کار کردن


    function
    labor
    operate
    run
    wear
    work
    ply
    toil
    perform
    to work
    to operate or run(as a machine)
    to wear

فارسی به انگلیسی

کار کردن با تلاش
slog

کار کردن با شتاب و سر و صدا
bustle

کار کردن به جای دیگری
spell

کار کردن به طور سطحی و تفننی
dabble

کار کردن به طور مداوم
plug

کار کردن به طور مداوم و سخت
peg

کار کردن به عنوان کارمند
staff

کار کردن بهتر از دیگری
outwork

کار کردن بیشتر از دیگری
outwork

کار کردن در فروشگاه
serve

کار کردن ماشینالات
movement

کار کردن موتور
work

کار کردن نوبتی
spell

مترادف ها

function (فعل)
عمل کردن، کار کردن، وظیفه داشتن

act (فعل)
برانگیختن، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن

work (فعل)
عمل کردن، کار کردن، زحمت کشیدن

get on (فعل)
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن

go (فعل)
کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن

پیشنهاد کاربران

کار راندن ؛ انجام دادن کار. اجرای کار. کار کردن :
همی راند با شرم و با داد، کار
چنین تا برآمد براین روزگار.
فردوسی.
ز رستم بپرسید پس شهریار[ کیخسرو ]
که چون راند خواهی بدین کینه کار.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
همی راند کار جهان سوفرای
قباد اندر ایوان بدی کدخدای.
فردوسی.
اگر خداوند سلطان بیند این ولایت را بر کالنجار بدارد که بروزگار منوچهر کارها همه او راندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345 ) . و خواجه بزرگ احمد حسن هر روز بسرای خویش بدر عبدالعلی بار دادی و تا نماز پیشین بنشستی و کار میراندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246 ) . و اریارق را آنچه افتاد از آن افتاد که برای خود کار میراند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 ) . جهان خوردم و کارها راندم [ حسنک ] وعاقبت کار آدمی مرگ است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 181 ) . در مجلد پنجم بیاوردم که امیر. . . در بلخ آمد و براندن کار ملک مشغول شد. ( تاریخ بیهقی ) . بصدر مظالم نشستی و کارها همی راندی. ( تاریخ سیستان ) . و کار، عبداﷲ جیهانی همی راند. ( تاریخ سیستان ) . بر خلاف رضا و موافقت او کارها میراند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 279 ) . این احمد مردی است سخت کافی و کاردیده و کارآزموده و در کار راندن مرا بی دردسر میدارد. ( آثار الوزاء عقیلی ) .

کار تیمی
اقدام کردن ، رفتار کردن، عمل کردن
مشغول به کار بودن

بپرس