پاسبان

/pAsebAn/

    policeman
    sentry
    watch
    cop
    fuzz
    peeler
    constable
    police officer
    warder
    coppery
    flatfoot
    bobby
    watchman

فارسی به انگلیسی

پاسبان محل
patrolman

مترادف ها

peon (اسم)
پیک، پاسبان، غلام، پادو، قاصد، سرباز پیاوه

guard (اسم)
پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از

bobby (اسم)
پاسبان، پلیس

constable (اسم)
پاسبان، افسر ارتش، پاسبان محلی

policeman (اسم)
پاسبان، مامور پلیس

cop (اسم)
پاسبان، پلیس

police (اسم)
پاسبان، اداره شهربانی

gendarme (اسم)
پاسبان، پلیس، ژاندارم

police patrol (اسم)
پاسبان

پیشنهاد کاربران

آژان
اتاس
کشیک
واژه پاسبان
معادل ابجد 116
تعداد حروف 6
تلفظ pās[e]bān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: pāspān]
مختصات ( اِمر. )
آواشناسی pAsebAn
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
واژه پاسبان کاملا واژه پارسی اصل است بهتر واژه برای جایگزین واژه بیگانه فرانسوی ژندارم این واژه یعنی پاسبان صد درصد پارسی است
نوبتی
نگهبان
یتاقی
گشتی
( US slang )
copper
پاسبان:کسی که از سوی شهربانی مأمور حفظ نظم و آسایش شهر است پاسبان نامیده می شود.
عسس
حراس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس