .
واژه مرکّب -
ابزار ( افزار ) ، وسیله، دستاویز - انرژی، نیرو، توان
و فرق می کند با دست مایه:
پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه، دارایی، مال و مَنال ( پول و پَله ) ، تَنخواه! ( درست آن: تَنخا - واژه اوستایی و از ریشه دَنا ( Dana ) و مشتق شده آن: دانگ ) -
...
[مشاهده متن کامل]

تاب و توان، قدرت، نیرومندی، کارایی -
زحمت و مُزدِ کار، دسترنج! - باعث، سبب، علّت، دلیل، انگیزه، موجب، شونده!

کارمایه. مترادفِ واژۀ انرژی. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا )
برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به مقالۀ انرژی در دانشنامۀ ویکی پدیای فارسی.

بپرس