لامحاله

/lAmahAle/

    invitably
    inevitably

پیشنهاد کاربران

باری به هر جهت،
همینجوری،
برای خالی نبودن عریضه
مثال : برای اینکه پدرم را بهتر بشناسید دلم می خواهد ولو خارج از موضوع هم باشد لامحاله شرحی در باب عیش و عبادت او بیان کنم
دارالمجانین
استاد مرحوم محمدعلی جمالزاده
ناچار، ناگریز از امری.
مثلاً آشنایی با ارباب رجوع می تواند لامحاله در رفتار ما تأثیرگذار باشد.

بپرس