چاخ بعلاوه ماق ماق یک پسوند توصیفی است مثل باش ماق سر شدن آخ ماق جاری شدن سالماق انداختن یاشاتماق زنده نگه داشتن ساشماق نیش زدن . . . چاخ یا شاخ نبز و برق یکباره جرقه یکباره و یهویی است مثل داماریم چاخءر ... [مشاهده متن کامل]
رگ یا اعصابم نبز و برق می زنه و یا شهریار استاد سخن می گه حیدر بابا ایلدرملار شاخندا زمانی که رعد برق می زنه شاخماق و چاخماق هر دو یکی است مثل آش و آچ چاخماق یعنی برق پراننده شراره زننده سنگی که آتش جرقه از آن یهو شراره بزنه
فروزینه. [ ف ُ ن َ/ ن ِ ] ( اِ مرکب ) آتش پرک و آتش زنه و چخماق را گویند. || خار و خاشاکی را نیز گفته اند که بدان آتش افروزند. ( برهان ) . فروزه. رجوع به فروزه شود.
عبدالخلیل قوطوری توضیح در مورد کلمۀ چخماق در زبان ترکی ( ترکمنی ) : �aqچاق�akچاک=نیش، نشتر، زخم، نوک، نیشتر، شمشیر، تیغه، کارد، چاقو، گزلیک، گزش، سیخونک، سیخ، قطعه چوب نوک تیزی که بدان ستوران را به تند رفتن وادارند، زخم زبان، جرقه، اخگر، بارقه، برق، شراره، شرار، شرر، شعله ، و. . . . - فعل امر چاقماق �aqmaq ، چاقماک �aqmak =نیش زدن، گزیدن، زخم زبان زدن، جرقه زدن، خاییدن، گاززدن، گاز گرفتن، دندان گرفتن، دریدن، چخماق ( آتش زنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو، تبرزین، و. . ) و. . . . ... [مشاهده متن کامل]
�ylan �aqmaq، ییلان چاقماق �ylan �aqmak ییلان چاقماک=نیش زدن مار، گزیدن مار، و. . . �yldyrym �aqmak ( �aqmaq ) ییلدیریم چاکماک ( چاقماق ) ، bir şimşek �akması= رعد و برق جرقه زدن Ony �ylan �aqdy اُنی ییلان چاقدی، Uni ilon chaqib olgan= او را ماز نیش زد �aku چاکو، �aqu چاقو ( �akyچاکی ) = نیش زن، تیغ زن، زخم زن، چاقو، تیزی، و. . . . ol �aky bilen wurdy اُل چاکی بیلِن وُردی= او با چاقو زد ol �aky �ekdy اُل چاکی چِکدی= او چاقو کشید s�her �aqy سَحر چاقی= سپیدۀ صبح، صبح زود، و. . . s�her �aqynda geldy ol اُل سَحر چاقیندا گِلدی=او سپیدۀ صبح آمد، او صبح زود آمد، او در محدودۀ صبح امد �aqqin چاققین= رعد و برق، جرقه، تند و تیز، سریع، زود، و. . . �aqqin gel چاققین گِل=سریع بیا، تند و تیز بیا، زود بیا، و. . . چاک=ترک، درز، رخنه، منفذ، سوراخ، شکاف، فاق، پارگی، دریدگی، پاره، دریده، قباله، بنچاق، دریچه، پنجره، سپیده صبح، و. . . ( فرهنگ فارسی )
منبع فرهنگ فارسی عمید واژه گویا ترکی است ولی در واژه های ق وغ و خ نیست این هم خیلی جالب هست بعضی دوستان اشتباه گفتند پارسی است چون باز هم می گویم ترکی ترکی است.
چخماق یا چاخماق کلمه ترکی و به معنی شراره و اتش افروختن است . در ترکی میگویند ایلدیریم چاخیر، یعنی رعد و برق میزند ، سنگ چخماق . در فرهنگ مایا به خدای رعد و برق چاخ میگویند که احتمالا در ریشه مشترک با ترکی است.
واژه چخماق واژه کاملا پارسی است. چون در ترکی می شود چکماتشه این واژه چخماق صد درصد پارسی است.