لاف زدن


    boast
    brag
    glorify
    magnify
    rodomontade
    vaunt
    blow
    to boast
    to brag

مترادف ها

praise (فعل)
ستودن، ستایش کردن، چاپلوسی کردن، علم کردن، ریشخند کردن، لاف زدن، خوشامد گویی کردن، تعریف کردن، تمجید کردن، تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن

brave (فعل)
اراستن، لاف زدن، بالیدن

hector (فعل)
لاف زدن، قلدری کردن

gammon (فعل)
لاف زدن، مارس کردن، سردواندن، نمک زدن و دودی کردن

puff (فعل)
وزیدن، منفجر شدن، پف کردن، منفجر کردن، لاف زدن، چپق یا سیگار کشیدن، پف دادن، بلوف زدن

boast (فعل)
به رخ کشیدن، لاف زدن، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، رجز خواندن، قپی کردن

brag (فعل)
باد کردن، لاف زدن، بالیدن، رجز خواندن، قپی کردن، با تکبر راه رفتن

yelp (فعل)
لاف زدن، جیغ زدن، واغ واغ کردن

rodomontade (فعل)
لاف زدن، گزافه گویی کردن

پیشنهاد کاربران

اشتلوم
قپی آمدن
رسول عباسی فر از بناب
تفیش
Brag
کاه پارینه به باد دادن . [ هَِ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایت است از لاف زدن و حکایت و سخنان گذشته گفتن و بر گذشته فخر کردن و نازیدن باشدو آن را کاه کهنه بباد دادن هم میگویند. ( برهان ) .
بیهوده گویی
گزافه گویی - گفتار بیهوده
فقع گشادن. [ ف ُ ق َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) فقاع گشادن. ( فرهنگ فارسی معین ) . به معنی تفاخر و لاف زدن. ( آنندراج ) ( برهان ) :
تو بمردی چنین عمل بنمای
ورنه بیهوده زین فقع مگشای.
سنایی.
چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت
...
[مشاهده متن کامل]

اینت نسیم مشک پاش، اینت فقاع شکری.
خاقانی.
های خاقانی بنای عمر بر یخ کرده اند
زو فقع مگشای چون محکم نخواهی یافتن.
خاقانی.
ولی خانه بریخ بنا دارد و من
ز چرخ سدابی فقاعی گشایم.
خاقانی.
حوضه ای دارد آسمان بلند
چند ازین یخ فقع گشایی چند.
نظامی.
|| آروغ زدن. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به فقع و فقع گشودن شود.

فقع گشودن. [ ف ُ ق َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) فقاع گشودن. ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . به معنی فقاع گشودن است که کنایه از لاف زدن و تفاخر کردن و نازش و خودنمایی و خودستایی نمودن باشد. ( برهان ) . رجوع به فقاع، فقاع گشادن، فقاع گشودن، فقع و فقع گشادن شود.
لاییدن
خشت زدن
ادعای الکی داشتن٬خودستایی کردن
گزافه گویی - گفتار بیهوده گفتن
اشتلم
گفتار بیهوده. گزافه گویی. حرف زدن بدون دلیل
قپی آمدن
لاف زدن در تاریخ بیهقی به معنی خویشتن ستایی، خودنمایی و بزرگ نمایی هم آمده است.
"وانگاه لاف زدی که فلان را من فرو گرفتم . "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۲.
حرف بیهوده زدن
گزافه گویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس