پیکر

/peykar/

    figure
    effigy
    body
    portrait
    idol
    digit
    form
    frame
    icon
    numeral
    physique
    [lit.] body

فارسی به انگلیسی

پیکر تراش
sculptor, sculptress

پیکر تراشی
sculpture, statuary

پیکر تراشی کردن
sculpture

مترادف ها

likeness (اسم)
تطابق، شبیه، شباهت، همانندی، پیکر، شکل، تشابه، تصویر، مشابهت

figure (اسم)
ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد

portrait (اسم)
شبیه، نقاشی، پیکر، تصویر، عکس یا تصویر صورت

body (اسم)
جسد، لاشه، بدن، بدنه، اندام، جسم، تن، تنه، پیکر، جرم، بالاتنه، اطاق ماشین، جرم سماوی

effigy (اسم)
صورت، پیکر، تمثال، پیکرک

statue (اسم)
پیکر، مجسمه، تمثال، هیکل، تندیس، پیکره

icon (اسم)
پیکر، تصویر، تمثال، شمایل، تندیس

digit (اسم)
پیکر، رقم، انگشت، عدد

model (اسم)
طرح، پیکر، نمونه، قالب، نقشه، سرمشق، مدل

پیشنهاد کاربران

پیکر - و کردار و ابتکار همریشه کار و کارکردن میباشند.
کار از ریشه هندواروپائی ک ور - kwer یا انجام کاری که در ایران باستان و اوستا کرنائیتی kernauitiy در هندو ایرانی واژه های هکرت hakart , کارکرت karkrt و کارما karma یا نیکوکاری آمده است. ( یکی از زبانهای هندو ایرانی که شبیه فارسی باستان میبلشد واژه های هیتی ها hititi است که واژه کار کورمی kuermi میباشد )
...
[مشاهده متن کامل]

جسم ، بدن
ببخشید واژه پیکر ساده هست یا مرکب
کالبد. تندیط. رابت . . . .
پیکر
جسم ، اندام
پیکر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پیکر" می نویسد : ( ( پیکر، در دری کهن ، در معنی نقش و نگار به کار می رفته است . نمونه را ، در داستان "رستم و سهراب " ، هژبر در پاسخ سهراب از دودمان های پهلوانی ایران و نگاره های درفش هایشان می پرسد ، درفش ها را "شیرْپیکر" و " گرگ پیکر " و "خورشید پیکر "باز می نماید. پیکر در پهلوی پهکر pahikar یا پتکر patkar بوده است . این واژه ، در پارسی باستان پتی کره patı - kara بوده است در معنی نگار و نقش. ستاک واژه کَر است که در "کردن " نیز کاربرد یافته است . همین ستاک را در واژه ی پیکار نیز که در پهلوی پهکار pahikār یا پتکار patkār بوده است . باز می توانیم یافت. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( شنودند کانجا یکی مهترست
پر از هول شاه اژدها پیکرست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 284. )

Monument

بپرس